"از آجیل سفره عید
چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند؛ خورده شدند
آنها که لال مانده اند؛ می شکنند
دندانساز راست می گفت:
پسته لال؛ سکوت دندان شکن است !
من تعجب می کنم
چطور روز روشن
دو ئیدروژن
با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند
و آب از آب تکان نمی خورد!
بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر، مهر مادر، جانشین ندارد
شیر مادر نخورده، مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت
جز معلم عزیز ریاضی ام
که همیشه میگفت:
گوساله، بتمرگ!
با اجازه محیط زیست
دریا، دریا دکل میکاریم
ماهیها به جهنم!
کندوها پر از قیر شدهاند
زنبورهای کارگر به عسلویه رفتهاند
تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند
چه سعادتی!
داریوش به پارس مینازید
ما به پارس جنوبی!
رخش، گاری کشی می کند
رستم، کنار پیاده رو سیگار می فروشد
سهراب، ته جوب به خود پیچید
گردآفرید، از خانه زده بیرون
مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند
ابوالقاسم برای شبکه سه، سریال جنگی می سازد
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک میکنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت...
وای...
موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!
صفر را بستند
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم"!
«اکبر اکسیر»
البته من خودم در طول 26 سال تحصیلم هیچ گاه معلمی نداشته م که بخواهد 2 با 2 رو 5 نشون بده. برعکس معلم های نازنینی داشته م که حتی گاهی نگاه می کردند ببینند من چی می خوام، چشمم دنبال چیست آن را به من بدهد؛ اگر چشمم دنبال هماهنگ دست بالا بردن کلاس بالایی ها در حال اجرای سرود بوده، اگر عده ای خاص معرفی می شده ن که عضو هلال احمر بشن، اگر افطاری به کلاس چهارمی ها می دادن ولی من هنوز سوم دبستان بوده م، اگر معلمی فامیل همکلاسم بوده و اتفاقی من رو هم محله ای دختر فامیل دیده تذکری داده، ... .
ولی باز هم کسانی در طول 26 سال تحصیلم باهاشون مواجه شده م که نخواستم بگویم معلمم در یک مورد خاص بوده ن، ولی خودشون که خیلی ناراحت بودن از اینکه من کم گفته م آن ها معلم من بوده ن؛ بقدری ناراحت که لال ماندن تا "دنیا صدایشان را به من برساند؛ جاسوس نباشم و اطلاعات افشا نکنم". ولی خب اگر اصرار دارند که من بگم معلم بوده اند، باشه؛ می گم معلم بوده ان