آدم که یک مدت از دوستان جدا بشه باید خیلی صحبت کنه، چون حرف برای گفتن زیاد داره. ولی خب، من ناراحتم از صحبت کردن. مدتی که نبودم در سفر بودم تقریبا به کل ایران. مقصد نهاییم هم اهواز، زادگاه پدر و مادرم بود. به خاطر اتفاقی که دیروز تو شهر اهواز افتاد و من هم در این مدت قبل از این اتفاق لوله گاز اونجا بودم این مطلب رو مینویسم.
به نظر من آدم از صحبت نکردنه که آدم نیست. پس مینویسم. در مدتی که اهواز بودم صدام رو ضبط میکردن. از این کار خوشم نمیآمد. چون انتظار نداشتم دیگه فامیل درجه یک آدم اینطوری تو حرفای من دنبال مریم رجویو داعشو این جور چیزا باشه. خلاصه که داشتن بعد از کلی موسفیدی من برام هم رزومه آشپزی درست میکردندو هم رزومه کلامی. من هم اخیرا به خاطر شاید قطعی آب و دسترسی نداشتن به غذای سطح رژیمیم دچار مشکل شده بودمو از خدا خواسته بعد از مدتی تحمل شرایط سختی که دوست هم داشتن برام فراهم کنن تا زودتر مثل پدر و مادرم از آنجا فرار کنم، فرار کردمو برگشتم شهر خودم.
موضوع اینه که شما احتمالا نمیدونید که اهواز رو باید میانمار (برمه) دوم در نظر گرفت. اهواز شهریه که روی گاز و آب نشسته، ولی سالهاست که اینها مال خودش نیست. از شاید زمان شاه گازش که لوله کشی شده مثلا به تهرانو اخیرا هم نزدیک بیش از ده ساله مردمش هی پمپ میزنندو آب رو نمیدونم چطوری تو مخزن میکنن. اصلا این پمپ زدن تو اهواز یک فرهنگی شده برا خودش، طوریکه چند سال پیش همسایه شوشتریمون اومده بود جای ما خونه چند طبقه زده بود، ما هرچند وقت یک بار آب کم میآوردیمو خیلی دوست داشتیم که پمپ بزنیم رو دست اونها.
اما اهواز شاید آبش انقدر آلوده است که حتی با فیلتر تصفیه هم درست نشه. من مدت نسبتا خوبی شرایط اون رو تحمل کردم. مطمئن بودم که اگر خواهرم اونجا بود بعد از مدتی هی بالا میآورد. اواخر حضورم در اهواز فامیل میگفت آب به آب شده ام. جدا اهواز رسیدگی میخواد، ولی قبل از اون باید رو فرهنگش کار بشه. مردمش به تربیت بیشتری نیاز دارن. من مشهدی که رفته بودم اونجا با وجودی که از مشهدی ها کلی بد میگفتم وقتی رسیده بودم به اهوازی ها میگفتم صد رحمت به مشهدی ها! البته اینها که من میگم نظر شخصیمه، و من خیلی نتونستم تحمل کنمو اهوازی ها هم دوست نداشتن خیلی تحمل کنم که بیشتر بمونمو ارزیابی کنم.