آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

در کنار من

دیروز یک برنامه ای گذاشت که اول انگار اسمش همین بود. ولی مثلا انگار عوضش کرده بودندو اسمش رو گذاشته بودن «در کنار متن». یک برنامه ای بود در حقیقت 10 دقیقه ای که نویسنده و کارگردانش رو نوشته بودن مریم سادات. اتفاقا مشهدی هم بود. بعد این برنامه 10 دقیقه ای رو صحبتای یکی به اسم نبی کرده بود یک ساعتو به تلویزیون فروخته بودنش. برنامه افتضاحی بود که انگار مثلا از طرف دادگستریو دوستان علم الهدی هم درستش کرده بودن. شاید برای پر کردنش یک دوره دو-سه روزه هم پیش مثلا جمعیت امام علی هم دیده بودن. افتضاح بود دیگه؛ دختره با مامور نیروی انتظامی و اینا میرفت بالا سر معتادا و یک چند سوالی ازشون میپرسید که تو کی هستیو از کجا اومدیو از این حرفا. 10 دقیقه طبیعتو به جاش یکی به اسم نبی میومد میگفت من کارآفرینم که رفته ام این جاها و کارگاه زده ام. خیلی هم زشت. مثلا قصدش آرامش بود و پیس پیس میکرد.

تا برنامه رود دیدم به خواهرم گفتم بیا دوستات. البته اون داشت شبکه رو عوض میکرد که دید اینطوریه گذاشت رو همین شبکه و صداش رو هم زیاد کرد. این مرده نبی رفته بود تو یک دکور سیاهی از اون مدل ها که به مخاطب میگه برو تو سیاره خودت. ولی مرده برعکس دکورش حرف میزد و میگفت برو با این حاشیه نشین ها آشتی کن. شاید هم منظور دقیقشون همین بود که به حاشیه نشینها بگه برن تو سیاره خودشون. چون با این حاشیه نشین ها که صحبت میکرد مثلا طرف میگفت من از سرخس اومده ام، دختره زودی انگار اثبات گرفته باشه، میگفت بهتر نبود برگردی شهر خودت؟  البته میشه اینطوری هم فکر کرد که این ها نه اینکه چون نیروانتظامی و دادگستری بودن، آمار مخاطبان تلویزیون رو هم داشته اندو تشخیص داده اند که مخاطبان این برنامه هیچ کس مثلا نمیتونه باشه به جز خود حاشیه نشین ها! بنابراین تا میتونن فحش بدندو چیزایی توش بیارن که این برداشت رو براشون داشته باشه که «برگردین به سیاره خودتون»

نردبان ترقی

دیروز بود فکر میکنم فیلم هندی میدیدم که یعنی مثلا خونواده طرف رو نشون میداد از نردبان ترقی طی جلساتی خانوادگی هرچند وقت یک بار بالا میرن. این نردبان هم بالا پشتبومشون بود و از اون جا میرفتن تو یک اتاقکی برای جلساتشون. این رو که دیدم یاد جلسات خانوادگی خانواده نزدیک خودمون افتادم. چند وقت پیشا همین موقع های نصف شب جای خونه شون تو ایستگاه اتوبوس نشسته بودیم. البته قبلش که داشتیم از جای خونه شون رد میشدیم، پیرمرد و پیرزن پیری که زنه چادری بود رو دیدیم از یک خونه ای دراومدن. وقتی ما رو اون موقع شب دیدن کمی هم ترسیدن. با این وجود چون ما جوون تر بودیمو در حال حرکت زودتر رسیده بودیم ایستگاه و از اونجا که سرمون رو برگردوندیم، دیدیم که رفتن تو خونه ای همون نزدیکی ها. همون جا یک ماشین از این مدل بالاها سیاهش پارک شده بود قبلا. کمی بعد یک ماشین دیگه عین همون قبلی سفید اومد با مرد کت شلواری که فقط کتش رو نپوشیده باشه. زنش هم جوون تر از خودش و حتی همسن من. بعد اصلا اینا تعجب کرده بودن از دیدن ما اون موقع شب. پیاده که شدن ما دیدیم تقریبا سه تا ماشین عین هم کنار هم پارک شده. ما هم ازشون تعجب کردیم. زنه مخصوصا خیلی به ما شک کرده بود. زنه دیگه، ماجراجوئه. لابد فکر کرده بود که چطوری اون شب قرار بوده ماشینشونو بدزدیم. بعد دوباره یک ماشین دیگه عین همون اومد و اون هم سفید. مثل ماها که میریم لباس میخریم و بچه های یک خونه ایم، پس عین هم میخریم. این ها هم همه شون رفته بودن ماشین عین هم خریده بودن تا حسودیشون نشه.

خلاصه دیگه یک ماشین دیگه هم همون طور یک مردی و یک زنی تو همون چند دقیقه که نشسته بودیم پیاده شدن. این رو که برا مادرم تعریف کردم زودی خندیدو گفت جلسات فراماسونی. البته مشهدی ها الآن اغلبشون بیدارندو شاید مشغول جلسات فراماسونیشون هستن!

این ماشین آخریه که پیاده شدن، قبلش هم زنه و مرده بهمون شک کرده بودن کلا. هی اون مرد اولیه هم میومد دور ماشینش چرخ میزد. این شد که دیدیم یهو چند نفری مرد شدن اومدن سمت ما. اون زن آخریه هم اون طرف کنار در خونه جلسات ترقیشون ایستاده بود نگاه میکرد. خلاصه ازمون پرسیدن مشکلی داریمو من هم در حد زدن بهش گفتم آره و خواهرم سعی کرد ردشون کنه و درگیر نشدیم دیگه. وایسادیم تا رفتن همه داخلو ما هم راهمونو گرفتیم رفتیم.

هواشناسی و دوچرخه سواری

خیلی هوا گرمه. چند وقته که داریم خبرهای هوا رو دنبال میکنیم. از کیه هی این زنه هواشناسی میگه از 15 مرداد هوا 4-6 درجه خنک میشه. دیروز گفت: نه، تو این سه روزه بالاخره یکیش 4-6 درجه خنک میشه. هربار هم که به روزهای غیرتعطیل 5شنبه- جمعه میرسه، میگه ابرها اون روزای تعطیل میان. نمیگه انقدر تو هوا چسیدیم که زمین از هوا گرم تره و اون تعیین میکنه که چه روزی هوا خنک بشه. اصلا ساعات کار اداری ماهاست که تعیین میکنه چه روزی هوا خنکتر میشه.

***

چند وقت پیش این مسابقات دوچرخه سواری تور دوفرانس رو داشتم میدیدم. این ماشین فیلمبرداری با سرعت 100-110 پشت دوچرخه ها می روند تا سبقت گرفتنشون رو نشون بده. گفتم این فرانسه پهباد نداره بفرسته بالا سر این بدبختا. اگر تصادف کردن چی؟ آخه تصادف هم زیاد میکنن این دوچرخه سوارا. دیروز اعلام کردن یکی از دوچرخه سواری 21 ساله تو مسابقه تصادف کرد و مرد. واقعا خیلی برامون ورزش و تحرک با اهمیت تر از جون آدماست. بقدری که نداریم دیگه از پهباد استفاده کنیم وسط کار.


از کتاب کمک آموزشی آره، ولی از کلاس نه

نتایج کنکور سراسری اومده با خود رتبه اولی های کنکور. خبرنگاره شروع کرده به مصاحبه، همه باهم هماهنگ کرده ان که بگن از کتاب کمک آموزشی (گاج مارکت آره، گارج مارکت) نه. بعد یکیشون جالبه. مثلا رتبه انسانیه. بعد سلام میکنه و بلافاصله از فلان معلمو بهمان مشاور و مدرسه فرزانگانو این جور چیزا تشکر میکنه و میگه: ولی من از کلاس بهره ای نبردم.

ببخشین خانومی که جاش هست من بهت حسادت کنم که فردا رفته ای روسیه، تو الآن با این اساتیدی که ازشون اسم بردی تو دستشویی آشنا شدی؟! از حالا که یک پات ایرانه و یک پای دیگه ات خارج از کشور انقدر دروغ. بعد هم سلام هم میکنی؟!

بعد زیرنویس های شبکه خبر جالبن. شبکه خبر هم یک زیرنویس ثابت داره که اسم رتبه های کنکور رو زده و هم یک زیرنویس خزنده داره که اسامی رو تند تند رد میکنه. این رو داشته باشین. چرا؟ چون این ها گواهن که چشم یک ملت دنبال این اسامی هستن و بعد پس فردا میخوان همین کنکوری رو حذف کنن که ملتی آرزوش رو داشته ان

اساتید دانشگاه علمی-کاربردی؟!

یک زمانی به ما کد مدرسی دادن. بعد وقتی که دادن گفتن برای حفظش بیاین دوره مهارت تدریس ببینین. پول دادیمو یک همچین جلسه ای همایش مانند نشستیمو گرفتیم. بهمون اس ام اس زده بودن براش. بعد همون جا هم بهمون گفتن که کسایی که این گواهی مهارت عمومی رو نمیگیرن حذف میشن. اون زمان شاید اواخر دوره احمدی نژاد بود. در تمام اون مدت و حتی در حین جلسه بهمون تاکید میکردن که یادتون باشه شماها خوبیتون برای ما اینه که عضو هیات علمی نیستین و هیچ حقی ندارین. حتی حق ندارین به خودتون بگین که استادین، در واقع شماها مدرسین.

دیروز خبر میخوندم که کدمدرسی 30% یعنی 50 هزار تا از این مدرس ها حذف شد. حالا چه طوری؟ هیچ، ما فراخوان جذب داده ایم!

یعنی اون جلسه ای که برامون گذاشتن تا کدمدرسیمون رو ازمون نگیرن کشک بوده! تازه، میگفت هنوز هم این 50 هزارتا 50هزار تا حذف کردنه ادامه داره. تازه اونجا برا اولین بار در اون خبر به ما استاد گفته شده بود. ضمنا گفته شده بود که مدرک کارشناسی ارشد ماها چون از دانشگاه نظری گرفته شده این حذفه داشته صورت میگرفته!

اصلا دیدم که همین چند روز پیش خبر صادر کرده بودن که یک 67هزار نفری دکتری رفته ان گواهی فنی-حرفه ای گرفته ان. همون جا هم با خودم شک کردم که قضیه چی بوده! نگو مثلا این کد مدرسی که به ماها داده بودن جاشون رو تنگ کرده بوده مثلا. نگو همون که بهمون باهاش هی میگفتن حواستون باشه شماها با این کد استاد نمیشینو حواستون باشه باهاش حق تدریس باهاش بهتون داده نمیشه، همون جاشون رو تنگ کرده بوده! روحانی دانشگاه های علمی-کاربردی رو حذف میکنه و اساتید اونجاها که مجبور به اخذ کدمدرسی نبوده ان و اصلا خودشون دانشگاه بوده ان، اونها رسما ماها رو حذف میکنن. بعد پدیده ای درست کرده ان به اسم دانشگاه فنی-حرفه ای. انگار نه انگار که مثلا یکی مثل من دهه شصتی یک زمانی رفتم تو سوراخ این پدیده و مدرکی بهم دادن که باهاش میگفتن از دانشگاه «مادر» گرفته نشده و برای همین هیچ جا راهتون نمیدیم! بعله مدرک من البته مال پدیده «آموزشکده» فنی  و حرفه ای بوده و مهارت محسوب نمیشه، ولی مال اون 67 هزار نفری که بردنشون بالا کوه تفریح کنندو رایگان بهشون دادن تا چوب تو ماتحت ماها کنن، اون فنی-حرفه ای محسوب میشه. لابد اون رو هم از پدیده دانشگاه فنی-حرفه ای که زاده خودشون بوده گرفته ان.

اصلا مثلا یک دانشجوی روانشناسی مثلا، چه طوری میخواسته گواهی مهارت بگیره! هیچ. یک دوره خانوم مشاور روانشناس از مطبش مثل این خارجی ها هی میرفته کوه و آلبوم عکس درست میکرده. بعد به عنوان مهارت دانشجوهای مثلا دانشگاه فردوسی رو میبره بالا کوه. اینطوری بهشون پایان تحصیلشون گواهی مهارت فنی و حرفه ای کوهنوردی هم داده میشه. هیچ کی هم نمیتونه بگه که فنی حرفه ای نبوده. کوهنوردی بوده و مهارتی برای خودش لازم داشته! اصلا اینطوری طرف میتونه اون عکس بالا کوه رفتنش رو هم بگیره بذاره بالای مطبش. کلی هم کلاس داره که ببینین، چه عالی. مهارت جمعی کوهنوردی رو هم به تمام درجات دانشگاهی که طی کرده ام اضافه کرده ام.

حالا مثلا یکی مثل من چطوری فهمیده؟! هیچ، وقتی بعد از سوار شدن اتوبوس دانشگاه علوم-تحقیقات دانشگاه آزاد نصف نشدم (چون پول نداشتم با اینهمه پول که به این روانشناسا میدم، سوار سانتافه ام بیام تو) دوباره رفته بودم ایستگاه اتوبوس که اتوبوس های بین شهری سوار بشم. اونجا موقع برگشتن یک کتاب قطور دست دختره دیدم که برای پایان نامه اش گرفته بودو از اونطرف هم دیدمش که جدا نشسته بود برای ایستگاه ویژه از ما بهترون ها.

بخش اعظم نظام فاسد ما این دانشگاهه، بعد به جای اینکه هی تنبیهش کنن هی تکریمش میکنن. بعد یک وقت فکر نکنید که این خبر حذف 30% اساتید دانشگاه علمی-کاربردی رو طوری گفتن که مثلا یک خنگ بی خبری مثل من بفهمه! از تلویزیون چیزایی که هی پخش میشه، یا اینه که مثلا بانک دویچه آلمان 20هزار و بیشتر فرصت شغلی رو حذف کرده و یا هر روز 100هزار فرصت شغلی جدید به فرصت های ایرانیان اضافه میشه.