آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

ریاضت

داریم ریاضت میکشیم. چند روز پیش زنی موقع نماز جورابش افتاده بود. وقتی بمن رسید نگام کردو پرسید جورابم؟ بعد که دید هنوز رو زمینه برش داشت. در واقع من جورابش رو بهش پس دادم. زنی که چادر میپوشه و نماز میخونه مطمئن هست که من دزدم. جوراب بی ارزشش لابد انقدر ارزش داشته که از روی زمین برش داشته باشم. مطمئن هستم مردم طلا تو سطل آشغال هاشون میندازن. اگر همون طلا رو من بفروشم از من نمی خرن. در حالی که ما به پول نیاز داریم در حال ریاضت کشیدنیم. چند روز دیگه قراره از پایان نامه دکتریم دفاع کنم. این پایان نامه بخش تقدیر و تشکر نداره. میگن برای اینه که من بی ادبم. ولی در واقع حوصله اش رو ندارم. زورم که میکنن باز هم میبینم بیشتر از اونه. در این یک مورد که اختیاره روحم بازدارنده است. در حالی که برای پایان نامه ام کلی خرج کرده ام تا به این برسه دانشگاه طوری ازم تعهدنامه میگیره که انگار حقوق مادی و معنوی اون رو خریده؛ دزدی تو روز روشن. داور خارجیم که مال شهر دیگری به جز زادگاه و شهر دانشگاهم هست بهم گفته هر چه سریع تر از پایان نامه پرینت بگیرمو بدم دستش. خواهرم میپرسه این کار رو نکنی ازت نمره کم میکنن؟! میگم چه اهمیتی داره؟! من فقط موظف بوده ام که دانشگاه خودم برم. مملکتی که مهندس کُشه، آیا من نباید در اون دزد باشم؟ اصلا چه بسا این که دزد نباشم فعل حرامی انجام داده ام. چه اشکالی داره که اسلحه بردارم و استانداری رو بکُشم. اشکالش چیه که دست تو جیب مردم نکنم. پولی که از تلاشم به من نمیدن، اشکالش چیه که خودم برش دارم؟!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد