اینا برمیگردندو روزی سه نفر. اونوقت هم میرن هی جذب این استارتاپ های ما میشن.
چند وقت پیش، شبکه خبر این خبر رو گذاشت. دفعه اولشون هم نبوده و اون روز کلی این معاون علمی رئیس جمهور شورید که آلمانی میگه ایرانی های متخصص در رتبه یک مهاجران کشورش هستن.
اما قضیه چیه؟ قضیه از این قراره که حتی اگر ایران اعلام کنه که بی نیاز از فرستادن و اعزام دانشجو به خارج هست، باز هم خارجی ها مخصوصا برای خاورمیانهای ها بورس میذارن. بورس در چیزهایی مثل حفظ محیط زیست و زیست بوم. میگن معمولا اینهایی که بورس رو میگرین، برمیگردن ایران (70%). به فرض درست بودنش، باید ببینیم نتیجه چی میشه. نتیجه رو شمایی که ایرانی هستی و در آب و هوای ایرانی زندگی میکنی، که خودت داری میبینی. این مطلبو مینویسم برای ایرانی هایی که داریم باهاشون زندگی میکنیم، ولی لندن زندگی میکنن.
برای بررسی بیشتر مساله، بهتر دیدم صحبت هامون رو با دو نفر افغان سنی، و شیعه بگم. دوست افغان خواهرم که شیعه بود میگفت:
ما در ایران تحصیل میکنیم، و اگر فارغ التحصیل دانشگاه ایرانی نباشیم، نمی تونیم در کشورمون کار کنیم.
دوست سنی خواهرم هم میگفت:
ما در آلمان تحصیل میکنیم، و اگر فارغ التحصیل دانشگاه آلمانی نباشیم، نمیتونیم در کشورمون کار کنیم!
این ها نفوذ رو نشون میده. نفوذ ایرانی، آمریکایی، و آلمانی در افغانستان.
در ایران هم همینطوره. یکی مثل منکه خارج درس نخونده ام، میتونم برای دل خودم کار کنم. ولی به ازای تحصیلات، پژوهش، کار و تحقیقم کسی پولی بهم نمیده، و این پول ندادنه رو ربط به چیزایی میده که با اونها رتبه اش در گوگل رو بالا ببره. چیزهایی مثل روابط اجتماعی، کار گروهی، 100 محبوب ترین، و بهترین اسم های ایرانی از سال 88 تا 98 و غیره. مدرکم در ازای مدرک کسی که مثلا آلمان بورس شده و آلمانی بورسش کرده، بی ارزشه. اگر آلمانی، من خاورمیانه ای رو بورس کنه، شانسم برای پذیرش در ایران بیشتر میشه. اینه که معاون رئیس جمهوری به این کارش افتخار میکنه که روزی سه نفر ایرانی خارج رفته رو میکنه تو استارتاپاش!
پ.ن: نمونه ایرانیم در این زمینه همین مرتضی زاهدی خودمونه. کل چیزی که از دوره تحصیلش تو ایران تعریف کرد این بود که اون اوایل انقلاب سر کلاس هایی مینشست که یارو دانش آموزه سیگار میکشید سر کلاسو سنش یکسان با بقیه نبود و به اصطلاح لژنشین بود. بعد، استاد حلت شدو فرستادنش بورس آلمان، دهه 70. دیگه از اونجا خاطره زیاد داشت. هر روز میتونست از آلمان حرف بزنه. یک بار هم برای ما سایت Xing رو معرفی کردو گفت خیلی شبکه اجتماعی خوبیه! مثل برند "دخترمعمولی" میگفت همه میرن اونجا! هرکاری میکرد، یک دلیل آلمانی داشت براش. اون اواخر هم پا گذاشته بود رو اصولشو تهش هم اضافه میکرد که خیلی سختی کشیده، مخصوصا از وقتی که دیر داشته فارغ التحصیل میشده و مجبور شده یک مدتی هم تو آلمان تو هتل بشینه!
اینا رو اینطوری که این جا نوشتم بی احساس نمیگفت. برای هرجمله ام، برای اینکه حس حرکتیشو منتقل کنم باید تشبیه و اضافات میووردم که دیگه این وبلاگ اه اهیو چه به این حرفا!
بعدا اضافه کرد: بعد، همین این زاهدی، خیلی جای حرف داره. هر روزشو باید میدیدین! یک روز بعدازظهر مجبورمون کرد. مجبور میکرد. مجبور کرد که بریم تو یک چیزی که مثلا دانشجوهاش راه انداخته بودن، همینطوری هی گزینه چیک چیک انتخاب کنیم، علایقمونو به موزو شکلات نشون بدیمو عضو چیزی به اسم شبکه اجتماعیش بشیم! از اونطرف هم شماره موبایل باید میدادیم و مثلا میشدیم چند هزار نفر! بعد این، باز تو خود همین کلاساش دستشو میزنه به دیوارو یک بار میگه من باید الآن به جای اینکه استاد بشم ماشین مدل بالای حاصل از دسترنج بابام رو مینشستم. حالا نشده؛ من نخواستم. حالا هم که نشده، در عوض شماها برین تو این سایت Xing ثبت نام کنینو بشین فرار مغزها! که من دوستون دارم
بعضی خبرها رو این تلویزیون مثل برق، اونم فقط برا یک لحظه نشون میده و بعد هم میگه از من نشنیده بگیرین. یکیش خب، مثلا گردش مالی 13 تریلیونی یک طلافروشه که یک کوچولو زیرنویس میکنندو تموم میشه میره، و یا دزدیده شدن 13هزار میلیارد دلاری اموال مردم توسط خاوری از بانک ملی که اونم یک کوچولو اشاره شدو تموم شد رفت.
دیگه اینکه مثلا یه 11 نفری جاسوس تو سازمان محیط زیست پیدا میشه و خانوم ابتکار رئیس وقتش برا دستگیری اون ها ابراز نگرانی میکنه. ماها هم که مغزمون پنبه اییه و قرار نیست چیزی یادمون بمونه. دیروز-پریروز، یک خبر جالبی پخش کردن مبنی بر اینکه یک ش (مثل همیشه بقیه اش اضافیه)، اومده و ماهی 900 میلیون تو حسابش واریز کرده اند که یک کاری بکنه. این جناب ش و یا جنابان، در ازاش یک ماده ای میریزن توی تالاب شمال که توش تیتانیوم دی اکساید داشته. این ماده سمیه و در پزشکی اثبات شده که سرطان زاست. اولین بار که توسط فرانسوی ها در خمیردندادن ها استفاده شد، خیلی ها از همون برداشتنو مخصوصا کشور ما هی تندتند خمیردندونایی درست کردن که این ماده توش باشه. بعد از اون هم توسط خود فرانسوی ها استفاده از آن ممنوع شد. حالا شما فکر کنید که این ماده رفته تو تالاب، به اسم اینکه دندونای ماهی ها رو باهاش میخواستن مسواک بزنن. رئیس سازمان محیط زیست هم سرش شلوغ بوده و اصلا دیگه ابتکار نبوده و یکی دیگه بوده. خلاصه، این دادستانی ورود میکنه و خیلی کوچولو خبر درست میکنن که از این جناب ش که یک کوچولو کارش ایراد داشته شکایت شده.
فکر نکنید مجلسو نماینده هاش ورود کرده بودن ها. نه، اونا اگر در این مساله ورود میکردن، اخبار 4 سال براش تبلیغ میکرد. مثل همین قضیه انجام پایان نامه ها کافی نت ها، هی خبر پخش میکردن که الآن هی کشورای خارجی میگن ایرانی ها متقلبن، چون کافی نت ها پایان نامه بچه ها رو به جاشون انجام میدندو بعضا هم کپی کاملی از روشون میکنن. اینو 4 سال هی رسانه ایش میکنن. ولی، این خبر ش رو یک کوچولو رد میکنندو یک ش میگن تموم میشه و میره.
حالا چرا عنوان، حرفه ای و یا آماتور انتخاب شده؟ دلیلش همین رسانه هاست. من این از وقتی شنیدم وزیر علوم سابق گفت که بیکاران شیک و بی مهارت وجود دارن، حالا دارم میشنوم و میخونم که مطالب رو باید در دسته های حرفه ای و آماتور هم تقسیم کرد. یک چیزی داره تحت این عنوان سعی میشه که باب بشه. مثلا همین دیروز داشتم مطلب درباره نانو میخوندمو یکی نظر گذاشته بود که برای یک آماتور خوب بود! فکرشو بکنید که این مطلب رو من تحت عنوان مدیرعامل شرکت جستجو کرده بودم! البته، میدونم که فرق حرفه ای و آماتور در پولی هست که بهش میدن. مثلا همین کماری 19 ساله، اون زمان که قیمتا چند برابر پایین تر بود، میگفت سفته های میلیاردی میده، و قراردادهای میلیونی باهاش بسته میشه. اتفاقا مدیرعامل شرکت دانش بنیان هم بود؛ شرکت دانش بنیان کماری! همین دیگه، این پولای انبوه رو به اینا میدن و معادل 2درصدش که با اون میشد به صورت فیزیکی، آلودگی های آب رو برداشت به یک مثل من نمیدن. اصلا یک درصدش رو هم نمیدن چه برسه به دو درصد. هیچ چی نمیدن. بعد هم من میشم آماتور، اونی که هی قراردادای میلیونی می بنده، میشه حرفه ای!
وقتی حسن پور اسم اون یکی هم کلاسیم رو آورد، من احساس کردم چیزی میخواد بگه که نمیتونه سرجلسه دفاعم بگه. و اون هم این بود که من به اندازه کافی شیک نبوده ام. اصلا، من با خودم فکر کردم که اگر همون روز اول این منو دیده بود تشخیص داده بود که به اندازه کافی شیک نیستمو کلا به دانشگاه راهم نمیداد تا اون اتفاقها رو رقم بزنم.
منم برای خودم تعریفای قشنگی از شیک بودن دارم. توشون میتونه یک دختر شیک پوشی وسط درختای بلند آفریقایی قدم بزنه، در حالی که خودش موهاش بلوند و بلنده، چهره اش سفیده و یک هیکل درشتی هم داره. حالا برای این دختر شیک پوش باید بهترین لباس ها رو انتخاب کنم. برای همین دیگه مثل مادرم روی اون دختر طراحی لباس هام رو امتحان نمیکنم. واقعیتش اینه که تا اینجاش که من حاضر نبوده ام دست به انتخاب لباس برای دوختن برای فرزند نداشته ام بزنم. واقعیت اینه که من وسط شاخ آفریقا هم نیستم. معلوم هم نیست که اگر روزی فرزندی داشتم وسط کدوم بیابون میفتاد با این ادامه آلودگی هوا و تغییرات آبو هوایی. گاهی با خودم فکر میکنم که شاید رفتار پدرمادرم هم در این شیک نپوشیدن و شیک نشدن بچه شون رو هم در خودم ادامه بدم. اینطوری شاید حداقلش این باشه که بچه ام درک کنه اگرچه شیک نشد، ولی در عوض اون چیزی رو پوشید که مثلا مادرش بلد بود با سَمبَل کاری بدوزه.
پ.ن:یا شما فکرش رو بکنید یک آدم شیک که دیگه هرجایی، هرطوری هر حرفی رو نمیزنه! اصول شیک پوشی رو باید متناسب با لباسی که پوشیده رعایت کنه. بنابراین خیلی جاها مثلا سکوت میکنه و اینطوری در معرض خیلی اتهام ها هم قرار نمیگیره. دکوراسیون حرف زدنش کامله و دیگه وبلاگی مثل این وبلاگ آه من درست نمیکنه و خیلی کارهای شیک دیگه که فقط مربوط میشه به آدمای شیک وسط بهترین جاها که فقط به بهترین رسیده ها بهش بگن بفرمایین فرش قرمز مخصوص شیک ترین ها...
امروز این شبکه 4 یک برنامه صادقانه ای از دولتی ها گذاشته بود که داشتن از افزایش توانمندیهای ایران بعد از انقلاب میگفتن. یکی از اونا در اومد صادقانه گفت به طبقات ما طبقهای اضافه شده تحت عنوان «تحصیل کرده»! یعنی انقدر فاصله طبقاتی اضافه شده که یک همچین طبقه ای با افتخار برامون درست شده! قبلا طبقات رو برحسب شغل تقسیم میکردن. مثلا یکی کارگر بود. یکی معلم بود... حالا یکی اضافه شده تحت عنوان تحصیل کرده :-) این طبقه ویژه لزوما برحسب معیار پول سنجیده نمیشه و بلکه برحسب معیار مدرک و شایدم میزان تحصیلات سنجیده میشه :-) نگو مثلا یکی مثل من هی کاست های مختلف رو نام میبردمو ازشون خودمو جدا میکردم یک طبقه خاصی تحت عنوان تحصیل کرده داشتم پرورش میدادمو خودم خبر نداشتم. نگو این که اون روز وزیر اسبق دولت روحانی میگفت با پدیده بیکاران شیک مواجهیم منظورش این بوده که با طبقه تحصیل کرده ها مواجهیم...