آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

کورالاین جونز

احتمالا انیمیشن stop motion کورالاین جونز رو دیده این. انیمیشن یک ساعته ژانر وحشت. اول من نمیدونستم که باید با این سبک انیمیشن بترسم. ولی دخترداییم که برای اولین بار دیدشو میگفت که باهاش ترسیده، فهمیدم که باید بترسم. این انیمیشن محصول 2009 هست، ولی من همین امسال دیدمش. برای دخترداییم هم تازگی داشت. بعد این رو من چندین بار دیده ام. ازبس بهش علاقه پیدا کرده ام و از بس خودم رو تو اون میبینم. گاهی با خودم فکر میکنم کسایی که خودشون رو پدرشوهر و مادرشوهر آینده جا زدن دروغگو بودن. مثل شخصیت بده داستان کورالاین. من بهشون گفتم دوست دارم عروس بشمو اونا بدتر از شخصیت بده داستان حتی بهم نگفتن که میخوان به جای اینکه "عروسم" کنن، میخوان "عروسکم" کنن. آدم بدای داستان من که برای نشون کردن به جای انگشتر طلا تو دستم گذاشتن، با یک چند تا بند داغ کننده زدن به دست قبلا عروسکی شده ام و رو جاهاش یک چند تا علامت گذاشتن تا بعدا سوراخش کنن.

اردک تک تک

چند وقت پیش یکی از همسایه هامون با مشتو لگد در خونه مون رو زد که یک جوجه اردک برامون بیاره. قبلش به مامانم گفته بود و مادرم هم گفته بود که ناراحت نمیشه اگه این اردکه رو بده به ما. بعد، ما هم تو عمرمون کلا به تعداد انگشتای دستمون اردک بزرگ نکرده ایم. آخرین باری که تونستیم یک اردک رو کامل بزرگ کنیم، اردک کارخونه ای بود که اون هم برادر بزرگه اون هم بیست سال پیش بزرگش کرده بود. حالا این اردکه اومده هیکل اندازه یک جوجه بالغ، ولی پر نداره. همه اش کرکه. هر روز بلند میشیم اون نیمچه پرهای جای دمش که قراره دربیان رو میشمریم. اصلا به خودمون میگیم بدبختمون کرده. همسایه میگه میخوام براتون یک خرگوش هم بیارم. ماهم توبه کرده ایمو میگیم نه دیگه. این اردکه هم انگار که نره. تازه، حتی اگر بزرگش کنیم برامون تخم هم نمیذاره. شبها همه اش باید دنبال ظرف آبش بگرده. صبح ها باید ببریمش چرا و بزرگ هم نمیشه که ولش کنیم. عین یک بچه کوچیک باید حواسمون بهش باشه زبونش رو با قیچی نبره، یا پاک کن نکنه تو دهنش. بعد، هر غذایی هم دوست نداره. فقط غذاهای مدیترانه ای. خیلی به ندرت برنج میخوره. از تو سبزی ها فقط جعفریش رو میخوره و امتحان نکرده ایم که دیگه آب پرتقال میل داره یا نه. یک نون که بذاریم تو ظرف مثل کفتار دورش میگرده. از نظر خان جوجه اردک خان، حتما یک چیزی که پنهان شده خوشمزه است. انقدر پنیر میخوره که فکر میکنی پنیر خوشمزه است. دوست کسیه که ببردش گردشو بهش غذا بده. خلاصه شده جونور سیری ناپذیر خونه ما که کلی کار رو دستمون گذاشته. بچه هم نیست بگی بزرگش کردم شاید دعام کنه.

نظریه کشورهای پهناور

چند وقت پیش داشتم برای این بورس بنیاد هومبولت آلمان بررسی میکردم. برام جالب بود که این بابا هومبولت، از مهم ترین شاخص هاش بنیان گذاری جغرافیای نوین بود. بیشتر بررسی نکردم ببینم نظریه اش برای جغرافیای نوین چی بوده. ولی خودم الآن براتون یک نظریه میدم که احتمالا الآن خیلی مورد استقبال غربی ها و نوگراها قرار میگیره. اون هم اینه که یک کشور کلا نباید از نظر پهناوری کوچکتر از مساحتی مثل مساحت کشور ایران باشه. معنی نداره که برای یک سفر از کشوری به وسعت کمتر از این مساحت مجبور باشی هی پاسپورتو ویزا ردوبدل کنی. طبق این نظریه، پول های جدید باید خلق بشن و تعاریف جدیدی از کشورها داشته باشیم. دلیلم هم از اینکه میگم مورد استقبال غربی ها قرار میگیره همین مثلا تشکیل اتحادیه اروپا و پول رایجشون یورو هست. بعد آفریقای جنوبی رو در نظر بگیرین که کلی کشور ریز ریز اخیرا پول رایج راند رو کلا برای خودشون درنظر گرفته ان. طبق این نظریه که بهتون گفتم، اگر مثلا من یکی مثل هومبولت بودم یک عده طرفدار پیدا میکردمو مثلا اگر پول کشور جدید رو مثلا سنت در نظر میگرفتم، میتونستم به افتخارم 5 سنت اولش رو بردارم برای خودم. 

شاید شماها بگین این ناحقیه. خب، اگه اینطور فکر میکنید حق دارین و طبیعیه. اصلا جنگ های یمن و امارات الآن طبیعیه. کلا کشور کوچکی به اسم یمن، امارات و بحرین و این ریزمیزا نباید وجود میداشتن؛ باید و جبرا این ها یکی بشن. یکی که خب من بهش اعتقاد دارم و یکی هم خب انگلیس و سایر کشورهای اروپایی و خیلی از آفریقایی ها و آمریکایی ها. کلا خیلی ها موافق منن. ولی من مخالف جنگم. به نظر من تا وقتی میشه سر این مسائل بحث کرد، نباید جنگ و خونریزی راه انداخت. این موضوع رو باید هم باب کنیم و هم بپذیریم. سرش اون قدر صحبت بشه تا توافقی حاصل بشه.

فرق آدم معمولی با آدم غیرمعمولی

چند وقت پیش مستندی گذاشت تلویزیون از کسی که به طریقی اپتیک ایران رو رونق بخشیده بود و خیلی هم با سختی این کار رو کرده بودو از اون کسایی بود که اصلا خود مسئولین دنبالش بودن تا کارش رونق پیدا کنه. خودش که این طوری میگفت که زن یکی از این مسئولین نیاز به نمره عینکی پیدا میکنه که ایران نداشته. برای همین باید میرفتن برای همین شخص از آلمان واردش کنن. اتفاقا همون موقع هم اوایل تحریم های این چیزا بوده و آلمانی ها بهشون نمیدن. اتفاقا این اپتیک ما تو ایران هم دانش فنی خوبی در این زمینه داشته و مثل آب خوردن درستشون میکرده. این مسئوله برای زنش این بابا رو پیدا میکنه و کار این بابا رونق میگیره.

حالا مادر من رو بعنوان یک آدم معمولی در نظر بگیرین. همین چند وقت پیش به خاطر تیروئیدش که سمی شده چشماش ضعیف میشه. بعد میره عینک بگیره، یک نمره عینکی بهش میدن که چشماش بهتر میبینه، ولی تار هم هست. اونجا خانوم چشم پزشک بهش میگه، نمره متناسب با چشم تو توی ایران نیست و باید با همین شماره بسازی. اینجا فرق یک آدم معمولی با غیرمعمولی دیده میشه. البته جاهای دیگه هم هست. مثلا همین روزها همزمان از وقتی سازمان غذا و دارو مجوز میده، دیگه کلی کیک و بیسکویت تراریخته ریخته رو دستامون. همین چند روز پیش یک کیک تراریخته اش رو خودمون کشف کردیم. دیدیم این کیکه که کارخونه ای هم نبود عجیب از بقیه کیک ها که تا حالا خریده بودیم ارزون تر بوده و حتی توش بادوم و هویج هم گذاشته بودن. من بیشتر بررسی کردم دیدم رو برچسبش نوشته روغن تراریخته استفاده کرده. مطمئنا مسئولین که نمره دقیق عینک زنهاشون براشون مهمه، و حتی میدونن که از کجا باید بخرندش، خوب میدونن که مجوز تراریخته رو روی کدوم محصولات داده اند و نه خودشون که سرشون خیلی شلوغه و مهم ترین کارهای مملکتی میکنن میخورن اون ها رو و نه خانواده هاشون که دیگه معمولی نیستن.

گرگ خاکستری

میگن ما ایرانی ها تو داشتن روحیه کار تیمی مشکل داریم. یا هرجایی که میریم مثلا استخدام میشیم، داشتن روحیه کار تیمی بالا رو از ملاک های خودشون قرار میدن. من خودم به شخصه اصلا به این تیم دیگه هیچ توجهی ندارم. کلا معتقد شده ام که کار تیمی تا حد امکان صورت نگیره و اصلا تیم تشکیل ندین مگر اینکه کاری داشته باشین که بتونین خودتون انجام بدین رو بسپرین به بقیه. اصلا تعریف تیم چیه؟ شاید اون تیم که ایرانی ها تعریفش میکنن اشکال داره. مثلا میبینی این رئیس ایرانی تیم رو طبق ملاکهای خودش تعریف کرده و با حقوق بشری جور درنمیاد، خب ایرانیه حق داره که باهاش مشکل داشته باشه.

اصلا هم به این تبلیغاتی که برای تیم شدنو آموزش هایی که میدن توجه نکنید، شاید این ها رو دارن گرگ صفت های سودجو از روش های مدرن برده داری و کارگرگیری تبلیغ میکنن. من البته قبلا هم به صورت نسبتا طنز به این موضوع پرداخته بودم، ولی الآن دارم یه طور دیگه میگم. الآن هم کلا زندگیم زندگی یک آدم تنها نیست هیچ وقت. ولی دنبال گسترش تیم هم دیگه نیستم. اصلا با شرکت در خیلی از مسابقات  مخصوصا علمی ایرانی که تو تعداد اعضای تیمی مثلا 3 نفر و بیشتر رو هم امتیاز میگیرن هم مخالف هم هستم. دلیلم هم مسابقه چندین سال پیشه که توش شرکت کردیم. مسابقه ای بود که چون من خیلی تو زمینه اش سعی کرده بودم خودی نشون بدم، به واسطه تلاش هام خیلی ویژه زمان ثبت نامش رو متوجه شدم. این خب، تو ایران امتیاز خوبیه، چون شماها خوب باید بدونید که معمولا مسابقه، جشنواره و یا هرچیز دیگه ای رو شماها نمیدونید مگر اینکه یک ویژگی خاصی داشته باشین. در غیر این صورت یک آدم عامی تو ایران معمولا فقط زمان افتتاحیه و یا اختتامیه ها رو نهایتش خیلی پیگیر باشه، متوجه میشه. خب حالا شما این رو داشته باشین.

بعد از اون، من باید تیمم رو تشکیل میدادم. رفتم سمت دانشگاه فردوسیو گفتم این دانشگاه فردوسیه و توش پر از نخبه و جوون تحصیل کرده است. اونجا از یک چند نفر که با بسیجشون هم مرتبط بودن شماره تماس یکی رو گرفتم که میگفتن در کار تیمی خوبه و قبلا تو این زمینه ها کار کرده. خلاصه با اعتبار این جور جاها به اون شخص اعتماد کردیم. خواهرم رو هم آوردم تو تیم. بعد از اون، با بی تجربگی که داشتیم، مدیریت تیم رو من خودم شخصا دادم به همون اولیه که قبول کرده بود با هم تیم بشیم که کار اشتباهی بود.

اصلا کلا عضو تیم گرفتنو شرکت در اون مسابقه اشتباه بود. هرچند که خب باعث شد کلا من تجربه پیدا کنمو از خیلی تیم ها که در سطح دانشگاه تشکیل میشندو اسم خودشونو تیم میذارن و حتی مثلا انتظارشون ازتشکیل تیم کسب درآمده، دوری کنم، ولی به هرحال همون یک تجربه هم برامون زیاد بود. چون مثلا باعث شده بود ما تو اون تیم خرج کنیمو هزینه ای هم که کرده بودیم بهمون برنگرده. الآن مثلا شاید بعضی از شماها بگین خب، روانشناسی میکردی آدمای اطرافت رو! قلق میگرفتی یا مثلا از این جور حرفا! من بهتون بگم که اینطور نیست. جانی ها هم که معروفترینشون همین رئیس جمهور آمریکا، ترامپه، اعضای تیمشون رو برای سازگاری باهاشون انتخاب نمیکنه. برین بررسی کنید، اون اوایل که سیاستای مهاجرتیش رو میگفت، مثلا میگفت کسایی که وارد کشورما میشن، باید تمام اکانت های فضای مجازیشون رو هم در اختیار ما بذارن. این چیز خوبیه. چون مثلا ما بشخصه اگر هزار نفر آقا هم بهمون همون عضو اول تیممون رو معرفی میکردندو واسط معرفی اون میشدن، ولی فقط ما میدونستیم که یکی از اکانتهاش درفضای مجازی گرگ خاکستریه، اصلا طرفش نمیرفتیم.

ضرری که این بابا به ما زد اون زمان 2 میلیون بود. درحالیکه میدونستیم جنس ارزون ترش هم بود به حرفش کردیمو رفتیم از مغازه ای که این گفته بود خرید کرده بودیمو کلا دلمون رو به فاکتورش خوش کرده بودیم که همون هم دانشگاه باهامون حساب نکرد. بعد هم دوباره تو همون مسابقه شرکت کردیم، خودمون. حتی جاهایی هم که دوست داشتیم از آدمهای مختلف کمک گرفتیمو در ازای کارشون بهشون پول ناچیزی دادیم. مسابقه شرکت کرده بودیم. باید اسم اون آدمای مختلف رو تو تیممون میاوردیم؟!

باید میووردیم. چون خدمت و صداقتی که اینها در جریان کار به ما نشون دادن خیلی بیشتر از کسایی بود که ماها ندیده به عنوان هم تیمی انتخاب کرده بودیم. به طور کلی، نه فقط با دیدن اینها، بلکه به تجربه یک زندگی من معتقدم که تا حد امکان از گرفتن شریک، دوست و غیره باید پرهیز کرد. خواهر به برادر نباید خیلی اعتماد کنه، و برعکس. این رو درنظر بگیرین که تا کس نیازموده ای راز نگو به پیش رو.

همین من هم که این مطالب رو مینویسم، خودم بشخصه گاهی فکر میکنم مثل اینها باشم که گفتن فسانه ای و در خواب شدن. یعنی فکر نکنید که همیشه یکی مثل من هست که افسانه بگه و بعد هم همیشه بیدار باشه و بخواد باشماها حرف بزنه، یک وقت دیدین که وقتش رسید که در خواب بشم.