-
پستی در هر حالت
سهشنبه 6 خرداد 1399 10:51
تو دانشگاه دوستایی داشتم که خیلی نگران پرستیژشون بودن، و از هرگونه اقدامات حفاظتی در برابر غیردوستان فروگذار نمیکردن. خلاصه، یک طوری شده بود که من بالاخره باید میگفتم همکلاس دارم، و در دوست بودنشون باید شک میکردم. آره دیگه خواستگار که میومد براشون در پیدا کردن نقاط ضعف اونها اعم از کوتاهی قد آقا پسر و افاده هایی که...
-
عکس کامیون شهرداری
جمعه 19 اردیبهشت 1399 03:18
براتون نصف شبی عکس گرفته ام. دیگه قسمت بوده این دفعه بیدار باشم. الآن یک ساعته کامیون روشنه و من نمیدونم چرا این ها کاراشون رو فقط و فقط باید نیمه های شب انجام بدن تا صبح که میشه قبل از 7 صبح. صبح که بیاد، کارشون تمومه. خدا روز رو از این کامیون داران محترم که ساختمون سازی میکنن، و یا وابسته به شهرداری هستن گرفته؟...
-
اعلام کنم مواضع ما چیه
پنجشنبه 18 اردیبهشت 1399 20:27
دیروز، یک کلمه به این باباهه گفتم این بچه رو حق نداری تو این روز کرونایی این طوری بازی بدیو اینطوری با ماشینت اذیتش کنی. رفتو بعدازظهر زنگ زد به دخترت بگو با پسرم صحبت کرده ام، و به دعوا کشیده. حالا هم پسرت تخت گاز داره میاد سمت دخترت (!) بهش بگو کارتن خواب هم میتونه بشه بشه! باز زنگ زد که نه، هیچ اتفاقی نیفتاده....
-
ما غم معلم داریم
سهشنبه 16 اردیبهشت 1399 12:44
نشستیم ببینیم چطوری لت و پارمون میکنن. کشاورز بدبخته. شهردار از سوراخ کردن زمین پول درمیاره. صنایع دستی که دیگه نیازی به تولید ماشینی نداره نصف شده، و کرونا هم که مزید برعلت شده. رئیس جمهور از رهبر خواسته سهام های عدالت رو به بورس واگذار کنه، تا نان را سهمیه بندی کرده و طبق سازوکار بورس مالکیت سهام 36 شرکت رو هرچند...
-
چطور کرونا رو من اثر کرد؟
جمعه 29 فروردین 1399 04:45
از درد گوش های میانیم شروع شد. همه این ها که میگم قبلا یک مشکلی داشتن. گوش میانی، دندان ها، چشم، قلب، طحال و غیره. حالا فکرشو بکنید، یک باره همه این ها، به ترتیب، ولی خیلی کم کم درگیر عوارض خیلی جدی بشن. از یکی از گوش های میانیم، اون عقب. البته، در تمام مدت چشم هام میگفتن که مشکلی هست؛ قرمز شده بودن، و دچار تورم چشم...
-
به اسم فامیل
چهارشنبه 27 فروردین 1399 09:39
خوبه ما زمان گلدکوییست نبودیم. به این فامیل گنده کرده ما که یاد میدن چطوری فامیل خودتونو بخورین. رفته ام اهواز، دائیه اشک تو چشماش میریزه میگه این قسمت جدید «نهنگ آبی» رو هم بالاخره دانلود کردم، بیا ببینیمش! منم موقع دیدنش عوقم میگیره. چرا براش مهمه که انقدر این برنامه رو ببینه؟ وقتی حدود 20 سال پیش با زنش اومد مشهد،...
-
پدر تراریخته
جمعه 22 فروردین 1399 17:09
پفک بخور، تراریخته بخور. تراریختگیش خوبه. تو علم نداری که میگی تراریخته بده. ما الآن به عنوان درس مدرسه به شما نشون میدیم که تراریخته خوبه! تو که به بچه ت میرسی میگی حضرت صادق گفته روزی 21 مویز بخور، و بعد در سال 2001 برای بچه ت مویز 40000 هزارتومنی میخری بخوره، بایدم پدر تراریخته باشی. تو که در نظام جدید تیک دانشگاه...
-
بلعم باعورا
جمعه 22 فروردین 1399 11:38
دختره گفته: «پدرم در تمام عمر یک رکعت نمازش قضا نشده ، یک شب نماز شبش ترک نشده ، همه روزه هاش رو کامل گرفته ، برای همین هر چی از خدا بخواد خدا روشو زمین نمیندازه ، حتی اگه دعای بد در حق دخترش باشه ، حتی اگه به ناحق باشه.» این دیگه خیلی دروغه. ما شنیده بودیم که دعای پدر هر قدر مستدام باشه، خیر دنبال فرزنده. ما خیلی هم...
-
ناراحتم
پنجشنبه 21 فروردین 1399 11:19
این حرکت و اسلوب رفتاری کسیه که تو گوشیو کامپیوترمه. رفته ام خونه فامیل، میبینم اونا هم یکی اینطوری دارن! ناراحته، وقتی که نیمه شعبانه، و یا من خوشحالم! از کی؟ به من چه که ناراحته! طبق اصول رفتاری ملت، یاد گرفته ام هرکی میگه ناراحتم منظورش اینه که از من ناراحته! یک عمره، نه کسی اومد حالمونو بپرسه، نه احوالی. نه چیزی....
-
آلودگی شدید هوا هنگام قرنطینه، و در روز طبیعت
چهارشنبه 13 فروردین 1399 00:46
خب دوستان، بیاییم کمی صادقانه تر به قضیه نگاه کنیم. امروز، کولاک کردین، درست در روز تعطیل سه شنبه 12 فروردین و در حالی که سخنگوی وزارت بهداشت با اعلام روزی به طور متوسط 150 نفر کشته،تا این روز، گفته زحمت کشیدین و ما کرونا رو مدیریت کردیم. اما، حالا بشنوید از رصد آلودگی هوا در این ساعت بعد از نیمه شب؛ افتضاح و حائز...
-
تغییر سرنوشت
دوشنبه 11 فروردین 1399 04:29
تو تاریخ ثبت شد: کرونا اومد. یه عده خوشحالی کردن، چون دیدن بعضی دوستی ها تا قبل از اون دوستی خاله خرسه بوده، دروغ بوده. بعضی کشورهای عضو شینگن دچار بحران بیشتری نسبت به بقیه شدن. مثلا اسپانیا ریخت به هم. به دوستش و رئیس اتحادیه اروپا گفت کمک، ولی رئیس اتحادیه در دو سخنرانی تاریخی هی گفت اقتصاد ما! و ما گفتیم این بحران...
-
جزیره
پنجشنبه 29 اسفند 1398 06:02
این روزا میدیدم وبلاگ نویسانو دوستان موضوعی مینوشتن خیلی جالب بود. یکی مثلا میگفت تو شهرستان ما با کوزه کوکتل ملوتف درست میکردن، از قدیِِِِم. بعد مثلا تازه، این مورد خانگی بوده، و بیشتر کار زنانو یکی دیگه مطلب مشابه. آدم، فکرمیکنه شاید دستور داشته ان! البته این روزا باید به همه چیز شک کرد. یادمه تا سال های 89 این...
-
خداوند انسان رو با چه چیزهایی امتحان می کنه؟
چهارشنبه 28 اسفند 1398 08:20
ترس، گرسنگی، از دست دادن مال، از دست دادن اشخاص، و نتایج. که بالاترین مرتبه امتحان الهی، از دست دادن نتایجه؛ بعد از کلی زحمتو تلاش یه نتیجه ای به دست میاریو از دستش میدی. تولیدکننده کلی تولید میکنه، یهو ارزشش خیلی میره پایین. چیزیکه خیلی اینجا اتفاق میفته. مثلا یکی مثل من، تا دکترا میره درس میخونه، آخرش یه طوری باهاش...
-
قیمت انرژی در سبد تولیدات دانشگاهی
دوشنبه 26 اسفند 1398 09:38
اگرچه، من خیلی با ساختار دانشگاهی امروز، به خاطر فسادی که در آن رخنه کرده، موافق نیستم. ولی با ثبت و بحث درباره قیمت ها در مقالات موافقم. اون روزی که شنیدیم که در آخرین روزهای مجلس خیلی به زور تاریخ تبدیل ریال به تومن رو تصویب کردن، گفتیم باز این دولت چی از جون ما میخواسته که انقدر هول هولکی این یکی رو تو این آخرین...
-
خدایا باد نیاد!
پنجشنبه 22 اسفند 1398 08:51
وقتی مدرسه ها رو تعطیل کردن، دیگه انتظار داشتیم یه چند روز وضعیت هوا از قرمز، نارنجی و زرد به سبز بره. انتظار زیادی نیست. ولی این اتفاق نیفتاد. خبرنگار شبکه خبر این موضوعو از شهردار پرسید. شهردار هی میگفت: الی، الی... باد نمیاد! زنه 6 بار از شهردار پرسید که ما میبینیم خیابونا خلوتن، چرا وضعیت هوا باید ناسالم باشه؟...
-
طرح دروغین مسکن ملی دولت روحانی
سهشنبه 20 اسفند 1398 10:09
یکی از اهدافش کار تبلیغیه. یه جور پارتی بازی واسه اونایی که تو تخول پخولشون جامونده ان. ما دو نفر از دو خانواده در دو استان متفاوت از ایران بودیم که برای ثبت نام اقدام کردیم. یکی خودم بودم و دیگری داییم. همینطوری نشسته بودیم که مادرم گفت مسکن ملی چی شد؟ من رفتم ثبت نام کنمو دیدم از زمان ثبت نامش که معلوم نبود کی اعلام...
-
پسا کرونا در خونه ما
دوشنبه 19 اسفند 1398 11:58
چند روز قبل رفتیم یه دو تا نهال گذاشتیم تو باغچه بابام. دوستش هم بود. مثل زن ها غذا پخته بود. بادمجونا رو کباب کرده بود و با گوجه هایی که از قبل با نمک خشک کرده بود خورش بادمجون درست کرده بود. بعد هم قدقد برای اینکه حرفی بشنوه گفته بود، به خانومم گفتم چرا نمیایی؟ اونم گفت: شما سبزی کاشتین که ما بیاییم؟ دیگه قدقدو...
-
قدرت، شجاعت و آمادگی
یکشنبه 18 اسفند 1398 03:16
یه خونواده ایرانی مثل من، هر سه اینها رو باید داشته باشه. چراش رو بگم میدونم یا نمیدونم خیلی مهم نیست، ولی حتی تجربه همین نوشتن این وبلاگ هم نشون میده. الآن نگاه کنید، تو همین وبلاگ. هرجا کمی نشانه ای از ضعف آورده ام، یه جوون ایرانی که مثلا رفته آلمان سریع واکنش حمله نشون میده. البته، اون مثلا عراقی به نیابت و یا اون...
-
دکتر قلابی
سهشنبه 13 اسفند 1398 21:23
گاهی بهش که فکر میکنم، چیزی مثل بغض میاد که گلومو بگیره. ولی من قوی هستم و باید باشم. چند وقت پیش در موردش نوشتم که خسر دنیا و الآخره شد . نوشتم شد، یعنی بود. یعنی دیگه تو زندگیم نیست، و قاعدتا نباید باشه. ولی، چند وقت پیش یکی به اسم خواستگار برام زنگ زد و گفت: خانوم، من مادر خواستگار دختریم که چادریه! صبر نکرد. صبر...
-
کمی از کرونا
سهشنبه 13 اسفند 1398 09:12
تا اونجا که میدونم، افتراقش از بیماری های دیگه مثل آنفولانزا و ابولا آسون نیست. چیزی که مشخصه اینه که اگر این بیماری دوره کمونش تا 14 روز طول میکشه، پس بدونید دوره تظاهرش تا درمان قطعیش ممکنه بیشتر طول بکشه، مخصوصا در بیمارانی که پیش زمینه هایی مثل دیابت و بیماری مزمن دارن. نکته مشخصه اش عفونته است که باید کنترل بشه....
-
زباله ها و آمار سوسک ها و موش ها
دوشنبه 12 اسفند 1398 13:58
این روزا سوالی که خیلی هربار برام پیش میاد، با این وضع فوق العاده ای که راه انداخته ان، مردم زباله هاشون چی کار میکنن؟ دماغشونو میگیرندو بعد یه چند تا ماسک احتمالا کرونایی میندازن تو کیسه زباله و بقیه اش به امون خدا؟ مثل هر روز یه نفر مسئول انداختن آشغالاس؟ بعد، برای اینکه همه چیو ضدعفونی کرده باشندو مخصوصا هم که حالا...
-
توکایی در قفس
شنبه 3 اسفند 1398 19:41
یادمه برای خریدنش خیلی اذیت شدیم. بابام تو ماشین گذاشته بودمونو خودش یه جایی رفته بود به اسم کتابفروشی. به خیالش، شاید میخواست اذیت نشیم. ولی تو ماشین، اون غروب سرد، اصلا راحت نبودیم. انتشارات کانون فرهنگی، پرورشی فکری کودکان بود. ولی وقتی بابام برامون خریدش دیگه شد جزو اموال ما. خواهر بعدا گفت که با یه چیزی از دوستش...
-
ژان کریستف
سهشنبه 29 بهمن 1398 06:04
نوشته رومن رولان. من فقط جلد یکشو فعلا خونده ام. کتاب خوبیه. فکرشو بکنید این کتابو خود نویسنده در سال 1931 مثلا میگه من 1914 نوشته ام. از اون موقع تا حالا بارها تجدید چاپ شده. حتما یه چیزی توش بوده که آدما پیداش میکنندو میخونندش. البته، احتمالا خود رومن رولان آدم معروفی بوده، ولی واقعا معروفیتشو بابت نوشتن کتابایی که...
-
زندگی حضرت علی
یکشنبه 27 بهمن 1398 13:49
همه مطالعه اش میکنن. هم دوستاش و هم دشمناش. دوستان حضرت علی که اصلا ممکنه هیچ، فقط یه محبتی داشته باشنو نگاه هم نکنن. ولی دشمنان حضرت علی چرا دوره مطالعه زندگی حضرت علی رو بدونن؟ برای اینکه در واقع میخوان بدونن عمروعاص که بودو چه کرد. حالا اینو گفتم تا از کسانی مثل مرتضی زاهدی بنویسم. دکترا داره، استاد دانشگاهه و...
-
فرهنگ بیمارستان نشینی
شنبه 26 بهمن 1398 00:36
گاهی، مثلا در یک شهری اونم مرکز شهر باشی، چنان فرهنگ نشستن در آن نقطه با تو عجین شده که اگر با کسی صحبت کنی انتظار داری اونم مثل تو فکر کنه. خبر نداری که همه مثل تو نیستن. یکی از چیزایی که مثلا من و خونواده ام با فرهنگش کاملا آشنا شده ایم فرهنگ بیمارستان رفتنه. در جایی که من زندگی میکنم تعداد زیادی بیمارستان و...
-
مریم
جمعه 25 بهمن 1398 07:41
خب داستانایی که تو زندگی آدما اتفاق می افته خیلی پیچیدگی داره. یکی از داستان ها که اینجا اومد مربوط به مریم زن برادر بود. اگر مطالب این وبلاگو دنبال کرده باشین، احتمالا تا اونجا باید یادتون باشه که من میخواستم طلاق پدر مادرمو بعد از قهر اساسی مریم از صادق بگیرم. قهرشون خیلی اساسی بود و به قولی سر حرف مردم داشتن مقاومت...
-
طایفه بنی هندلی
پنجشنبه 24 بهمن 1398 04:19
بعد از سی و چند سال عمر که از خدا گرفتم، بدم نمیومد از یه طایفه بنی هندلی پسر میگرفتیم. اولش معلومه هیچ کدوم از اعضای خونواده مون به خاطر سطح بالاترمون نسبت به اون خونواده راضی به وصلت نمیشد، ولی وقتی که ببینیم من دیگه این همه عمر کرده ام که دیگه نمیشه بهم گفت دختر دم بخت، چرا که نه؟ از طرفی از تمام خانواده هایی که...
-
شبی که میتونست برفی باشه
سهشنبه 22 بهمن 1398 03:27
یه چند شبیه، این موقع بیدارم. دیشب پریشب که مثل خیلی شهرها ما طوفان داشتیم. بعد از طوفانو تندباد نصف شب، که پدیده غالب چند سال اخیره، جبهه هوای گرم حاکم شد و من تقریبا خود صبح خوابم برد. دیگه بعدش مثل همه جا این جا هم سرد شد و کمی بارون اومد. بعد از بارون داشت برف میشد، ولی زیرپوست شهر اتفاقاتی در جریان بود که برف رو...
-
کرونا نگرفتیم، ولی توضیح بدین چرا مدتیه به جای اشک چشمای ما خونی میشه
پنجشنبه 17 بهمن 1398 08:36
سرچ کردم میگه به خاطر تغییر سطح هرموناست. من مونده ام، خونواده ام چرا مدتیه هورموناشون اونقدری تغییر کرده که از چشمشون اشک خونی میاد؟ یه باری همه مون چشمامون قرمز شده. حالت دیابتی پیدا کرده ایم! نمیشه که. منکه یکسره سرم باید تو کاغذو کتابو لپ تاپ باشه چشمام اذیته. مغازه دار سر کوچه یکسره دستش تو چشاشه. مادرم هم که...
-
سوندش
دوشنبه 14 بهمن 1398 10:16
کلمه سونده در اصطلاحات اصفهانی به معنی گوه می باشد. وقتی تحقیق میکنی در مورد انگلیسی به فارسی کلمه Etching مثل همیشه گوگل ذائقه اش به ویکیپدیا میچربه. بعد اون تعریف میکنه که etching شما اگر علمی باشید باید بگین اچ کردن، به معنی سونش می باشد. یعنی پرداخت و لایه برداری؛ یعنی سونده کاری. نمیتونی که بگی سونش میشود، میگی...