آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

اداره بی حساب کتاب مالیات

خب من عادت کرده ام هی برم مالیات دیگه. اصلا من دیگه به اینکه متقابلا من از کارمندای اداره مالیات رو برگردونم و اون ها هم متقابلا عادت کرده ام.

اما حرفم سر بی حساب کتابی و نفهمی این کارمنداشه. اومده م به این رئیس میگم اینا چقدر خنگن. رئیس میگه اینا حرفه شون اینه. با این کارشون میخوان دربیارن تو چقدر راست میگی و بعد کش (cache) میکنن. حالا از این بگذریم. ولی یک بی نظمی درست حسابی هست اونجا. هر بار من میرم دقیقا همون ساعتی میرم که بهم زنگ زده ان. تا حالا نشده تاریخ بزنم خودشون اصلاح نکنن که تو دروغ میگی الآن اومده ای، از نظر من کارمند هفته پیش قضیه بهت ابلاغ شده.

همه ش همین طوریه. بی حساب کتاب و الکی. یک دیکتاتوری کامل. رفته ام بهشون میگم چرا از من میخواین مالیات بگیرین؟ کلی فکر میکنن که چرا باید از من مالیات بگیرن. سر جواب رئیس ظاهرا دلسوزشون من رفته م یک سری اعتراض پر کرده ام. ولی هنوز بعد از گذشت یک سال رفتو آمد هنوز نفهمیده ام که چرا میخوان از من مالیات بگیرن و دلیلش چیه. دیکتاتوری کامل. فقط کافیه بالا دستیشون بگه که باید از این انقدر مالیات بگیرین، و بعد اون ها هم بله قربان گویان بگن حق با شماست و اوامر تمام و کمال اجرا میشود. حتی بدون دلیل. تازه، حتی من هم که باید مالیات بدم هم خودم نباید بدونم که روی چه حساب باید مالیات بدم (!)

تازه، فردا میخوام با رئیس برم جلسه احضاریه شون. چون رئیس این بار میخواد با چشمای خودش ببینه که چطوری میشه یک نفر هی بره اداره مالیات و هنوز معلوم نباشه سر چه مساله باید مالیات بده :)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد