وقتی تو شرایط ظهور باشی رنج ناشی از امام و رهبر نداشتن امری عادیه. پس از ظهور امام زمان یک جوری معما چو حل شود آسان شود، میشه. بخشی از جریان زندگی عادی بشریت احساس رنجی است که از نداشتن امام و رهبر می برد. اونقدر این رنج عجین با زندگی انسان هست که پس از ظهور از کسانی تعجب میکنند که انتظاری برایش نداشتن و تکفیر میکردند.
شب پنجشنبه هوا آلوده بود. از نیمه شب جمعه در وضع هشدار بودیم و همینطور ادامه یافت تا من چرایی آن را بگردم پیدا کنم. نگاه کردم سایت waqi.info نشون میده آلودگی اوکراین و آلمان و صربیا پیش بینی برف رو با وجود کلی تعطیلات به بارش باران تبدیل کرده:
نگاه کردم این دختر معمولی که همیشه از زیبایی های آلمان مینویسه پست گذاشته که گیج و ویج شده و هموگلوبین خونش پایین اومده و به کوههای آلپ گریخته! پناه برده به کوهها این آلودگی های اوکراین بهش نرسه! چقدر هم فعالند. حالا نمیدونم دیشب کدوم کوه بوده. اوکراین تبدیل شده به جهنمی که همه را با خودش میبلعه.
صربیا چند سال پیش برای مانور مشترک نظامی با روسیه و بلاروس سرباز زد و حالا دود جنگ کهنه تو چشماشه.
دیشب به USA هم نگاه کردم. دیدم این کشور حتی عکس هایش رو هم برا نمایش نگذاشته و فقط پرچم میده.
دیگه اینکه باخبر باشند.
ما اگر بتوانیم ابزارهای بایگانی و واکاوی داده هایمان را با کیفیت تر و دقیقتر کنیم و ارزش رهبران نیک را هر چقدر بیشتر حفظ کنیم در شرایط قدرشناسی از رهبر فرزانه بیشتر پیش رفته ایم و موانع کمتری برای ادامه راه به سوی ظهور حس میکنیم.
وقتی در مورد آدمای جاودانه ای مثل ائمه و اهل بیت حرف میزنم کلی احساس جوانی میکنم. شاید بخاطر اینکه آنها زنده اند و با اتصال به آنها انگار بر عمر من هم افزوده میشود.
آنقدر من امید و انتظار از آدمهایی داشتم که شاید نباید که وقتی به اینها فکر میکنم از بابتشون مطمئنم که انتظارم ازشون بعید نبوده.
میگم یک راهنمای دیگه رهبره و اون وقتی تکرار بشه قشنگه.
قبلاً هم نشانه هایش رو گفتن و من رو آماده کردن:
آب زنید راه را اینکه نگار میرسد/ مژده دهید یار را بوی بهار میرسد
___________
The weather before the advent
When you are in the conditions of the advent, the suffering of not having an Imam and a leader is normal. After the advent of the Imam of the Time, it becomes a kind of puzzle that becomes easy to solve. Part of the normal course of human life is the feeling of suffering from not having an Imam and a leader. This suffering is so intertwined with human life that after the advent, people are surprised by those who did not expect it and declared takfir.
The air was polluted on Thursday night. We had been on alert since midnight on Friday and it continued like this until I found out why. I looked at the waqi.info website and it showed that the pollution in Ukraine, Germany and Serbia had turned the forecast of snow into rain despite all the holidays:
I looked at this ordinary girl who always writes about the beauties of Germany, posted that she was confused and worried and her hemoglobin level had dropped and she fled to the Alps! She took refuge in the mountains so that this pollution from Ukraine would not reach her! How active they are. Now I don’t know which mountain she was in last night. Ukraine has become a hell that swallows everyone up.
A few years ago, Serbia volunteered for a joint military exercise with Russia and Belarus, and now the smoke of an old war is in its eyes.
I also looked at the USA last night. I saw that this country did not even display its photos and only displayed its flag.
And they should be aware.
If we can improve our data archiving and analysis tools with better quality and accuracy, and preserve the value of good leaders as much as possible, we will have advanced further in terms of gratitude to the wise leader and we will feel fewer obstacles to continuing the path to emergence.
When I talk about immortal people like the Imams and the Ahl al-Bayt, I feel very young. Maybe because they are alive, and connecting with them seems to add to my life.
I had so many hopes and expectations from people that I probably shouldn't have, but when I think about them, I am sure that my expectations from them were not unreasonable.
I say another guide is a leader, and it is beautiful when it is repeated.
They told me the signs before and prepared me: Water the path, for the messenger is coming/Give the good news to the lover, for the scent of spring is coming.
خیلی هوا گرمه. چند وقته که داریم خبرهای هوا رو دنبال میکنیم. از کیه هی این زنه هواشناسی میگه از 15 مرداد هوا 4-6 درجه خنک میشه. دیروز گفت: نه، تو این سه روزه بالاخره یکیش 4-6 درجه خنک میشه. هربار هم که به روزهای غیرتعطیل 5شنبه- جمعه میرسه، میگه ابرها اون روزای تعطیل میان. نمیگه انقدر تو هوا چسیدیم که زمین از هوا گرم تره و اون تعیین میکنه که چه روزی هوا خنک بشه. اصلا ساعات کار اداری ماهاست که تعیین میکنه چه روزی هوا خنکتر میشه.
***
چند وقت پیش این مسابقات دوچرخه سواری تور دوفرانس رو داشتم میدیدم. این ماشین فیلمبرداری با سرعت 100-110 پشت دوچرخه ها می روند تا سبقت گرفتنشون رو نشون بده. گفتم این فرانسه پهباد نداره بفرسته بالا سر این بدبختا. اگر تصادف کردن چی؟ آخه تصادف هم زیاد میکنن این دوچرخه سوارا. دیروز اعلام کردن یکی از دوچرخه سواری 21 ساله تو مسابقه تصادف کرد و مرد. واقعا خیلی برامون ورزش و تحرک با اهمیت تر از جون آدماست. بقدری که نداریم دیگه از پهباد استفاده کنیم وسط کار.
این روزا روزنامه میخونم هی توش نوشته اند که پیش بینی همه چیز رو از قبل کرده بودند. یعنی انقدر کنترل دستشون هست. مثلا هواشناسی میگه ما از قبل پیش بینی میکردیم که بارش های مشهد 85% کم بشه. یک جورایی پیش بینی کرده بودند که ذرات گردو غبار، آلودگی ها و گازهای متان و دودها انقدر زیاد بشن که دما و خشکی هوای مشهد انقدر زیاد بشه که ابرها دیگه خشک بشن و خبری هم از برف و باران نباشه.
پس پیش بینی شده بوده. اصلا چیزی نیست که اینها پیش بینی نکرده بوده باشن. مثلا همین قضایای اغتشاشات. پیش بینی شده بودند و فقط یک کمی (قدر یکی دو ماه) از نظر زمانی پیش بینیشون پس و پیش بوده.
کلا نگاه کنید همه بلایایی که داره سر ما میاد پیش بینی شده بودن و فقط مدیریتشون به سمتی میرفته که حتما اتفاق بیفته و حالا یک کمی هم زودتر چه اشکالی داره