-
بی قانونی بهتر از بدقانونیه
چهارشنبه 21 فروردین 1398 21:00
با خودم گفتم من دست به هرچیزی میذارم و یا نشونه اش میگیرم تقریبا با خاک یکسان میشه! نمونه هم دیگه انقدر زیاد پیدا کرده ام که دیگه پارسال که رفتمو خواستم از نون سنگکی محل عکس بگیرم تا بذارم تو اینترنت، عکس نونواها رو طوری گرفتم که تصویر صورتشون کامل نیفته. بعد هم گذاشتم تو نت معمولی و مجموعه وبلاگهای آمریکایی ها، که...
-
تایر ماشین باباشه
شنبه 17 فروردین 1398 18:26
احتمالا اگر همراه بوده باشین تا حالا تو این وبلاگ زیاد میخونید که از یک صبح تا شب گذاشتم پای کامپیوتر برای ثبت شاید سایت و شایدم ثبت اطلاعات قطعاتو از این حرفا. خب، امروز هم همین طور بود. گفتم دندم همیشه نرم بوده که هست. این هم روش. نشستمو 18 ثبت اطلاعات فروش کالا تو این سایتای تعویض کالا و این جور چیزا کردم. حالا...
-
خسارات سیل اخیر
جمعه 16 فروردین 1398 16:03
شهرهای مختلف اخیرا سیل زده وضعشون فاجعه باره. قبل از سیل من خودم حتی قصد اقامت در یکی از این شهرها رو داشته امو نمونده ام، چه برسه به حالا که حتی بخوام ریسک کنم و سفری به این مناطق داشته باشم. مثلا شما در درجه اول شهر جنگلی گرگان رو درنظر بگیرین. دو ماه پیش، اول سفرم از مشهد به گرگان ( گلستان ) شب از جاده این مسیر رد...
-
این بیست بار کار بد کرده
یکشنبه 11 فروردین 1398 00:01
از جمله چیزهای جالبی که تو اهواز دیدم بی بی (مادر مادرم بود). این بی بی به خاطر پاهاش و احتمالا داروهایی که اشتباهی براش چند دهه پیش تجویز شده زمین گیر شده و ارتباطش با بیرون همونی هست که هرکی میاد و براش تعریف میکنه. عکس جوونی هاش رو هم دیده ام و از نظر هوش و ذکاوت زن قابلی محسوب میشده. نکته ای که داشت این بود که این...
-
نه، همین حالا
شنبه 10 فروردین 1398 05:35
بعد از اون ماجرای منو تو ، سال ها باید میگذشت تا من به اینجا برسم که بخوام برای کنکور دکتری بخونم مسلما. نمی تونستم ازدواج هم بکنمو خودم هم برای چی پس دنبالش میبودم. زدو از طریق همین پیامکای تبلیغاتی اس ام اس موبایل آموزش زبان نیتیو آمریکا رو به من دادن. حالا خیلی این زبان موثر تو کنکور نبود اون موقع ها. نگو قرار بوده...
-
من و تو
جمعه 9 فروردین 1398 15:39
سال ها 90 اینا بود. من هنوز دنبال کارهای مدیریتیم بودمو یک شماره بهم دادن که طرف پیرمردی بود با دو تا بچه. مثلا گفته بودن این کارم رو راه میندازه. ولی من که نمیدونستم اینه که کارهام رو خراب میکنه . بعد که من باهاش تماس گرفتم، اس ام اسی داد که توش کلمه «من و تو» بود. شماها بودین چی فکر میکردین ؟ من که فکر کردم شماره...
-
ببینید مردم چطوری کفر نعمت میکنن
پنجشنبه 8 فروردین 1398 15:11
اینها دیالوگ های نوشته شده صحبتای من با بابام، وقتی 20 سالم بوده هست. در سن بیست سالگی بارها خراب خطاب شده ام. بارها به باباهه گفته ام که من شوهر میخوام و بارها گفته ام که بذار من با احترام از خونه ات برم. این ها رو نوشته داریم. و من مینویسم، چون الآن خواستگار زنگ میزنه میگه من مومن نیستم و مادرم در تایید میگه بعله...
-
ماها همه ...یم، پس باج بده شوهر کن!
سهشنبه 6 فروردین 1398 05:46
طرف با بسم الله کاراش رو شروع میکنه، و یا مثلا چمیدونم اگر اینو نمیگه یک جوری یاد خدا در ذهنشه. ولی این ها که برای من هی پیغام میفرستن ک دیالله درستو تموم کن ، یا صبح بلند میشن که دیالله برنجتو درست دم کن ! انگار تو کاراشون تنها چیزی که نیست یاد خداست. تعجب میکنید؟! دلیلش اینه: مثلا من تو خیابون راه میرم، البته با...
-
همیشه در حال اذیت شدنم
دوشنبه 5 فروردین 1398 20:41
داشتم برا ارشد میخوندم، گیر داده بودن: درست تموم شد؟! حالا اگر شما بودین جای من چی فکر میکردین؟! من که فکر میکردم که اگر ارشدم تموم شه شوهر خوبی گیرم میاد. ولی نه، یک سال شد که درسم تموم شده بود، دو سال شدو بعد قبول شدم دکتری. باورتون میشه؟! اونجا هم که دکتریم رو داشتم تموم میکردم دوباره هی پیغام و پســـــــــــغام که...
-
وقتی همه ناموس دارن ما بی ناموسیم
یکشنبه 4 فروردین 1398 07:57
سلام من دختر مجرد بالای سی سال هستم، تحصیل کرده و خیلی شناخته شده، چون دکترام رو هم ایران گرفته ام. ولی تا حالا تو عمرم 33 میلیون ندیده ام که حالا حتی بتونم با 40 میلیونش یک زمین سنددار به نام خودم بخرم، چه برسه به اینکه بتونم خونه به نام فرزندخوانده ام کنم. میخواستم اگر بشه کسی من رو به فرزندخواندگی قبول کنه، تا هم...
-
یا من تو رو میکشم، یا تو من رو بکش
شنبه 3 فروردین 1398 00:34
چند وقت پیش به خواهر گفتم انگار این مضمون کارای باباهه س. میگه آره، اگر یادت باشه اون سال همین پسرش رفته بود یک هارد برای من با پولاش خریده بودو پدره هم زده بود تو گوششو همین جمله رو بهش گفته بود. بعد این رحیم پور ازغدی فکر کرده خیلی اطلاعاتی زرنگیه. هیچ. به ریش طالبانیش خندیده ام. زرنگی که میگی حتی اگر پدر مشرکت بهت...
-
انسان حیوانیست ناطق
جمعه 2 فروردین 1398 02:01
گفتم دیگه با بچه 15 ساله به بعد قابل قیاس نبودم . شاید با خودتون فکر کنید لابد از نظر برتری! البته من همیشه خیلی اعتماد به نفس داشته ام، و همیشه ازین نظر فکر میکرده ام که قابل قیاس نبوده ام. اما از دید بقیه اینطور نبوده. از 15 ساله به بعدها اگر خودشونو با من مقایسه نمیکنن، حالا میشینن در کمال بی رحمی من رو با گاوها...
-
پای تخت 7
پنجشنبه 1 فروردین 1398 03:24
خب، حالا که همه عید رو به هم تبریک گفتین من هم به شما عید رو تبریک میگم. حالا بریم سر اصل مطلب. امسال سریال چی داریم؟ پایتخت 1، پایتخت 2، پایتخت 3، پایتخت 4...، پایتخت 7؟! تهران 1؟ تهران 2؟ تهران... دیروز این رتبه پاسپورت ایران رو میدیدم. برام خیلی جالب بود که از بین 197 کشور دنیا فقط بهتر از کشورهای جنگ زده ای مثل...
-
اسمش که تو شناسنامت نیومده!
چهارشنبه 29 اسفند 1397 02:08
همه میگن خوبه که تو شوهر کردیو بچه دار نشدین تا به یک پیشرفتی برسی، حالا خالم که مسئول ضبط کردن صدام در سن سی و چند سالگیم شده میگه خوبه که اسمش تو شناسنامت نیومده! در تمام این مدت من موجود ناشناخته! در حال مقایسه شدن بودم. برام مقایسه بچه های 4-5 ساله تا 13 ساله بود. اون ها خودشونو با من مقایسه میکردن! ولی دیگه بچه...
-
فقر کفر میاره
دوشنبه 27 اسفند 1397 01:31
یکی از دفعاتی که خالم داشت صدام رو ضبط میکرد ، بهش گفتم تو چرا من رو با خودم مقایسه میکنی؟! بله، من نسبت به 12 سالگیم تغییر کرده ام؛ پیشرفــــــــــــــــــــــــــت کرده ام. ولی نسبت به دخترای همسنم تو فامیل هیچ چی ندارم! یادم میاد همه اش، که دختر همکلاسیم تو دانشگاه وقتی به من میرسید از افتخاراتش میگفت معلم کلاس...
-
همه کافرن مگر خلاف آن ثابت شود
یکشنبه 26 اسفند 1397 07:52
زمانی با کسی تو دسته اصلاح طلبا اون اوایل سال 92 همکاری میکردم که باباش میشد دوست بابای من و وکیل بود. میگفت از نظر باباش همه بدن مگر خلاف آن ثابت شود. اون زمان من نزدیک یک دهه از الآنم جوان تر بودم. نمیدونستم که چه نظری باید داشته باشم. ضمنا فامیل هم نداشتم که این موضوع رو خیلی درک کنم. ولی امروز بعد از گذشت سن،...
-
بادهای گرم نیمه شب های مشهد
جمعه 24 اسفند 1397 23:45
خیلـــــــــــــــی بیشتر از این ها باید ساخته بشیم. مقاومت کنید که ادامه داره. چی؟ بادهای گرم نیمه شبهای مشهد. یادتونه پارسال میگفتم چوب سوخته های نیمه شبهای مشهد کجان ؟ خب، امسال این یک قلم هم اضافه کنید که بادهای گرم مشهد وسط زمستون دقیقا از نیمه شب شروع میشه. خیلی وقته که شهرهای مرزی سمت افغانستان میگن بادهای گرم...
-
اهواز میانمار دوم
جمعه 24 اسفند 1397 04:17
آدم که یک مدت از دوستان جدا بشه باید خیلی صحبت کنه، چون حرف برای گفتن زیاد داره. ولی خب، من ناراحتم از صحبت کردن. مدتی که نبودم در سفر بودم تقریبا به کل ایران. مقصد نهاییم هم اهواز، زادگاه پدر و مادرم بود. به خاطر اتفاقی که دیروز تو شهر اهواز افتاد و من هم در این مدت قبل از این اتفاق لوله گاز اونجا بودم این مطلب رو...
-
زندگیتو بکن
شنبه 1 دی 1397 18:01
یادمه اون اوایل، یعنی همون حدودا دو سال پیشا، زنگ زدم به این اطلاعاتی ها که عه یعنی چی؟! دست از سر من بردارین! آدم انقدر ساده؟! چی بگم دیگه، هنوز دارم دوره پیچیدگی رو میبینم، ولی هنوز ساده ام. بعد امروز داشتم این شبکه خبر رو میدیدم برنامه مجردها! خواهرم انقد مسخره ام کرد! در حد فحش مورد تمسخر واقع شدم. آدم از زندگیش...
-
مرغم تصادف کرد مرد؛ راننده چشم نداشت ببیندش کشتش
پنجشنبه 29 آذر 1397 16:07
همین امروز آورده بودیمش. ظرف یک دقیقه چاق ترین مرغمون جلو چشممون تلف شد! یک پیرمردی هم هی دوید ببینه میتونه کاری بکنه، ولی نشد. خدا لعنتشون کنه. ماشینه دیگه؛ ماشین از روی سگ رد میشه، از روی آدم رد میشه، از روی مرغ رد میشه. هی دنبال چاقو گشتیم مرغه هی پر پر نزنه. ولی نشد دیگه. آه، این هم از عاقبت رقابت مرغو ماشین. هر...
-
زن رو باید مثل ... حفظ کرد
چهارشنبه 28 آذر 1397 15:48
این حرف من نیست. حرف خیلی هاست. یادمه چند وقت پیش رفته بودیم پیش خاله ام. همه معتقدن این خاله م خیلی اجتماعیو فرهنگیو متمدنه. از هیچ لحاظ هیچ چی کم نداره. بقدری هم زرنگ بوده که هنوز اون یکی خاله ام مردد بوده که شوهر کنه این میپره و به جاش خودشو به خواستگارش معرفی میکنه و در سن 21 سالگی ازدواج میکنه. عمه من بهش حسودی...
-
وزیر آموزش و پرورش باید استعفا میداد
سهشنبه 27 آذر 1397 21:36
معلمی در اتفاقی شاید عمدی چراغ نفتی رو بچه های پیش دبستانی چپ میکنه در زاهدان و 2 نفر بچه میمیرن! بعد مردم معمولی زاهدانی، و نه مشهدی و تهرانی بی درد، میان کمک. بعد اون معلم باز هم از عمد نیومده بگه که تو این کلاس 4 نفر بچه بودن! خب، این مردم که داشتن میومدن کلاس بغلی رو تخلیه میکردن. برا چی نگفته بوده!؟ باید از روی...
-
خیریه شما خارج رفته ها رو نمی خوایم
سهشنبه 27 آذر 1397 18:23
ما الآن بیشتر قبل از اینکه از دشمن خورده باشیم از ایرانی هایی خوردیم که رفتن خارج از کشور. تا دیروز قبل از تیرماه 97 یکسره به صورت های مختلف جنس وارد میکردن و بعد از اون هم حالا هی میان یوروها و دلارهاشون رو تبدیل کنند و برن. خواهشن نیاین. همین من خودم خیلی دوست داشتم دو تا سفارت انگلیس و سوئیس هم بسته بشه دیگه. در...
-
دو قطبی شدن دنیا علیه ایران
سهشنبه 27 آذر 1397 11:41
تصویب شد: خواب یک شبه مجمع مخالفین ایرانی ها. با رای نصف-نصف کل دولتهای دنیا علیه ایران، خواب صهیون ها تصویب شد تا وضعیت ایران در حد شورای امنیت بحرانی شود. در تصویب قطعنامه علیه ایران کشورهای همسایه و هم پیمان ایران تقریبا همه مخالف آن بودند به جز ترکیه و آذربایجان! حتی اگر این کشورها رای ممتنع هم داده باشن به معنای...
-
این چیزا رو میبینی دارم برا خودم رزومه میسازم
دوشنبه 26 آذر 1397 11:21
به رئیس میگم این چیزا رو میبینی دارم همینطوری یاد میگیرمو ازشون نمی تونم استفاده کنم، خوبیش اینه که بعدا برام رزومه میشه. میگه: - آره، مثلا اینا رو بری حوزه چی میگن؟! - میگن نمیخوایمت چون ما بزرگت نکردیم. حالا اینا که رفتم جاشونو بزرگم کردن چی میگن؟! - میگن بزرگت کردیم ولی فهمیدیم که توحفه ای ، نمیخوایمت. بعدا اضافه...
-
خودکار و معلم!
جمعه 23 آذر 1397 08:30
الآن این شبکه خبر رو میدیدم. طرف مثلا برنامه درست کرده اینطوری: یک خودکار میندازه رو زمین و شروع میکنه به لیس زدن کفش های معلمش! جلو چشم دوربین و یک مشت بچه پشت میز نشسته دیگه عجب فاجعه ای در دنیای انسانیت! واقعا این نظام گوهی آموزش و پرورش و وزارت علوم چه چنگو دندونایی لازم داره که یکی احمق مثل من باید بشینه پای...
-
سیری در تاریخ
پنجشنبه 22 آذر 1397 22:36
بیشتر از اینکه دلم یک شرکت سبز بخواد دلم میخواست یک خونه سبز میداشتیم. این روزا خیلی دوباره کاری افتاد رو سرم. همه اش هم به خاطر سرورمونه. رفتمو یکی از این کامپیوترهای قدیمی رو در آوردمو گفتم میخوام این سرورمون باشه. ایده ام خوب بودو رئیس همراهی کرد. ولی بعد افتاد مشکل ها. از آخرین باری که روی اون کامپیوتر کار کرده...
-
ما مثل بچه ها بزرگ نشدیم؛ مثل خارجی ها بزرگ شدیم
چهارشنبه 21 آذر 1397 12:51
اولین سال هایی که اومده بودیم مشهد، خیلی خونواده دار بودیم. اون یکی برادر بابام بود و یک چند تا از همشهری های اهوازیمون هم بودن. جمعهامون معمولا شامل کلی دختر و پسر میشدو سر ما بچه ها کلی گرم بود. بابای من یک دوستی داشت که در واقع اون دوستش شده بود و نه بابام. ما با دوستش رفتو آمد خانوادگی داشتیم، به طبعیت از شوهر....
-
سندروم سقوط
شنبه 17 آذر 1397 06:10
همسایه های قبلی مون واقعا بخشی از خونه مون شده بودن. به هر حال هر چی بود ما دو دهه همسایه اون ها بودیم. به جز بهرامی ها که طراحی خونه شون تو خونه ما بود، همسایه کناریشون که هر چند وقت مشتری زائر میوردن خونه شون برامون جالب بود. آدمای خاصی بودن این ها هم. بهرامی این ها به جز آرزوی دیرینه از خونه بیرون کردن ما آرزوی مرگ...
-
مشکل اون دامداره
جمعه 16 آذر 1397 10:09
این شبکه خبر یک مدتیه رفته در مغازه و بعد هم در کارخونه میهن که بگه این کارخونه داره لبنیات رو گرون فروشی و کم فروشی میکنه. در صورتی که مشکل من ملت این نیست که این ها هیاهو راه انداخته ان. مشکل من دامدار اینه که کلی گاو پروار کرده ام. هر روز تیمارش کرده ام و بعد حالا این کارخونه دار ازم میخره 1000 تومن. بعد این...