آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

کفر مشهدی

دیروز این پاسخ مسئولین (منظورم منشیو غیره است) به رئیسی رو تو تلویزیون میدیدم، یک چند جایی با عکس العمل اونها مواجه شدم که شاید در فرهنگ شهرهای دیگه وجود نداشته باشه، ولی در مشهد تحت عنوان کفرمشهدی معروفه. مصطلح هم هست که به این نوع رفتار پوشش میگن و مثلا از طرفی که این کار رو میکنه ممکنه بپرسن چرا پوشش شدی؟ ترجمه عربی پوشش کفره.

روش کار هم به این صورته که وقتی تو غریبه ای، مهم نیست در چه موقعیتی باشه و در کجا باشه، رو میبینی هی یک جورایی نشون بدی که ازش ترسیده ای! نمونه عینیش فیلم برقراری ارتباط منشی با رئیسی رو ببینید که مثلا یک دو تا پرونده سفید زیردستش گذاشته تا رئیسی ببیندشون، بعد یک طوری به رئیسی نگاه میکنه که یعنی ای که بی موقع، بی برنامه و سرزده در اینجا رو زده ای، من ازت ترسیدم پرونده رو حالا غیرمنتظره برات کنار گذاشته ام، ولی همه اش هی من ازت میترسم. خود مشهدی به خودش که میرسه ممکنه ازش بپرسه چرا پوشش شده ای؟!

البته این نوع رفتار طیف وسیعی داره و یک مشهدی به هرطریقی گاهی فقط میخواد این رو نشون بده. حدو حدود هم نداره، که مثلا بگی این نوع رفتار رو در فاصله کمتر از یک متر نشون میدن و یا فاصله ات اگر ازشون زیاد باشه، در حد چند متر و چند کیلومتر. مثلا من خودم همسایه محل قبلیمون یک چند تا دختری داشت که هربار مادرم برامون تعریف میکرد. خودمون هرگز با دخترای این همسایه برخوردی نداشتیم. خلاصه، یک کسی بود که مامانم میگفت میشناسدش. یک بار همین یکی از دختراش زودتر از من از در خونه شون رد شد و اتفاقی من رو دید. از اون موقع به بعد طبق اصل فاصله اون باید جلو می افتادو اشتباه بود که اگر هی برگرده و پشتش رو نگاه کنه. ولی طبق اصل کفر مشهدی، هی برمیگشتو با وانمود از ترس از من! به من نگاه میکرد. من هم خب، البته که با خودم فرض کردم این دیوونه استو به مادرم هم این نوع رفتار دشمنانه اش رو گفتم. در واقع یک جورایی کل این خونواده همسایه رفتن تو لیست دشمنام. البته اون محله، محل خاصی بود. پولدار نشین بودندو چشم دیدن ماها رو نداشتن.

201 نماینده مجلس

201 نماینده مجلس فریاد زدن که از برنامه عفافو حجاب هرکی هستی خوبی. 201 نماینده مجلس رای دادن که هرچی پروژه هست، فقط و فقط مال اساتید قلدر این مملکته و فقط اون حق دارن مهر هرچی پایان نامه هست رو روی هرچی دلشون خواست اسم بذارن. 201 نماینده مجلس به وزیر کشاورزی امروز رای اعتماد دادن و 201 نماینده مجلس گفتن هرچی روحانی انتخاب کرده همون خوبه.

اما آیا احدی از این 201 نماینده مجلس رو من تونستم انتخاب کنم؟ آیا موقع انتخاب اون ها راهی و روشی برای شناساییشون توسط من بود؟ اصلا بقدری رای من تو این انتخاباتا به درد بخور نبود که درست اون سالی که ناامید شدمو رای ندادم رهبر چوب درآورد که آی تویی که رای مجلس ندادیو هر روز پول سایت جذب هیئت علمی میدی، بهت بگم که از امروز کسی حتی مدارکتو هم نگاه نمیکنه چون ماها فهمیدیم!

منم گفتم: چشم. اصلا خودم داوطلبانه این پولا رو نمیدم، سوراخی بود که همیشه از همون نقطه میخوردم.

حالا امروز فقط موضوع نیست که هرکی هرچی کم آورد زودی میره پشت اینا قایم میشه و اینا رو مصداق نماینده های کاملا به حق مردم میگیره. موضوع همین کارای وزیر کشاورزی ماست که عجیب مسکوت میمونه. البته من نمیگم که مثلا این دانشجوها نصف شده ان تو این اتوبوس دانشگاه علوم-تحقیقات حقشون کمتر از اون بچه 4-5 ساله ای هست که الآن داره بیسکویت مقوی کننده چند غله ستاک میخوره. ولی خب، امروز شاید این موضوع برام پررنگ شده.

آقا موضوع از این قراره که بعد از اجازه وزیر کشاورزی به ورود حدود 21 مورد محصول تراریخته به کشور، امروز شاهد تبلیغات تلویزیونی و گسترده محصولاتی هستیم که بدون اعلام تراریخته بودن آن ها تاکید بر سلامتشون میکنن، با برند سلامتی خریدنی نیست. من جعبه این بیسکوییت رو دیده ام، پر از طلاست. از جمله سیاه دانه، کنجد و شهد توت و غیره. یکی نیست بهشون بگه خب تو که انقدر طلا ریختی تو این بیسکویت چرا تراریخته اش رو داری میفروشی؟! بعد هم بدون اینکه بگی! یک کوچولو نقطه چین زدی تراریخته کنار قیمت، فکر کردی زرنگی؟! کم کم هم از ذهن ها پاک بشه که تراریخته چیز بدی بود که اعلام میکردن فقط سودش برای تولید انبوهش و در جیب فروشنده اشه. چقد ماها بدبختیم. اون از اون بچگیمون که گفتن چون روغن اونطوری خوردیم گلوتن گیاها گوهیمون کرد و این هم از نسلهای آینده مون که قراره هی محصولات تراریخته بخورن نفهمن از کجا خورده ان. همه اش هی میگن خفه، 201 نفر نماینده مجلس به نفع ما رای داده ان!

ببخشید

این ژاپنی ها جا انداخته ان که جامعه ای هستن که وقتی غذرخواهی میکنن و میگن ببخشید، اساسا حاضرا هزینه کنن براش. برای همین مثلا هرچند وقت یکبار میشنویم فلان مقام رسمیشون و یا فلان بالا مرتبه شرکتیشون برای عذرخواهی و گفتن ببخشید حاضر به استعفا شد.

اما هر کشوری فرهنگ خودش رو داره. مثلا ایران، اگر کسی بگه ببخشید، معنی متفاوتی داره؛ معنیش اینه که کسی که داره میشنوه باید هزینه عذرخواهیش رو بده، و نه کسی که آن رو برزبان آورده. براتون مثال میزنم. مثلا خود من چند وقت پیش رفتم یک جایی نماز بخونم که خانواده ای انگار اون رو غرق کرده بودن. یک زنه ای هم بود که پشتش به من بودو داشت یک صندلی رو از همون گوشه برمیداشت که بذاره نماز بخونه. از همون پشتش حدس زدم این احتمال زیاد نمیخواد من کنارش نماز بخونم. ولی با این وجود با خودم گفتم که نه، شاید اشتباه کرده امو بذار امتحان کنم. فاصله رو بررسی کردمو نشستم. زنه تا فهمید که من دارم میشینم، همینطوری یک گوشه صندلیش رو زد به منو گفت ببخشید. من فقط نگاش کردمو شروع کردم به مرتب کردن جانمازم. زنه چون کرم داشت، دوباره گفت: ببخشید. این بار هم چیزی نگفتمو فقط شاید نگاش کردم. حتی از پرسیدم میخواستی چی کار کنی؟ گفت میخواستم نماز بخونم. گفتم خیلی خوب صندلیت رو بذار نماز بخون. بعد زنه ادامه داد: نه، من به تو گفتم ببخشید، بعد تو به من چپ چپ نگاه میکنی؟!

دیدم داره هی این ببخشیدش رو مایه شرم ساری من میکنه و بقیه دارن نماز میخونن. زودی جانمازم رو بلند کردمو رفتم جای دیگه ای که همون اول باید میرفتمو کلا اشتباه کرده بودم اومده بودم جای این زنه. حالا اگر این اتفاق برعکس بود، این زنه چی کار میکرد: چپ نگات میکردو میگفت اشکالی نداره! معنی این هم اینه که خیلی اشکال داره و اصلا اتفاقا نمیبخشمت.

من کلا بیرون که میرم، با این طور آدما زیاد مواجه میشم. برای همین، باوجودی که این داستان قدیمیه، همینطور تو ذهنم بود تا اینجا براتون بگم.

جوجه های وابسته

یکی از مرغ های حسودمون کرُُُچ شد. ما هم اصلا محلش نمیذاشتیمو تخما رو از زیرش برمیداشتیم. اصلا نمیخواستیم نون خور دیگه ای اضافه کنیم. تا این که یک روز مامانه کارتون برداشتو مرغ رو گذاشت توش با 10-20 تا تخم. طبق اصل قبلیمون تخم ها رو هم از تو کارتون برداشتیمو کلی فحش مادره دادیمو مرغ رو کردیم بیرون. چند روز بعد دیدیم خبری از مرغه نیست. مرغه رو مادره داده بود همسایه.

یک روز بعد از حدود 22 روز مادرم گفت امروز دیگه وقتشه، من مرغ رو داده بودم دوستم تا اون ازش نگهداری کنه. یک 12-13 تایی هم تخم نطفه دار از اون یکی همسایه گرفته بود  تا جوجه شون کنه. یک باری خونه مون صاحب 13 تا جوجه شد. بعد از مدتی همسایه اومدو 6 تا از جوجه ها رو برد. فقط 5 تا جوجه دستمون موند.

مادرم منتظر بود این جوجه ها لااقل نصفشون مرغ باشن. ولی خواهرم که ازشون تست گرفت، معلوم شد احتمال زیاد فقط یکیشون مرغ باشه. اینجا مادرم وا رفت. دیگه به جوجه ها رسیدگی نمیکردو ازشون خسته شد. اتفاقا من هم داشتم بار و بنه ام رو میبستم که از این کشور برم. برای همین برام فرقی نمیکرد که دو روز بیشتر به جوجه هاش توجه کنم. این شد که مخصوصا چشم یکی از جوجه ها که احتمال بیشتری میدادیم خروس باشه، باکتری گرفت. فرداش همه جوجه ها رهسپار اتاق من شدندو در حالی که من پشتم بهشون بود و دراز کشیده بودم هی اومدن به نوک زدن. این روزها مرغ مادر از بس بهش خوش گذشته همه اش هی میخواد 2 روزه لااقل صاحب یک دو تا جوجه دیگه بشه و بهشون اصلا رسیدگی نمیکنه دیگه. خلاصه، وابستگی جوجه ها به من بیشتر شده. اومدن نوک زدندو مخصوصا اون جوجه مریض بیشتر. منم البته بلند شدمو بهشون غذا دادم. ولی فرداش اون جوجهه مرد.

این روزا البته، سر راه جوجه ها مانع گذاشته ایم تا بالا نیایند. ولی میدونن اگر فقط بتون یکی از موانع رو رد کنن، میتونن خودشون رو به اتاق برسونندو هم کمی بیشتر خنک بشندو حتما یک غذایی چیزی هم گیرشون بیاد.