-
دوباره خودمو پیدا کردم
یکشنبه 5 خرداد 1398 19:52
قبلا عکس خودمو پیدا کرده بودم، حالا دیالوگ خودم با برادر کوچیکه (از برادر کوچک چون خوشم نمیاد اسمش میاد، ولی خودم رو نویسنده نوشته ام): صادق: سلام نویسنده، چطوری؟ نویسنده: سلام صادق، صبح بخیر، خوبم، مرسی، فقط یک کمی خسته هستم، تو چطوری؟ صادق: من هم خوبم، قربان تو، کی از اطریش برگشتی؟ نویسنده: دیروز ظهر، با قطار...
-
دست خدا بسته است
شنبه 4 خرداد 1398 04:26
شاید تا حالا شنیده باشین که از جمله اعتقادات یهودی ها اینه که «دست خدا بسته است». مسلمون ها این اعتقاد رو ندارن. یعنی به تقدیر و سنت الهی اعتقاد دارن، ولی در کل معتقدن که دست خدا بازه. مثلا فرض کنید که طبق سنت الهی کسی که با فامیل یا پدر و مادرش قطع رابطه میکنه طبق سنت الهی (فیزیک) یک سری چیزها رو از دست میده. این رو...
-
آموزشگاه دوچرخه سواری
پنجشنبه 2 خرداد 1398 17:22
اون زمان ما واقعا تو همه بچه های فامیل پولدار به چشم میومدیم. اتفاقا دوچرخه هم داشتیمو من به دخترعموها آموزش میدادم. یعنی نمیدونم خورشید از کدوم طرف در اومده بود که زن عموی افاده ای من یک تابستون بدون شوهر خیلی مهربون شده بودو یک چند روزی مهمون خونه ما بودن. اون زمان نمیدونستم که فامیل چقدر حساب کتاب میکنن. خلاصه زن...
-
میکرو سگا
چهارشنبه 1 خرداد 1398 21:53
زمان ما یک وسیله الکترونیکی با جعبه سیاهی بود که وسطش یک چیزی مثل دیسکت میخورد. وصلش میکردیم به تلویزیون رنگی مثلا 21 اینچی که تازه از بازار خریده بودیم. اون زمان تلویزیون رنگی های مشهد معمولا مونتاژ کارخونه اطلس بودن. روی دیسکتی که همراه اون جعبه سیاه بود یک برچسب قرمز-نارنجی ای بود که نشون میداد مخصوص بازیه. من اون...
-
صادرات طلاق
سهشنبه 31 اردیبهشت 1398 03:53
زنه وقتی با دوستش صحبت میکنه میگه دخترم میخواد طلاق بگیره، الآنم که دیگه سکه گرون شده! انگار میخواد صادرات کنه سکه گرون شده. البته از قدیم هم ازدواج جزو حرکت های اقتصادی در ایران بوده. از چیزایی که تو زندگیم خیلی نتونستم دستشون بذارم موقعیت و شرایطی بود که باباهه ما رو توش قرار داده بود. دیروز اومده میگه پسره رو دیدم...
-
سود سرقفلی چاپ
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 02:35
داشتم خواهرمو بیدار میکردم. همینطوری بین خوابو بیداری میگه کامپیوتر چیز بدیه. هم وقتو میگیره، هم اذیت میکنه. چند دقیقه بعد بین دو تا شارژ مونده بودم تند تند کدوم رو انتخاب کنم. باز میگه تو کامپیوتر صبر نداری! بهش میگم اقلا به حرف موقع خوابت پایبند باش! فقط من باید تو کامپیوتر صبر داشته باشم؟! این حکایت ماست. فقط هم به...
-
ماها معمولن علکی پرو هستیم
شنبه 28 اردیبهشت 1398 04:16
به این نوشته توجه کنید: "هشت تا اپیزود از فصل یکِِ اتکوُ دیدم. دوستم خوشش اومد. اصلن باورم نمیشه دوستم که اصلن اهل انیمه نبود و کلن با انیمیشن مشکل داره" تو اون مطلبم هم در مورد صنعت بازی در اصل اینطوری نوشته شده بود: "علکی لایک ندین پرو میشن". شاید در نگاه اول اینطوری به نظر بیاد که این چند سال...
-
اعتماد به نفس
جمعه 27 اردیبهشت 1398 04:34
وقتی وبلاگ مینویسم احساس اعتماد به نفس بالاتری دارم. وقتی سن نوجوانی رو داشتم، مخصوصا تو فصل های سرد مشهد آن زمان اعتماد به نفسم جبرا خیلی پایین میرفت. یک بخشیش به اطرافیان مربوط میشد. تصورش رو بکنید که الآن دختری با دستای نحیف که انگار از سوءتغذیه رنج میبره داره براتون تایپ میکنه. به خواهرم که میگم، میگه آخه تو دستات...
-
صنعت بازی
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1398 06:11
احتمالا خیلی وقته که میدونید ما سوار امواج یک سری تبلیغات گسترده اینترنتی شدیمو اصلا باور کردنی نیست که واقعا آمار بازدید هم دارن. زیر یکی از تبلیغات یک چند نفر به سبک مشهدی البته بی ادبی کرده بودن که احتمال میدم آشنا بوده اند اتفاقا. چون از نوع بی ادبی خاص مشهدی ها، حدس اکید میزنم مشهدی هستن. تبلیغات من تو آپارات...
-
تلقین (2)
چهارشنبه 25 اردیبهشت 1398 05:28
یک زمانی مثلا همین چند سال پیش، به هم اتاقی هام میگفتم دارم به خودم تلقین میکنم شوهر میکنم. بعد هم خب، چه انتظاری دارین؟! کلی مسخره میشدم دیگه. امروز این مطلب در مورد بسته شدنو تغییر نام بامیلو رو توسط گروهی اینترنتی میخوندم. کلی برام جالب بود. اصلا به خودم افتخار کردم که زیرمجموعه هیچ گروه اینترنتی ای نیستم. با خودم...
-
درد
سهشنبه 17 اردیبهشت 1398 00:02
بعضی دردها میاندو میرن. مثل دندان درد و مثل کمر درد. دیروز و پریروز عجیب قسمت بالای کمرم درد میکرد. دیگه چند بار 11 حرکت ورزشی رو رفتم تا بهتر شدم امروز. ولی مدتیه که تو دهانم نگاه میکنم. همونکه بعد از پر کردن شکسته شده. آبسه کرده و اهمیتی نداره. چیکارش کنم؟! بعد از اینکه معلوم نیست چطوری پرش کرده اندو حالا شکسته برم...
-
شیخ یا والی
شنبه 14 اردیبهشت 1398 17:13
یکی از شاهزاده های مشهد دخالت کمی تو جریانی از دعوایی داشته. والی آدم درستی نبوده و میاندو سرصدا راه میندازن که شاهزاده عامل اصلی این دعوا بوده. والی که مسئول تشخیص درست از نادرست بوده تشخیص میده که ایراد از شاهزاده است. معاون والی هم که یک سگ سیاهی بوده، هی میگه که بخشش لازم نیستو حکم رو باید برای این شاهزاده اجرا...
-
نویسنده
جمعه 13 اردیبهشت 1398 18:42
ناراحتم جدا. پشت این مانیتور ال سی دی 7 اینچی نشسته ام. کج کردم خودمو از فاصله نزدیک در حالی که هی تصویر پرش میزنه هی دارم خطایابی میکنم. اصلا هیچ دوست ندارم بگن این نویسنده ها جا چشماشون سیاهه و لاغرندو تکیده اندو زشتندو ازین حرفا. ولی خب چه میشه کرد؟ از ناراحتی همه ش هی میخوام برم خارج. ولی حداقل یک 500 دلار باید...
-
بنزین مهم شده یهویی
پنجشنبه 12 اردیبهشت 1398 00:01
انقدر این تصمیمات دولت یهویی هست که این شبکه خبر هم که شده بی بی سی دولت به گرد پاش در اطلاع رسانی خبرهای یهوییش نمیرسه. این تلویزیون یهو زیرنویس کرد که شاید اون سهمیه بندی دوره احمدی نژاد که تنها کار خوبی بود که کرده بود، احتمالا برگرده! ما اصلا نفهمیدیم کی این سهمیه بندی رو برداشتندو کی حالا دوباره تصمیم به اجراش...
-
هم نشین بد
چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 04:47
تو هر فامیلی یک عده پیدا میشن که نمیخوان با وجود اونها آدم به جایی برسه. از جمله اونها عموم هست. این سری من اصلا اهواز که رفتم به طور کلی سمت فامیل پدریم نرفتم. نه اینکه خب دوست نداشته باشم برم، بلکه یک حساب کتاب کردمو مطمئن بودم با وجود فامیل پدریم برام بدتر میشه. عموی من تا حالا ذکر خیرش چندبار شده تو این وبلاگ. ولی...
-
عروس زرد
سهشنبه 10 اردیبهشت 1398 02:52
ماه رمضون داره میرسه و باز این سوال داره برام پیش میاد که چقدر روزه های ماه رمضون بر من واجبه. در درمان بودن ماه رمضون شکی ندارم. برای همین هم هست که هر بار این ماه میاد همه اش رو روزه میگیرم. ولی هم سن هام معمولا این کار رو نمیکنن؛ اغلب معتقدن که اون ضعیفه خودشون هستن و نباید روزه بگیرن. اون روز شیخ مسجد میگفت روزه...
-
آمار اقلیت های دینی ایران
دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 04:21
آمار درستی نداریم در این زمینه. فقط یکی مثل من باید موهاش سفید بشه و از روی فامیل ها و اسامی تا حدی دستش بیاد که دنیا دست کیه . چند وقت پیش داشتم این مقالات مدیریتی بین المللی کشور همسایه مون ترکیه رو میخوندم که به مقاله جالبی رسیدم. یک روسی در زمینه آمار اقلیت های دینی کشورش تحقیق کرده بودو تا اون جا که یادمه از دین...
-
گرد پیری
یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 07:05
همه چیز عادیه. کدهایی که روشون کار میکنم حتی اگر از سال 2006 تا حالا دست نخورده باشند و بیش از یک دهه تو پک سی دی تا حالا نگاشون هم نکرده ام عمر طولانیشون که دستمه عادیه. گذر روزها، ماه ها و سال ها هم که به سال مالی شرکت اضافه میکنن عادیه. حتی سفیدی تعداد زیادی از موهام توی سرم عادیه. ولی دیروز یک لحظه به دکمه هایی که...
-
اونا واقعا از تو بدشون میاد
شنبه 7 اردیبهشت 1398 05:30
چندین سال پیش من میرفتم اون یکی مسجد جای خونه مون. بعد، چادری بودمو یادم نمیاد درست. ولی خیلی مودبترو ترگل برگل تر از الانم بودم مسلما. اون موقع تازه شاید هنوز خیلی باکسی صحبت نمیکردمو برای این پژوهشکده نوح هم حتی داشتم پروژه انجام میدادمو خلاصه میخوام بگم همه چیز ظاهرا خوب بود. هنوز هم کسی به اتهام جاسوسی دستگیرم...
-
بدذاتی
جمعه 6 اردیبهشت 1398 06:12
دو ماه پیش مادرم سمنو درست کرد و داد همسایه ها بخرن. اون طور که مادرم میگه همسایه ها گفتن به به دوباره قبل از عید هم درست کن. اتفاقا درست همون روزی که مادرم برای بار دوم سمنو درست کرده بود و برده نه، ولی دیروزش یکی اومده بود بهشون سمنو فروخته بود. در نتیجه همه رو دست مادرم موند. این رو هم یکی در گوشش گفت که اگر میبینی...
-
تگزاس
پنجشنبه 5 اردیبهشت 1398 05:29
خیلی رو عنوان فکر کردم، ولی چیز دیگه ای به ذهنم نرسید. موضوع همینه. یک تقویم هنری خراسان من خیلی سال پیش خریدم که بعد از اون هم دیگه لازم ندیدم تقویم داشته باشم. چند وقت پیش داشتم صفحه پیش شماره کد کشورها رو میخوندم که با موضوع جالبی مواجه شدم. صفحه پیش شماره کد کشورها ترجمه شده بود! بعد چون از یک کتابچه آمریکایی...
-
تلقین
چهارشنبه 4 اردیبهشت 1398 01:53
من هم یکی از خیلی آدمهایی بودم که دوست داشتم از پزشکا، مخصوصا رو تخت بیمارستان تلقین بگیرم. اصلا حتی بارها موقع خواب تخیلش میکردم. حالا اینکه چرا این کار رو میکردم، خب شاید دلیلش این باشه که فیلم پزشکی زیاد دیده بودم. شاید اگر تصورم راجع به پزشکی بیشتر از گرفتن تخیل بود اونوقت این رشته رو بیشتر به عنوان یک علم تجربی...
-
بن بیلمیرم
سهشنبه 3 اردیبهشت 1398 03:36
رفتم کتابخونه، مسئول کتابخونه هر بار میرسیدم میگفت من، من همسایه تونم! چند وقت بعد اون یکی که از قیافه ش معلوم بود همسایه نیست تا دید رشته ام کامپیوتره اومد برام یک کاری تعریف کرد که انجام بدم. ولی وقتی شماره ام رو گرفتو گفت که همکارش اونیه که همه اش میگه من، خودم هم نه، دخترم شاید همسایه تونه! فهمیدم که دیگه زنگ...
-
تنها دکترای فامیل
شنبه 31 فروردین 1398 04:44
قبلا احتمالا بهتون گفته بودم که شیخ حمید ازم خواسته بود هرچی به ذهنم میرسه رو تو گوشی بهش بگم. چند سال گذشته بودو من از ادب شروع کردمو به یک جایی رسیدم که دیگه بعد چند سال مثلا بهش میگفتم شیخ شکم گنده و خودم هم تنها دکتری فامیل. اینها موجودیت های ذهنی من بود بدون اینکه بدونم مثلا تو فامیل کی چیکار میکنه! هیچ کس هم...
-
وقتی برا ما نقشه میکشن ما چی کار میکنیم؟
پنجشنبه 29 فروردین 1398 08:57
بیست سال پیش یک نفری از انجمن اسلامی آوردن مدرسه خواهرم. طرف از جمع بچه های سن کلاس ششم و هفتم پرسید: وقتی برای ما نقشه میکشن ما چی کار میکنیم؟ از بین بچه ها خواهرم جرات کردو جواب داد: ما هم براشون نقشه میکشیم. طرف لب هاش رو گاز گرفتو گفت: نه نه نه، ما دفاع میکنیم! وقتی در امر به این روشنی از یک بچه میپرسن کسی در حال...
-
رژیم برگشت ناپذیر لاغری
چهارشنبه 28 فروردین 1398 06:26
این مطلب شاید برای کسایی بیشتر بدرد بخوره که هنوز دوست دارن لاغر بشن و نسبت به رژیم های مختلف اطمینان ندارن. زندگی من شامل چند دور وزن گیری نرمال و غیرنرمال میشه. برای همین همیشه دوست داشتم اگر خودم دخالت کنم وزنم نرمال بشه. دوران کودکی من (یعنی از 7 تا 16 سال) شامل وزن گیری غیرنرمال میشه. من میرفتم سراغ یخچالو فقط...
-
چه چیزی قابل پیش بینی نبود؟
دوشنبه 26 فروردین 1398 04:25
اینکه یکی مثل من حرف بزنه. تنها چیزی که در طول این دو دهه تغییر کرده اینه که آدم ساکت، و آرامی مثل من در جامعه حرفی بزنه و شنیده بشه. تنها اتفاق خاص این دو دهه که تنوع داشته پیشرفت یک دهه شصتی مثل منه که حالا در وبلاگی مینویسه. برای این مورد باید من زندگی دختران مثل خودم در دهه هفتاد رو توضیح بدم. دهه هفتاد برای...
-
انگشت خیس در هوا بهترین راه هواشناسی
یکشنبه 25 فروردین 1398 20:35
راه های مختلفی برای هواشناسی وجود داره. از جمله استفاده از یک عدد انگشت سبابه است که قبلا در دهان شما خیس خورده و دیگه توجه به شایعاتی هست که من درست میکنم. مثلا شما امروز وقایع اینجا رو میخونید و پیش بینی میکنید چون مثلا فلان کلمه یا مثلا فلان جمله تو این وبلاگ اومده پس بدا به حالتونو سق سیاه نوشته. به این جای کلامم...
-
قطار قطار راه برو به سوی تهران برو
شنبه 24 فروردین 1398 04:49
دست خواهر شوهرایی که در این زمینه کار میکنن درد نکنه. این روزا شیخا راه انداخته ان که بابا تو خونواده داری و ماها هم نه چون شیخیمو همه چیزمون درسته قصد داریم اصلاح بین کنیمو حالا اومده ایم درست کنیم! جدا مسخره است که قانون گذاشته ان زنان نصف ارث مردان میگیرن چون. چون دیگه. حالا این چون یعنی نصفیش رو از باباهه میگیرندو...
-
این اشک دیده منو خون دل شماست که بر تاج پادشاست
جمعه 23 فروردین 1398 12:52
سالهاست که من هم چنان توانایی افزایش قیمت واقعی خدمات و کالاهای شرکت رو ندارم. این درحالیه که بعضی قیمت های دیگه رو میشنوی فقط باید تعجب کنیو باخودت بگی این مثل همون بستنی طلاس که من فقط میتونم عکسشو تو اینستاگرام مثلا دنبال کنم. نمونه اخیرش هم این قیمت گوشی آیفونه که شده 5 میلیون تومن. حالا تو انگلیس قیمت این گوشی 30...