-
لیوان بی دسته
جمعه 3 فروردین 1403 04:40
در آشپزخانه یک لیوان روی زمین افتاده و دسته آن شکسته و سایر وسایل دور آن جمع شده اند. قوری: میشه یکی جمعش کنه؟ الآن خورده شیشه هاش میره تو دست خانم خونه! (اشاره به لیوان شکسته) چنگال: کی اونو شکوند؟ قاشق: من از کجا بدونم؟ لیوان! خودت بگو لیوان: من از شیر بدم میاد، مامان خونه داشت توی من شیر میریخت. واسه همین از قصد،...
-
دوره ارز مجازی
شنبه 5 اسفند 1402 11:49
چند روز پیش یکی از این همکاران قدیمی که دیگه نمیبینمش دیدم منو عضو یک کانالی کرده که مربوط به تحسین شرکت در انتخابات میشد. گفتم عجب، داره منو سیاه لشگر خودش میکنه، در حالیکه یکی از موانع پیشرفت من در موسسه ای میشد که میتونستم کمی اونجا برام خودم اعتبار جمع کنم. از کانالش اومدم بیرون. و این چون همینطور داشت روزانه...
-
علی بابا و چهل دزد بغداد- اشباع و سرریز
یکشنبه 1 بهمن 1402 07:16
23 سالگی دوران برف و بارانهای لطیف اون موقع ۲۳ سالم بود. یک جلسه گذاشتند به عنوان اولین جلسه معرفی دفتر نوآوران شهید فهمیده. از دانشگاه فردوسی دعوت کرده بودند. من هم چون مدعی نوآوری بودم از یه دانشگاه دیگه دعوت کردند بیام اونجا صحبت کنن برامون من یه مدتی توی مدرسه شاگرد سوم بودم، شاگرد اول مدرسه مون بعداً دانشگاه...
-
پادشاهی سگها
پنجشنبه 14 دی 1402 00:32
تلویزیون که اعلام کرد بمب های انفجاری سر راه مردم گلزار شهدای کرمان گذاشته ان، یک باری نگفت. اول گفت حادثه بوده و صدای مهیب اومده و بعد هم چند نفری جمع شده ان ببینن چی بوده ازدحام شده و زخمی و مصدومین رو داریم جمع میکنیم. من همینطوری با اینکه هربار دیگه بعدش میگفت تروریستی بوده و آمار شهدا رو میشمرد ذهنم به ازدحام...
-
تو چرا هر وقت محتاج میشی بهم زنگ میزنی؟
پنجشنبه 30 آذر 1402 03:13
یه زمانی (دهه هفتاد و هشتاد که هنوز بچه بودم)، با اینکه فامیلمون رو به کسی نمیگفتیم تو چشم بودیم. بازار که میرفتیم، من با استرس نگاه میکردم و به مادرم میگفتم اینا چرا چپ چپ نگاه میکنن؟! اونم میگفت من که چیزی نمیبینم. بعدها با زندگی در مکان های مختلف و با حتی مردم زبانهای متفاوت متوجه شدم، واقعا داشتن نگاه میکردن....
-
نشون به اون نشونی
یکشنبه 5 آذر 1402 05:20
دیروز بعد از کار خیلی تشنه بودم. ایستگاه مترو بودم و گفتم الآن مترو میاد صبر کن پیاده که شدی موقع تعویض خط و یا آخرش آب میخوری. گذشت و نخوردم و وقتی رسیدم خونه تازه احساس کردم سردرد شدید میگرنی دارم و معلوم شد به خاطر کم آبی و شایدم آلودگی هوای روز شنبه فشارم اومده پایین. نگاه کردم این دوتا کفش هام رو انگار یکی عمدا...
-
آیا استراتژی حمله جنگنده های دشمن به مشهد اینگونه خواهد بود؟
یکشنبه 21 آبان 1402 05:03
خب دوستان، این وبلاگ اعلام وضعیت جنگی چند ساله که در اختیار شماست. حالا از وقایع بگم. مدتی است که پادگان اسرائیل دست به قتل عام مردم غزه زده. اول مساجد رو زد و حالا بیمارستانها رو میزنه. این اتفاق از بیمارستان المعمدانی غزه که 25 مهر بود شروع شد و دیروز دیدم که بیمارستان های اندونزی و شفا رو هم میزنن. برای بیمارستان...
-
خدا وکیلی یا خدا فرنگی
دوشنبه 15 آبان 1402 02:54
الآن باب شده که عکس میندازن که بگن نگاه، این دخترهای دهه شصتی که حجاب داشتن شانسی بود و از تو لپ لپ افتادن و کم بودن. برعکس دخترهای الآن براشون باب شده که حجاب بندازن و لااقل در حد اینکه روسری چادر تنشون نبینیم و مثل قبل انقلاب نه حالا، بلکه لااقل با ساپورت بیان بیرون و موهای مشکیشون رو شونه کنن طوری که تو آفتاب برق...
-
درخت توت بیچاره حاشیه شهر
شنبه 8 مهر 1402 21:54
ترافیک پشت چراغ راهنمایی که اتوماتیکم نیست شهر هوشمند شهر هوشمند شهر بهشت همش الکی پلیسه واستاده زنگ میزنه میگه ترافیک اینجا روانه چراغو روشن کن حالا چراغ خاموش کن فیزیکی ! یه قیف درست کرده با پارکینگی که اضافه کرده جلوی پارک ملت. از سه تا جاده میان تو این خیابون و اینم خیابون کوچیک کرده. از لبه شهر باید بکوبیم هر...
-
زندگی در شاهنامه
یکشنبه 12 شهریور 1402 03:39
بعد از سالها در ارگ تاریخی شهر زندگی کردن آدم احساس تعلق به اونجا میکنه، خصوصا که همه امکانات شهری اونجا متمرکز شده باشن. بچه ای که زیر درختهای آلبالو گیلاس وسط شهر بزرگ شده و سالنامه های قدیم شهر عکس های تاریخی محل و منطقه زندگی او رو نشون میده، حالا میره محله ای که از هویت شهری دوره و بلکه با شهر محل زندگیش یک بیست...
-
اتاق بازرگانی و مهسا
جمعه 27 مرداد 1402 11:00
دیروز همینطوری یهویی افتادم وسط دولتی های جای اتاق بازرگانی. سر صبحی مقدم ورود دعوت شده ها به جلسه بود و یک یگان ویژه هم اسلحه به دست، انگار بخواد از پولی و یا شخص مهمی حفاظت کنه براشون ایستاده بود. جلوی در زیاد شلوغ نبود و یگان ویژه لباس سبزی پوشیده بود. من افتادم وسطشون، طوریکه فکر کردن من هم میتونم یکی از حضار...
-
از جنس خودم
پنجشنبه 29 تیر 1402 00:47
نصفه شبه و وسط مجتمع منسوب به قضات هستم. منسوب به قضاتی که امروز جاشون اینجا خالیه چون با تلاش زیاد شهرداری مشهد انواعی از پولدارهای حروم خور قطعات مجتمع رو گرفتند. مجتمع با آبهای تقسیم شده یک روز درمیان و اون هم فقط ساعات خاصی از روز شارژ میشه. تعداد زیاد پلاک های مجتمع و تعداد زیاد پلاک های خانه های اطراف سبب شده...
-
یا زهرا
یکشنبه 4 تیر 1402 02:52
حضرت زهرا (سلام الله علیها) با پنهان کردن قبرشان امید شیعیانشان پس از خود به ویژه زنان شدند. گاهی ما شیعه ها میخوایم لعنت بفرستیم. قبل از اون، در آموزه های اسلامی، ما رو از این کار نهی کرده ان، ولی یک جا حسابی لعنت میکنیم و اون هم در زیارت عاشوراست. آن هم پس از کلی آموزه های معرفت شناسی هست. تا زمانی که ندانی نباید...
-
آدم های کوکی- تابستان 1402
جمعه 2 تیر 1402 02:24
روزهای اول تابستان معمولا شروع فصلهای جدید زندگی برای من هستن. اغلب هم فرصتی پیش میاد که خاطراتم رو بنویسم. امروز سرکار جدید در یک فضای جدید رفتم. البته قبلا آن را به نوعی امتحان کرده بودم، ولی خواستم این بار مصممتر برگردم. امروز با کودک بازی میکردم. اون هی آب به چرخش میداد و من هی آب به چرخ میدادم. بچه بهترین کاری که...
-
از حال بد به حال خوب: تغییر
دوشنبه 1 خرداد 1402 13:26
قدیمی بودن خوبه. یکی از جهات خوب بودنش گفتن تاریخه و درک تغییرات. تاریخ زیبایی که من گذروندم درختانی داشت که بعید بود تا اقلا تا 50 سال دیگه بخوان قطع بشن و یا موضعشون تغییر کنه. ولی این اتفاق افتاد، کم کم و آروم آروم. اول از خود ماها شروع شد. قرار شد من اول دیپلم بمانم. بعد راه فرزند اول که ناقص شد قرار شد من درسم رو...
-
خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
یکشنبه 10 اردیبهشت 1402 04:19
جریانات شاید خیلی سریع در حال رخ دادن باشن، و شاید عکس العمل ما اونقدر کند هست که توانایی پاسخ دادن به اونها رو نداریم. برخی البته، مشخصه که به سن ما قد نمیده و جریان از خیلی قبل وارد شده! از بخش های جذاب سفرم به اهواز مسجد بازار سرپوشیده امامش بود. رفتم اونجا و از کتابخانه اش یک کتاب تصادفی برداشتم. تصادفی که محسوب...
-
آدامس موزی، جنگ بیولوژیکی
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1402 08:54
دنبال این آدامس موزی بودم. نگاه کردم این آدامس که همه مون نوستالژیک میدونیمش و هنوز ما دهه شصتی ها سر نوستالژیک بودنش کنارش آدامس توت فرنگی و دارچینی اش رو هم میخوریم، چقدر حواسمون پرته که این اصلا ساخت ایران هم نیست. اول که بچه بودیم این آدامس مارک ستاره های چین روی آرم شرکتش رو نداشت. بعد که این آرم اومد آدامس...
-
زنان کلفت، مردان جنگجو
شنبه 5 فروردین 1402 06:41
این رو جستجو کردم و نتیجه دوستان کلفت اومد! کلفت به معنای ضخیم و گردن کلفت و نه اونی که من میخوام! بعد از یک مدتی سر هر شغلی مثل خیلی پیشقدم های دیگر در کارها از شغلم ناراضی میشم. هربار سر یک شغلی شروع میکنم و همون اول میگم که قصد موندن ندارم! در نتیجه، مثل خیلی مشاغل آمریکایی ها که فقط در صورت نیاز و برای تولید ثروت...
-
آدمها، مکان ها، تجربه تجربه
جمعه 19 اسفند 1401 08:17
بعد از مدتی زندگی، آدم یک چیزهایی دستش میاد. امروز میخواستم درباره آدمها، مکان ها و چیزها بنویسم. قبلش یک جستجو کردم و دیدم چخوف نمایشنامه ای با این عنوان دارد. البته، موضوع مورد نظر من رو پوشش نمیده. بنابراین، دست به قلم شدم! کتاب و قلم دو موجود باورنکردنی. خدا به قلم و آنچه که با آن مینویسن قسم خورده. باید مینوشتم....
-
تک بیجواب آلمان در جنگ ترکیبی، وقتی دیپلماسی آن را نمی خواهد!
دوشنبه 15 اسفند 1401 21:57
الآن جنگ که ترکیبی اسمش رو میآرن، قبلا هم بود. فقط زمان قاسم سلیمانی جواب تک های دشمن رو میدادیم، خودمون هم تک میزدیم. یعنی جنگ یک طرفه نبود. اگر جنگ ترکیبی بود ما هم تو جنگ بازی میکردیم. الآن تمام کشورها، دیگه اخیرا حتی افغانستان در این جنگ ترکیبی تک میزنند، و ما هیچ پاتکی نداریم! زمان سلیمانی مثلاً اگر می اومدند یکی...
-
ان الله لایغیر ما بقوم
سهشنبه 9 اسفند 1401 02:48
تو خوابم همش سوار قطار بودم. انگار نمیدونستم میخوام به کدوم سمت برم! بیدار که شدم گفتم کمی تحلیل کنم! هر روز جنس ها گرون تر میشه و نمیدونی فردا به چی بیشتر نیازت میشه. میری خرید سیسمونی و مغازه دار هم که میاد کمکت کنه میگه خانوم این کفش خیلی جنسش خوبه ولی متاسفانه زود کوچیک میشه! دیگه این رو گفت من هم خرید نکردم! در...
-
عسگری د استفان یا Military de Estephan در ایران
دوشنبه 1 اسفند 1401 13:51
سابقه نداشت انقدر ارتش آمریکا در ایران نقش داشته باشه. فوقش یک بیل گیتس بود که هیچ کس فرض نمیکرد میتونسته نیروی ارتش آمریکا باشه! با اینکه بیل گیتس و پدرش رو نابغه تاثیر گذار آمریکا میدانستن، او بی رقیب هم نبود. مدیران آمازون، کاسپارسکی، مکافی و اپل از جمله رقبای سرسختش بودن. بعد از چند بار سرطانی شدن چهره مشهور اپل،...
-
تحریف تاریخ با اختراع گچ پژ!
چهارشنبه 26 بهمن 1401 04:33
صبح داشتم آماده میشدم برا خرید. گفتم لوازم خانگی جهیزیه چی بخرم؟ نگاه کردم بعد از سی کات معمولا بوش میخرند و بعد هم پارس خزر. رفتم بازار و قیمت گرفتم. هیچ نخریدم و برگشتم. قیمت ها همینطور بالا رونده است و مغازه دار هم تمایلی به فروش نداره. اصلا فروشنده ها متمایل به دیدن فقط پولدارها شده ان! اینروزها هر جا میری بازار...
-
پس از زندگی چه اتفاقی می افتد؟
چهارشنبه 19 بهمن 1401 03:08
امروز داشتم مطالب مرتبط با مهسا امینی رو میخوندم و جریان مرتبط با رسانه. نگاه کردم این رسانه این روزها خیلی نقش داره. آخر هر کدومشون هم یک مقصودی دارن! مثلا یکی با کلمه رمز ژینا (!) محتوا رو چیده! آدم یاد حذف گچ پژ از حروف الفبای عربی میوفته و میگه اعراب دوره پیامبر و قبل از آن هم با این حروف مواجه بودن که باید حذف...
-
وقتی لازم میشه کفار رو از مسجد بیرون کنیم
یکشنبه 9 بهمن 1401 15:09
مادرم دیروز با کلی زحمت چند کیلو خشکه برد که مسجد بفروشد. 3 نفر خوردند و بردند تا پولش را بیاورند. آخر همه زن خادم مسجد مادر رو گرفت که فعل حرام در مسجد نباید انجام بشه! فردای آن روز، شورای مشورتی مسجد چنان پشت سر مادرم حرف زده بودن که منتظر بودند او بیاید تا چندنفری جلوی افعال غیر شرعی اش را بگیرند. چند نفری زن های...
-
با چادر حضرت زهرا، مهندس یا خانه دار؟!
پنجشنبه 6 بهمن 1401 10:49
اخبار گفت پس از آزمون وکلا از وکیلهای محترم مصاحبه میگیریم و برای حفظ حقوق وکلا جلوی دوربین و میکروفن این کار را میکنیم! این رو یک مرد با ریش و پشم کامل گفت که حتی گفته باشه نظام اسلامی کاملا لازم الاجراست! همان روز من برا مصاحبه رفته بودم تهران. برای یک نفر در کل کشور و با فقط یک مدرک دکتری و پس از آزمون، برای بار...
-
داستان انقلاب ها، دولت و مردم!
یکشنبه 25 دی 1401 05:14
داشتم فکر میکردم کتاب قلعه (مزرعه) حیوانات جورج اورول دوباره از دید خودم بنویسم. داستان با این صحنه آغاز میشود که شبی میجرِ پیر، حیوانات مزرعه را دور خودش جمع میکند و به آنها از رویایی که در سرش دارد، صحبت میکند، و بعد تغییرات مزرعه آغاز میشود. صفحه اول و برجسته وبلاگ رو که میبینی یکی نوشته مثلا حزب توده در ایران...
-
کی نوبتم میشه که یکی راضی نگهم داره!
جمعه 16 دی 1401 13:02
نگهش داشته بودم برای بهمن جمعش کنم اونموقع یکجا بگم. ولی نمیگذارن خب! میری استخدام بشی، بهت میگن تو کارمند مخابراتی مثلا! مثلا اسم یک شرکتی رو میاری مخابرات بهش اجازه فروش داده. یک لیست قیمت میگذارن جلوت و خیلی راحت قیمت هایی که تو برای فروش به عنوان نماینده فروش گذاشتی مبلغی بیشتره. تو به عنوان اپراتور باید بگی عدد و...
-
ماندن یا رفتن در ساختار اشتباه؟!
جمعه 9 دی 1401 17:08
از سال 95 داریم فکر میکنیم طبق اصول جذب و اصول مدیریت چطور کار جدیدی رو راه بندازیم؛ کار مفید! می افتادم دنبال مامانم و اطرافیان و از آنها میپرسیدم که دقیقا به چی نیاز دارن؟ یا مشکلشون تو زندگی چیه؟ من اون رو براشون حل میکنم. بعد رفتیم تو کار و دیدیم در ارتباط با دیگران اونها نیازی ندارن که من براشون حل کنم. در واقع...
-
بنی آدم اعضای یکدیگرند
پنجشنبه 1 دی 1401 02:49
دیروز که کنگره آمریکا گفت پول بیشتری به اغتشاشات میدیم پشت سرش ملت دنبال بامبولهای مختلف گشتن! عینا هم این کلمه را به هرکسی رسیدن گفتن! طرف گفت ببین من مودم ایلان ماسک رو میخوام وارد کنم و هیچ چیزی رو با اینستا عوض نمیکنم! حالا من هی جوابش رو میدادم مثلا من تولیدکننده ام از تولید داخل حمایت میکنم! حدود دو-سه سال پیش...