امروز برای اولین بار در عمرم آزمون سراسری دادم. همون آزمونی که پدر مادرای نگران دوست داشتنی بچه ها پشت در دانشکده منتظر میشن تا اونها برگردن، بعضی ها هم می رن منزل تا آزمون تموم شه و بعد همه شون دست آخر موقع اتمام آزمون دالانی تمام نشدنی از والدین نگران پشت محل آزمون تشکیل بدن. اگر ارزش این آزمون رو من هم می دونستم همون دو دهه پیش تو این آزمون وقتی خیلی نوجوان و تروتازه بودم شرکت می کردم.
قسمت نبود تفاله نباشمو در این دو دهه آزمون سراسری شرکت کنم. به جاش رفتم آزمون ورودی کاردانی ناپیوسته فنی و حرفه ای دولتی کامپیوتر شرکت کردمو یک عمر عده زیادی استعداد رو با خودم بدبخت کردم. چه می دونستم درس خوندن فقط مال دانش آموزاست و کنکور سطوح بالاتر دیگه آزمون سراسری محسوب نمی شن. یا چه میدونم، این دانشگاهی که دارم میرم و مدرکش هم روزانه دولتیه مادر نیستو اصلا بی بوته ست و از این نادونی ها که یک در میلیون ممکنه یک ایرانی داشته باشد.
خلاصه با خوشحالی و افتخار آزمون شرکت کردم. ولی یک کتابچه هم که کلی پولش رو داده بودم جا گذاشتم تا خدمه محترم ببرن. رفتم جای نگهبانی. او هم نگذاشت و نه برداشتو گفت تحویل کسی که نداده بودی حالا بخوای پسش بگیری. بعلاوه، حالا تو نفهمیده بودی نباید کتاب و محتوی آموزشی همراه خودت سر جلسه بیاوری؟!
این رو که گفت با خودم گفتم حتما همین خودش بوده که با خدمه هماهنگ کرده مخصوصا اون کتاب رو ببرن بفروشن برا خودشون.
کلا خدمه، کارمندا و همه کسایی که میان دانشگاه باید با آغوش باز بیان برا کسب درآمد که حسابی از حتی آشغالاش می تونن پول دربیارن. مراجعه کننده هاش در سالم ترین حالتهاشون می آیند. آشغالاشون کاغذو کتابه. حالا گاهی هم بطری آب معدنی و درش و لیوان یک بار مصرف. بعد اگر سمینار، مراسم و جشن مذهبی، و کنفرانس بذارن کلی، نسکافه، نوشابه، دلستر، کیک و غذای کسایی که شرکت کرده اند و به هردلیلی نتونسته ن آن ها رو بخورن مونده. آخرش هم می تونن پشت سر دانشجوهای بدبخت شرکت کننده در کنفرانس حرف بزنن که فلانو بهمان.
این چیزا که گفتم کمتریناش بود. یک سری حقوق معنوی مثل سهمیه کارمند برا شرکت در آزمون سراسری، بورسیه خارج از کشور (مخصوصا برای اعضا هیات علمی)، کتابخانه، اینترنت، برا خودشون و اهلو عیال. حقوق مادی مثل سهمیه گوشت کارمندی و ...
حالا شما این ها رو مقایسه کنید با کارمندای بیمارستان. درسته که آن ها هم لابد برای خودشون فرصتها و حقوقی در نظر می گیرن، ولی به یک ده هزارم مزایای خدمه و کارمندای دانشگاه ها نمی رسن. فکرش رو بکنید یک خدمه بخواد در یک بطری رو از محل بیمارستان بعنوان ضایعات قابل فروش برداره. کلی آلودگی هست. اصلا قابل قیاس نیستن این دو
الآن اخبار گفت مشکل بدهی 20 تومنی پسر علی پروین رو جهانگیری، معاون اول روحانی دولت دوازدهم، حل کرده. به این ترتیب دیگه اون شایعه هم فقط در حد شایعه بوده که قرار بوده ویلاش از دست بره. من بعد از خبر چشمام گشاد شده بود از مبلغ بدهی؛ 20 میلیییییارد تومان؛ نه نه نه 20 میلیون تومان. شک کردم و دوباره یک گوگل کردم خبر رو تا مطممئن شوم. خبر درست بود بدهی بیش از 20 میلیارد بوده که الآن با پادرمیانی جهانگیری، که معلوم نیست به چه صورت، این بدهی در حال صاف شدن است.
عظمت مبلغ بدهی رو مقایسه کنید با مبلغ مالیاتی که این دولت عزیز برای من درآورده و نتوانسته م بدهم؛ 250 هزار تومن، در مقایسه با بدهی پسر علی پروین 20 میلیون برابر. پسر علی پروین کار تجاری کرده ولی من کار فرهنگی کرده ام. طبق قوانین کشور من قرار بوده معاف از مالیات باشم. ولی با وجود احضاریه باز هم 250 تومن مالیات بر من بسته اند به اضافه جریمه ش. این مالیات هم نه بر مبلغی بوده که به عنوان فروش اعلام کرده ام. بلکه بر هزینه ای بوده که برای چاپ کتاب داده ام. هزینه ای که برای آن از بیمه وام گرفته بودم. جالب اینجاست که زمانیکه می خواستم برگ اعتراضی مالیاتی را پر کنم، کارمند اعتراض داشت که 250 تومن هم پولیه که یک نفر بخواد سرش سرصدا کنه!؟ اصلا پولی نیست. لابد برای دولتی ها که حقوق ثابت دارند، 250 تومن پول یک آبنبات چوبیشون هم محسوب نمیشه
شانس ندارم من. اطرافم آدمایی هستن که انتخابشون نکرده ام؛ آدم هایی هستند که فکر می کنند زرنگ و باهوش هستند، برای همین اطرافم مانده اند. از طرف دیگه من بارها و بارها سعی کرده م خودم رو ازشون جدا کنم. چون این ها آمده اند که بمانند. یک نمونه از این ها زن برادرمه. می آیی می گی سلام نمی کنه. از عمد می آید تو اتاق سلام می کنه. بعد از مدتی که به حالت قهر بچه ش رو به دنیا می آره، تولد بچه ش هم نمی ری و در واقع ازش فرار می کنی. ولی بعد از مدتی راه میفته دنبالت با بچه ش که هی بهش یاد بده بگو عمه جون. اون هم درست، بعد از روز اول خواستگاریش که خودشون گفته ن «ما بد می دونیم کسی به ما بگه عمه. خونه ماها آدما به اسم صدا زده می شن.» بعد از یک مدتی که باز صدایت در می آید، حتما و اکیدا می آید تو اتاقت تا حتما ببینی که داره به بچه ش یاد می ده بهت می گه فلانی جون. منظور دارن؛ یعنی من نباید با تو خوب می بودم. ولی لطفم زیاد بود، این کار رو کردم. لطفم در حقت زیاد بود، این رو گفتم.
ترامپ کیه؟
سفید پوستی مثل خیلی سفید پوستان در سرتاسر دنیا، که بعید نبود رئیس جمهور نشود. ترامپ یک نفر نیست. چیزی فراتر از یک نفر هست؛ اگر کمی دقت کنی می تونی ترامپ های زیادی حتی در ایران پیدا کنی. چه فرقی می کنه ترامپ زن باشه یا مرد؟ ترامپ یک شخصیته میان ماها؛ ترامپ، برگزیده ست. ترامپ رو ماها در سرتاسر دنیا انتخاب کرده ایم و نه فقط عده کمی در قاره آمریکا.
فرهنگ ما نمره به برتری ترامپ سفیدپوست داد. در میان ما زشت بودن با سیاهی و شب تعریف می شود. ماها از زشتی که حتی آفتاب سوختگی هم او را زشت تر نمی کنه بدمون می آید. در میان ما فقر ضعفه و فقیر در میان ماها جایگاهی نداره. فقرا باید در حاشیه باشند، و حاشیه (گاهی شایعه) چیزی است که باید زشت های زیادیش را فقیر کنه تا در حاشیه باشند و بمانند.
راه دور نرویم. ترامپ در میان ما و برگزیده ماهاست.