آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

خسته م از امنیت

چند سال پیش اسم من سر زبون ها افتاد. بعد یک شب یکی، شاید فامیلای بهرامی اینا همسایه روبرویی اومد بالا سرم. من بهش نگاه نکردم ولی رفتم دستشویی که فکر نکنه همچین هم متوجه نشدیم اومده.

بعد چند وقت بعدش یکی اومد کاکتوسای تو حیاطم رو کند. چند وقت بعدترش اون یکی بهرامی در حالی که ریش گذاشته بود، شب یکی از این اعیاد افتاد دنبالم مثل یک سگ هار.

بعد از اون شد که صاحبخونه مون رو تشویق کردن برای کار خیری بیاد خونه رو بفروشه. وگرنه بابام که از خدا خواسته بود برا همه ناامنی هام.


البته به خونه جدید هم که نقل مکان کردیم، هم چنان تست های امنیتی یکی صورت میگرفت. تا اینکه من خودم گفتم دشمنم خودیه و دیگه حرف از ناامنی نمیزنم. الآن حتی اگر کسی هم بخواد بیاد سرم رو ببره چندان برام مهم نیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد