آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

کتاب یک ریالی

در این باب حرف زیاد است. من کتابهای چند ریالی زیاد دیده و خوانده ام. اصلا، ما کتابخانه ای داریم که از زمانیکه کتابها یک ریالی بودند جمع آوری شده است.

دیروز که تو صداسیما روز جمعه روز تلویزیون آمریکا بود، داشت پز معماری خانه ای که در آن نمای چوبی کار شده بود و وسط جنگل علمی بود و کتابخانه داشت رو میداد. نگاه کردیم ما هم کتابخانه داریم، ولی امکانات این خانه را نگذاشتن که فراهم کنیم و کتابخانه را نمایش دهیم! کتابها در کارتن هاست و کارتن ها در انباری! معماری ایرانی هم که اونطوری ما دوست داریم کسی نشان نمیده و بخیل هستن!

مخصوصا مراکز آموزشی که میروی هر استادی دلسوزانه یک کتاب برای رفع نیاز آموزشی مرکز معرفی میکند. این روزها هم که نیاز به فلسفه، فقه و اصول بیشتر شده، اساتید مدعو پر جنب و جوش تر شده و دنبال نواقص میگردند! هر کسی در حد وسعش یک لیستی پیشنهاد میدهد. مثلا خانومی میبینی که فلسفه درس میدهد و چادری است و نگاه میکنی داره چند تا کتاب معرفی میکنه. میگه این کتاب تفسیر المیزان لازمه و آن کتاب از جهان اسلام! ترجیع بندش هم تشیع است و عدالت. 

ما هم نگاه میکنیم که بله، اینکه میخواد مثلا تشیع را قرین عدالت نشان دهد داره یک کتاب قدیمی رو معرفی میکنه با چاپ جدید! و صدالبته بقدری قدیمی که زمانیکه ریال ارزش داشت این مثلا چند ریال بوده و الآن چقدر؟ بستگی به دلار دارد! بالا برود کتاب هم گران میشود!

حالا نویسنده اش کی بوده؟ محمدرضا حکیمی1 نبوده؟! محمدرضا حکیمی همین اواخر فوت کرد. او نویسنده ای بود که خیلی از کتابهای مورد نیاز جوانان را که احساس میکرد مینوشت. فقط مینوشت. برعکس ماها که میگیم نوشتیم ولی چون تو کتاب اول خیلی خرج رو دستمون گذاشتن و اذیت شدیم فقط به یک نسخه و اون هم فقط برای خودمون بسنده میکنیم (!) مینوشت و چاپ میکرد. او نویسنده ای پر کار بود. یک تم هم برای مجموعه کتابهاش گذاشته بود: سفید با لکه ای قرمز که خون را نشان میداد! برادرزاده اش این اواخر او را معرفی میکرد؛ چون فرزندی هم نداشت! اینکه میگم مثلا فلان جوان فوت کرد و نگیم که ناکام شد همینه! الآن این حکیمی با این نوشتن چند نسل رو سیراب کرده و تربیت کرده! نمیشه بگیم این ناکام بود! معلوم نیست به پایش چه جهادی مینویسن که عوض بچه خوب بزرگ کردن ثواب داشته باشه!

شاید قصه این ارتباط پول ما با دلار آمریکا (زمان حذف صفر از پول ملی) از همان زمانی آغاز شود که نان را یک ریال میفروختیم و کتابها را هم آنقدری مختصر و کوچک کرده بودیم که همان یک ریال را پشت آن قیمتگذاری کنیم! تازه، قیمت خرید آن کتاب، هم چیزی کمتر از یک ریال ممکن بود شود! فقط

چون در دوره پهلوی قران حذف شده بود، قیمت را یک ریالی میگذاشتیم!

از همان زمان حرفش شد که نان یک ریال؟! کتاب هم یک ریال!؟ ارزش نان از کتاب بیشتر است؟!

شاید از همان زمان داشت انقلاب شکل میگرفت. دیگر شروع کردن به نوشتن و پر رنگ کردن این مساله که مردم به کتاب هم نیاز دارن! مثلا همین محمدرضا حکیمی که پنجاه سال نوشت و نوشت! میگن این اولین کتابش این مقاله شد که مردم که به خوراک جسم  نیاز دارن به خوراک روح هم نیاز دارن! سال 85 که کتاب نان و کتابش را با فرمت زمینه سفید و یک لکه قرمز چاپ کرد، ما نگاه کردیم مجموعه مقالاتی رو این کتاب کرده که فقط اولینش نان و کتابه! زمان ما کتاب نان و کتاب همون یک مقاله اولش بود! و حالا لابد به علامه گفتن فرمت کتاب کمتر از 120 صفحه نمیشه و این ناچار شده چند مقاله را با فرمت جدید چاپ کنه!

در کتاب از فرانکلین تا لاله زار خوندم که نوشته بود ناشران دهه پنجاه شمسی چون میدین ملت پول کتاب نداشتن در حد یک مقاله چاپ میکردن (یک آن را در قطع جیبی چاپ میکردن) لااقل ملت نان که میخرند یک ریال (!) کتاب هم بخرن یک ریال! یک ریال هم پول بدهند که بخوانند انسان همانطور که مثل نباتات به آبو هوا نیاز دارد به خوراک فلسفی و عقلی نیاز داره!




بعدا اضافه کرد:

اسم محمدرضا حکیمی که می یاد خیلی ها میگن که دوستش داشتن. مجتهد و علامه بوده و در عین حال خیلی مردمی بوده و ملت ازش خاطرات بسیار دارن که تعریف کنند. آن زمان ها که کتابها چند ریالی بودن، در قطع جیبی هم چاپ میشدن! از همان روزها درسته که کتاب مثلا عکسی داشت، آن یک لکه خون بالایش هم بود. همین علامه حکیمی کتابی داره به اسم آوای روزها که در مقدمه اشاره میکنه به سال 1344 (1966 میلادی معادل سالهای حمله آمریکا به ویتنام و این زمانها نوشته شده) که در چه شرایطی نوشته! خواندنش هر زمانی که بخوانی خوب است! اونجا اسم جلال آل احمد هم آورده. اصلا اون زمان اسم یکی رو می آوردی و حتی الآن هم باید اسم بقیه شون رو بیاری. ناشر این کتاب قطع جیبی انتشارات امیرکبیر بوده که در کتاب از فرانکلین تا لاله زار بهش اشاره میشه!

حالا میگی مجتهد. باز اسم هرچی مجتهد از دوره بروجردی تا مثلا آقای یعقوبی الآن هم باید بیاری! ولی من اسم مثلا خمینی رو راحت میارم. چون اونموقع که کتابها به ناچار قطع جیبی بودن مثلا کتاب تفسیر سوره حمد امام خمینی رو هم حزب جمهوری اسلامی چاپ میکرده! انقدر هم خواننده داشته که باز بعد وفات امام خمینی همینطور فقط این کتاب تفسیر را میخریدن و در کتابخانه ها نگهداری میکردن!

در تفسیر اشاره میکنه که هرکی از انسان و از اسلام چیزی دانست حق نداره که بگه دانستم! خودش در چند جا میخوندم که مثلا انتهای جمله میگه: الله اعلم!

اصلا باز باید اشاره کنم به آیت الله بهجت که تا همین اواخر از حضورش فیض میبردن. در کتاب فریادگر توحید محمدتقی بهجت می خونیم:

«و آنچه را که آنان نمیفهمند و دیگران دست یافته اند حقیقت نیست؛ که امیر مومنان، علی علیه السلام، بنابر آنچه در نهج البلاغه آمده است، فرمود:

«الناس اعداء ما جهلو.»

- مردم، دشمن نادانسته های خود هستند.

این اندیشه ناصواب چه زبانها که نبسته و چه قلم ها که نشکسته و چه محرومیت هایی که نصیب جامعه نکرده است. همین عجز از ادراک نور حقیقت است که در طول تاریخ جدال دردناکی را رقم زده است و بسیاری از اولیا و اهل الله و معرفت را به انزوا و خانه نشینی و چوبه دار سپرده است. و به قول علامه طباطبایی در غزل زیبایشان:

چه حلاج ها رفته بر دار / چه فرهادها مرده در کوهها»

یکی رو که میخوانی میگی بعدی و یکی موید دیگری است.



____________________

1- استاد حکیمی متولد چهارده فروردین 1314شمسی (1354 قمری) در مشهد. پدرش عبدالوهاب ، که از یزد به مشهد مهاجرت کرده بود، از معتمدین و محترمین بازار مشهد بود. کتاب هم زیاد دارد: فاطمیات، الحیاة، قصد و عدم وقوع، نان و کتاب، منهای فقر، مکتب تفکیک، ابدیت، مظلومیتی مضاعف، گزارش و بسیاری آثار دیگر که او را مرزبان توحید معرفی میکند!

ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رما

دو گروه تروریستی موتوری اومدندو در بازار مرکزی ایذه مردم و نیروهای امنیتی رو به رگبار بستن و تا حالا 7 نفر جان باخته (شهید شده) و تعدادی زخمی شدن. در اصفهان هم همینطور و یک چند نفری شهید شدن!

گویا از یکسال قبل از خروج ترامپ از برجام و تشدید تحریم ها و خودتحریمی ها این ها از جمله مواردی است که ماها باید نوش جان کنیم (دستوریه دیگه، نوش جان میشه)!

شهدای شاهچراغ رو که دیدم. بین آنها کودک سه ساله ای به نام علی اصغر بود. چه اتفاق نادری! در سال 1401 با نام ابجد علی اصغر گویی کسی او را گلچین کرده!

برنامه زندگی پس از زندگی، یکی از بازمانده های حمله تروریستی مسجدی در کویت رو نشون میداد. مردی که به شدت هم زخمی شده بود روی تخت بیمارستان از اطرافیانش میپرسید آنچه من دیدم شما هم دیدین؟!

دستی نمازگزاران پس از حمله انتحاری را گلچین میکرد و هر کس با آرزویی میگفت من رو ببر، من رو ببر!

آن دست که بود؟ آیا او همانی نبود که علی اصغر از شاهچراغ را برد؟ او امام حسین بود؟

امام حسین زنده است؟

چه کسی برنامه ریزی کرده بود پدر و مادر آرتین به جای همیشه پنج شنبه ها  این یک بار را چهار شنبه شاهچراغ بروند؟!

آیا دست داعش و امرای آن در کار بود و یا دست خدا؟ آیا کسی مثل امام خامنه ای هر سال را به نامی نامگذاری میکند؟

انتخاب با چه کسی است؟ خدا یا کسی به نام داعش؟

خداوند در قرآن به پیامبر اعظم میگوید و «ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رما»، آن تیری که در جنگ تو انداختی سمت دشمن کار تو نبود، بلکه کار ما بود.

کارآگاه شده ایم. میگردیم ببینیم کی اون پشت برنامه ریزی ها رو کرده بود. نگاه میکنیم دست کوچکی در قالب خوک، در قالب غیر بشری، خیلی زشت، کاری میکنه، ولی نتیجه اش که بررسی میکنیم میبینیم به چه زیبایی بود! وقتی خروجی خیرخواهی و فرجام خواهی نیک میشه، میگم کاش همه نیک بخواهن.

منکه خیلی برام اتفاق افتاده. گاهی در ذهنم جستجو میکنم مثلا یکی رو پیدا میکنم و میگم این کار او بود. بعد از بررسی میبینم نه، او نمیدانسته که من فلان چیز رو میخوام. برعکس هم دقیقا همون سر راهم گذاشته شده.

در جاهای مختلف، در بیابان و در شرایط مختلف نگاه میکنم و میبینم که چیزی که میخواستم مثلا پیدا شد. دیگر دنبال کسی نمیگردم. میگم کار خودش بوده! میگم کار خدا بوده!

وقتی نگاه میکنم انتخاب ها که صورت میگیره شبیه اعمال نیکان و انسانهای زنده اطرافمه. میگم نه، فقط خدا به تنهایی نبوده، بشر هم دست داره! شاید بشر از غیب!

شاید بشر از نوع شهید که خدا میگه و شما فکر میکنید آنها مرده ان، بلکه زنده ان و نزد خداوند روزی میخورند!

منهم افسرده میشم. میگم نرید، مثلا مسجد و به خانه خدا نرید. هوا سرب داره. هوا آلوده است. اینطوره، اونطوره. البته، عقلانیت این رو میگه. ولی اگر رفتین و اگر ناچار بودید خدا به همراهتونه. ماها هم که اینطور زنده موندیم امیدواریم خدا به همراهمون باشه!

جوان ازدواج نکرده فوت میکنه میگن ناکام فوت کرد! از کجا میدونی؟ ماها چقدر از دنیا میدونیم؟! بگم هیچ، گزاف نگفته ام

میگن بچه نداشته، عقبه نداشته! اگر بچه داشته و حالا فوت کرده و یا شهید شده، میگن مثلا این روز بچه ش رو ندیده. باز میگن، فکر خانواده اش رو بکنید که الآن چه حالی دارن!

اونی که بچه نداشته، ای بسا فرزند خوانده داشته. ای بسا خدا مدام بهش داده و ماها ندیده ایم! و آن کسی که بچه داشته و حالا فرزندش  بی پدر شده و بی مادر شده که وظیفه ماها میشه براشون کاری بکنیم!

کافران، موقع دادن سهم فقرا از اموالشون میگن برو خدا روزیت رو بهت بده! برای دادن برنامه ندارم و یا خدا تقسیم کرده؛ انقدر به من داده و اگر خدا میخواست به تو هم میداد!  

کافره دیگه؛ خدا رو قبول نداره. نتیجه اش این میشه که به ماها میگن صبر کنیم. عوضش همین دار و درخت و بلکه بهتر در جایی به اسم بهشت هست. همه هستن، ولی کافر نیست! دیگه حالا اون کافر کجاست، بستگی به میزان کفرش داره. کافر هست که حتی نمیدونه چقدر کافره! رفته اون دنیا و یقین پیدا نکرده که چقدر کافر بوده!

امیدوارم ماها جای اونها نباشیم. کاش حضرت علی بن ابی طالب ناظر اعمال ما باشه!

تغییر جریانات کشور به سمت خنده دار شدن

مستندی دیدم از انقلاب الجزایر. الجزایر قبل از یک دوره کودتا توسط فرانسوی ها و استعمار کشورشان به دست آنها وضع نسبتا خوبی داشتند. یک چیزی بودن شبیه کشور ما!

یک روز فرانسه دو تا تاجر میفرسته و یکی از والی ها موقع خرید گندم از اونها همونطوری بهشون توهین میکنه که به بقیه میکرده! بعد هم این میشه آغاز فتنه و جنگ و خونریزی و در نهایت منجر میشه به مستعمره کشوری مثل فرانسه شدن!

الجزایر امروز در لیست خرید نفت توسط آلمانه. یکی الجزایره، یکی ونزوئلا و دیگری ایران. همه این کشورها زبانی غیر از انگلیسی دارن! الآن روسیه درگیر جنگ با اوکراینه. انگلیسی زبانها و دوستداران آنها همه در این جنگ اوکراین رو حمایت میکنند و روسیه با وجود داشتن حق وتو در سازمان ملل و تحریم گازش اینها رو تحت فشار قرار داده. اروپایی های قاره سبز و آمریکایی های گانگستر این وضع براشون قابل تحمل نیست و دنبال مسیر مفتی برای اهدافشون هستن!

همه چیز تکراریه. به جز اینکه نسل کشور ما در حال عوض شدنه. من یادمه سال 88 که میگن فتنه ای بود، وقتی پسر بسیجی با موتورش وسط بولوار چپه شد و چند نفری ریختن سرش، یک دختر هیکلی اون وسط بود و دورش گشت و نگذاشت بزنندش!

حالا دختری عامل فتنه های سال 1401 شده که آن زمان 5-6 سال داشته و متولد دهه تحولات کشور به سمت بیشتر متمایل شدن به غرب بوده!

سال 1401 وقتی آشوب میشه نگاه میکنیم بیست نفری در قالب مرد و یک چند تایی هم زن میگیرن یک بسیجی رو وسط بزرگراه تیکه پاره میکنند و گوشتش رو هم پس از نیم کوب کردن سلاخی میکنن!1

سال 88 مرد. الآن 1401 هست!

سال 2017 (1397) که ترامپ داشت از برجام خارج میشد، ما نگاه کردیم کشورهای همسایه پر از جستجو دنبال سلاح بودن! همین پارسال پریسال بود که جنگی هم بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان سر منطقه قره باغ جدا شده از ایران با یک قرارداد داشتن!

انقدر الکی. چرا؟ شاید به خاطر اینکه کلی سلاح جنگی داشتن و نمیدونستن چی کارشون بکنن!

الآن قیمت ها رفته بالا و دارو و مکمل های دارویی سه ماهه که نایاب و کمیاب شده ان. میگن از وقتی طرح دارو یار اجرا شد اینطوره. اتفاقا از همون موقع هر روز هزار هزار فشنگ و دهها سلاح جنگی و مواد مخدر به طور انبوه از کشور وارد میشه و یک چیزی مثل رمزارزها یک تعدادشون رو میگیرن، ولی بقدری زیاده که دارن هر روز انتخابی یک چند نفری رو شهید میکنن. یکیش همین رئیس کارشناسان دادگستری خراسان رضوی دیشب بود.

کامیاران که قرار بود به دستور غرب اعتصاب کنه، اعتصاب نکرد.

قرار بود بازار تهران اعتصاب کنه و اعتصاب نکرد.

اینها هست، ولی نکته ای داره.

برگردیم به گذشته. در یک کتابی سبک زندگی متقین رو نوشتن. در آن کتاب گفتن زن چه چیزهایی باید بخواند و چه چیزهایی نباید بخواند. در آن کتاب گفتن زن را برای ازدواج به چه صورت انتخاب کنیم. نگاه میکردیم به پشت قوزک پایش و اگر یک گوشتی ماهیچه ای چیزی داشت مناسب امر ازدواج بود!

انتخاب طبیعی به سمتی رفت که زن فهمید دقیقا چه چیزهایی میتواند باشد و چه چیزهایی نمیتواند باشد.

انقلاب شد و گفتن که به زن و مردم در رافت اسلامی حق برابری دادیم. اسمش را گذاشتن انقلاب اسلامی ایران.

پس از انقلاب یکی مثل من شد عمه هتی از فیلم قصه های جزیره انگلیسی. زنی که مسلما فقط همیشه عمه میماند؛ لاغر است و به سبک خشکی لباسها را قاعده مند می پوشد. در عوض خانوم کینگ که زن چاق و برعکس خوشگلی بود شد مادر پنج تا بچه قد و نیم قد که داستان بیشتر حول زندگی این بچه ها از کودکی تا بزرگسالی میگردد!

عمه هتی هرگز ازدواج نکرد. او در عوض نویسنده شد! او معلم مدرسه شد و یکجایی که فکر میکرد از بالادستی او را به عنوان بهترین معلم انتخاب میکنن برعکس دید که برنامه دارن اخراجش کنند. کلی زحمت کشید و امتحان گرفت تا ثابت کند کارش درست است!

تا اینجایش را که خوب اجرا کردیم. بقیه اش چی؟

بقیه داره. در تمام این مدت که خانواده های درگیر قصه های جزیره داشتن بازی میکردن، ملت بیکار ننشسته بودن. یکی به دخترش قرص ضد بارداری میداد که از شانزده سالگی قاعدگی او را تا حداقل هجده سالگی که از کودکی درمیاید به تاخیر بیندازه! پایش هم ایستاده بود!

او به این ترتیب خیلی از اصول انتخاب طبیعی را به نفع خودش تغییر میداد! قد و هیکل بلندتر دختران! برابر شدن جمجمه دختر با پسر! دیگر به خاطر کوچکی جمجمه دختر به او کسی نمیتوانست بگوید که ناقص عقل است! دختر پریود نمیشد و به خاطر آن هم ناقص عقل محسوب نمیشد! او حتی میتوانست که انتخاب کند وقتی خواست یک دونه بچه (آه) به دنیا بیاورد، فقط همان موقع پریود شود و بقیه اش را به علم و تکنولوژی بدهد!

در این میان، عده ای که نقش خانوم کینگ را بارها بازی کردن، بدون اینکه مادر شوند و یا از جانب مردها که اکنون عده ای از آنها لوات هم شده بودن انتخاب شوند، دیدن ضرر کردن. آنها در سن پیری رو به بازی هایی مثل تغییر جنسیت بردن. از آنجا که تغییر جنسیت فقط در ظاهر است، این فقط یک بازی شد!

داستانها عوض شد. تصادف و اتفاق دیگر وجود نداشت. همه چیز انتخابی بود. کسانی برد کردن که اصلا وارد نظام نشدند! حتی بیشتر از پنجم دبستان درس نخواندند. خیابان ها پر از ماشینهایی شد که گواهینامه رانندگی نداشتن و زنها طالب حق گواهینامه موتور شدن!

اصلا قبلش عجیب بود که دختر تا زمانیکه پریود نشده بود حق دوچرخه سواری داشت و بعد از آن دیگر سوار دوچرخه برقی هم نمیتونست سوار شود!

عمه هتی، اما عمه هتی ماند! او حتی نتوانست نویسنده شود و یا حتی معلم باقی بماند. انتخاب طبیعی او را بارها با چیزهایی مثل کرونا، عدم ازدواج و غیره زیر زمین دفن کرده بود!

فقط یک جریان باقی ماند. جریان جوانان دهه هشتادی و نودی، محصول جامعه ای که نظام را بدین صورت قبول نداشت! اینها دیگر مثل دهه شصتی ها سر به زیر نبودند! اینها داستان زندگی قصه های جزیره را ندیده و دوست نداشتن که ببینند!

از کودکان دهه هفتادی شروع شد که دستور بدهند. امروز این دهه هشتادی ها و نودی ها هستند که فرمان و دستور میدهند! امروز این ماها هستیم که برعکس باید بهشون بگیم سلام فرمانده!

در جریان عادی نظام، اگر کسی چند زنگی به مسنولی و یا کارمندی در نظام میزد، به این دلیل که او ممکن بود شوکه شود حق داشت شکایت کند! مسنول و کارمند شکایت میکرد، چون همه میگفتن او شوکه شده و مزاحمتی برایش ایجاد شده! حتی او ممکن بود در این جریان زنگ خوردن های گوشی اش بمیرد! ما دهه شصتی ها با این مفهوم بسیار آشنا بوده و پس از مدتی متوجه میشدیم که هرکه در جریان نظام بود بارها شاکی شده و از هم حمایت میکردن!

شخص شاکی دادخواست میداد. دادگاهی شکل میگرفت و در این دادگاه جناب رئیس که نه، نماینده اش حضور داشت! در دادگاه مزاحم تلفنی عذرخواهی میکرد و جریمه میشد!

ماها بارها عذرخواهی کرده ایم!

حال، جریان انگار در حال عوض شدنه! دختری که انگار عادت داره دست به این ور اون ور دختران دیگر بزند، شده است مسئول. یک دختر دهه هشتادی رو میبرند جای او! او دور از خانواده روبروی دختر مسئولی قرار میگرد، دختر مسئول شال او را بالا پایین میکند و دختر دهه هشتادی چپه شده و میمرد!

ما اصلا نمیگیم که این ضرب و  شتم ها را که میگن واقعی بوده. ولی دیدیم که دختر مسئول کار ناشایستی کرد! چطور یک زنگ گوشی این دختر مسئول بخورد همه پشت هم را دارن و میگن که ممکن بود شوکه شود؟! او حق شکایت داشت و همیشه هم از این حق استفاده میکرد!

چه کسی عذرخواهی کرد؟! اینها که پشت هم را اینطوری دیدیم داشتن آیا عذر خواهی میکردن؟!

سه ماه است که دارو و مکمل های آن نایاب و کمیاب شده است. نماینده مجلس باید برود پشت تریبون و فقط کلی حرف بزند که یک کلمه بگوید مدیریت شما اشکال دارد، عذرخواهی نکردین!

سلاح ها روانه کشور که آدمهایی کشته شوند که حقشان نیست. در عوض، رفتار این شیخ ها عوض نمیشه! هنوز جمجمه زن و مرد رو مقایسه میکنن! هنوز پریودی زن را بهانه میکنن! آن هم چه زنی!

حجاب را با روش قبلی میخواهند به او بدهند و در حالی حرف از عدالت میزنن که چنین چیزی وجود نداره!

اینطوری میشه که داریم میبینیم. این ملت هستن که خود انتخاب میکنن شرایط این باشه که هست! امروز، نگاه میکنیم خیلی دخترها برای ازدواج انتخاب نمیشن. درعوض هیکل ها و درشتها انتخاب میشن. حرفش هم میزنن که ما قبول نداریم که برای هم تکراری میشیم. ماها یک زن هنرپیشه حسابی شهوتی میخوایم! فیلم زیاد دیدیم و اینطوری میخوایم!

چطور شماها اینطوری میخواین ماها باید بگیم طبیعیه! بعد انتظار دارین شرایطتون همینطوری بمونه و رو به سمت قدرت گرفتن آمریکایی روتون نره که سالها به دخترهاش قرص ضدبارداری داده؟!



1- جریان روح الله عجمیان رو جای بزرگراه کرج ببینید


کاش با تشییع پیکر شهدا به فکر آب و هوا هم میبودین!

شهداتون رو تشییع کردین خیلی خوبه. کاش همزمان دو کار میکردین. اینکه پلاکارد هم با خودتون برمیداشتین و میگفتین در عجبین از بی تحرکی مسئولین برای آبو هوا1!

پریروز گفتیم سرده و انگار برف می یاد. نگاه کردیم ابرها سنگین نبودن. فرداش شب نگاه کردیم که چه ابرهای سنگینی! این ابرها برف دارن.

عجیب هنوز برف نیومده! اصلا باران هم به جاش یک شبنمی دیدیم! دیدم دستم تو دماغمه. یک سر زدم به این سایت waqi.info. چند بار هی refresh زدم بالا نیومد. از جمله لینکهایش که نشون میداد google-analytics بود. لابد این رو برای ما بسته ان و این سایت چون به تحلیل های ردگیری کاربران از طریق گوگل وابسته است چیزی نشونم نداد. تنها مرجعم برای اعلام درست آلودگی هوا همین سایت بود. وگرنه که سازمان آب و هوای ایران که بجز هر روز هشدار دادن برای گرفتگی معابر و سیلاب چیز دیگه ای نمیگه! فوقش میره تو پارک میشینه و میگه تمیزترین نقطه هوا از نظر آلودگی چقدر آلوده است، خوشگل!

یک مرور بکنیم که چی شد. سالی که قاسم سلیمانی را شهید کردند، در واقع می خواستن مطمئن شوند که ما میدان نداشته باشیم. یعنی به جهت اطمینان ترامپ بعد از اینکه سال 2017 از برجام از نظر دیپلماسی خارج شد، میخواستن مطمئن شوند که ایران میدان نبرد  را هم نداره

شهید شد و بلافاصله کرونا اومد. اسمش رو گذاشتن COVID-2019

من یکی که چشمم خون اومد. کبدم ورم کرد و پشت سرش هم صورتم. دیگه بیرون نرفتم. گفتم سربه و هوا آلوده است. قبلش هم داشتم زیاده روی میکردم بیرون میرفتم. کرونا مزید بر علت شد.

واکسن آوردن و یکی دو دوز زدیم. خوب بود. و هنوز هم خوبه

با این وجود من برنگشتم. هوا هنوز آلوده بود. مردم خیلی سعی کردن با این هوا عادی بشن. رفتن و یک چند نفری در اغتشاشات اخیر به عنوان مدافع امنیت و چند نفری هم بعنوان مردم حرم رفته به گلوله بسته شدن.

البته این ظاهرشه. کاش ماها در غسالخانه کار میکردیم که ببینیم چقدر این روزها آمار سرطان و مرگ و میر بالا رفته. نمیگن که. اگر میگفتن من در موج اول کرونا اونقدر آسیب نمیدیدم.

در موج اول مهر امسال من یک چیزی مثل کرونا گرفتم که چون علائمش کامل نبود اسمش رو چیزی نگذاشتیم. در عوض گفتن برخی همزمان کرونا و آنفولانزا گرفته ان. گفتن آنفولانزا همیشه آبان می آمد و امسال 4 هفته زودتر شد. همزمان اغتشاشات و ریختن دو طرف دعوا به خیابان بود

حالا میگن آنفولانزا 4 ماهه. بچه برادرم خروسک گرفته. طفلی هفت سالشه و تازه مدرسه رفته. تا بهمن باید صبر کنه تا آنفولانزا بره.

البته نسل بعد از ما خیلی طفلی هستند. شاید اغلب تناسخ مرد سی ساله بیکار باشند! یکباره کل دانش ما در سن کودکی به آنها منتقل شده، درحالی که بچگی نکرده ان. زودی بزرگ شده ان و ما نمیدانیم با اینهمه دانش میخوان چی کاره بشن!

خلاصه اینه که ما الآن در غسال خانه کار نمیکنیم که بدانیم در این مدت آمار بی صبری ها و مرگ و میر ناشی از سرطان در پی کرونا چقدر بالا رفته، ولی یک چیز روشنه و آن این است که هوا هنوز آلوده است و من ترجیح میدهم بیرون نروم!

کاش میگفتم کاری بکنید اثر داشت. ابرها چند وقت پیش در خوزستان افتادند روی زمین و چند ماشین یکباره فقط به همین دلیل با هم تصادف کردن!

این طبیعی نیست. بلکه مستقیم دارن آبو هوا رو تغییر میدن. اینهایی که ما دیدیم مهارت رانندگی دارن و با مهارت سنگ میارن که بلبشو درست کنند وسط بزرگراهی که سنگ نداره، ازشون هیچ بعید نیست که دستکاری منطقه ای بکنن و ابرها رو هم بندازن زمین که هوا یک برف به خودش نبینه!

ماها که رو کار نیستیم. من خودم رو هم مقصر نمیدانم. من داشتم تدریس میکردم. اومدن گفتن فلانی اومده دماغش رو عمل کرده و اصلا به اصول تو اعتقاد نداره بیا و بهش نمره بده! دادیم و ترم بعد هم دیگه بهم ندادن درس بدم!

افغانستان یک قانون خوبی داره و اون هم اینه که اگر کسی از فامیلی در دولت استخدام شد بقیه آن فامیل حق ورود به دستگاه دولتی رو ندارن! اینطوری فامیل بازی و پارتی بازی کمتر میشه! دیگه دولت از 84 میلیون جمعیت میشه 18 میلیون نفر و نه بیشتر! انقدر فساد زیاد نمیشد که پشت سرش ماها ندونیم دور و بر چه اتفاقایی می افته!



1- تظاهرات به خاطر بی تحرکی مسئولین در قبال تغییرات اقلیمی