آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد
آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

ما کریمیم

امروز افطار دیدم که کفش ها پاشون رو فراتر گذاشته اند و آمده اند تا روی قالی دوم جا خوش کرده اند. باخودم گفتم احتمالا افطاری چیزی بیشتر از افطاری های سابقه. ما معمولا عادت داریم که وقتی قراره چیزی بیشتر تو مسجد بدن فامیلای یک عده اولا خبردار بشن بعد هم یک عده ای از خدا بی خبر با کفش موظفن که رو قالی ها مزین کنن. کفش زنه رو مثل بار قبل پرت کردم پایین تا عبرت بشه. بعد رفتم این طوری شروع کردم: "خانوما" با خودم گفتم شبیه گداها شد. بعد ادامه دادم: "حتی اگر با کفش رو قالی ها راه برین نجس نیست" اینجا رو که گفتم به چهره زن ها نگاه کردم. عده ای که در ردیفم نشسته بودن داشتن به یک دختر گستاخ نگاه میکردن. جمله های بعدی رو این طور گفتم که برس بخرین و خرج کنین. بعد هم سریع شروع کردم به نماز خوندن. در همین حین یکی بشقاب افطارش رو گذاشت برای من. بعد هم خطاب کرد به خادم مسجد که شیر به این خانوم ندادی (خادم مسجد میدونست که من شیر نمی خورم). با خودم فکر کردم که این منظورش اینه که "ما کریمیم" نخوردم. خیلی سریع هم از مسجد اومدم بیرون. به این موضوع فکر کردم که اینها که با کفش روی قالی ها راه میرن، خودشون یا خانواده شون بانی این افطاری ها میشن.

من نفرت انگیز

از قدیم گفته ن و در متون منتسب به اسلام نوشته ن که وقتی خواستین برا پسرانتون زن بستونین به مچ پاش (مچ پا نسبت به مچ دست در اولویته) یک کم نگاه کنین کمی گوشت داشته باشه. از شما چه پنهون اعضای درجه یک خانه از این جهت پای من رو به سُم تشبیه کرده اند.

مورد بعدی که موضوع بحث این نگارش جنابه (قابل توجه اواخواهرای گل) اندر پیرایشمه. من خدمتتون عرض کنم فشارم معمولا 9 روی 6 هست (مخصوصا حالا که خیلی هم نیازم رو به ورزش حس میکنم). بنابراین نیاز چندانی به آرایش حس نمیکنم. در این جور جاها خانومها از افغانستان گرفته تا ایرانو سایر کشورها حرفشون اینه که ما از آرایش خوشمون نمیاد؛ ما از پیرایش خوشمون میاد.

من هم حرفم اینجاست. حرفم سر اون پیرایشه س. حقیقتش اینه که درسته که چندان مخالفتی ندارم. ولی حرف من اینه که واقعا سبزه بودن و لاغر بودن مشکلش در اون خاکستری قاطی رنگ صورته و یا اون مچ دسته و پاها نیست. مشکلات بیشتری هست.

توضیح بیشتر اینکه، من یک دوستی داشتم که سیدو خلاصه نجیب زاده بود. علاوه براین بسیار هم زیبا بود؛ صورت سفید، چشمها مشکی و موها فرفری. قدش هم یک ده سانتی از من بلندتر بودو خوش تیپ هم لباس میپوشید. طوری بود که مثلا میرفتیم اداره آموزش پرورش خانوم ها دورشو میگرفتن برا آدرس گرفتنو خیلی هم تاکید میکردن من هنگام این عمل آدرس گرفتن ازشون فاصله بگیرم (یعنی همین یک کارشون هم کلی با معنیو توهین باید همراه میشد یک وقت برنخوره به هیــــــــچ کس).

خلاصه، من دو سال با این دختر خانوم سر اینکه اولین کسی بود که سمت راستم دیده بودمش دوست بودم. یک روز این دوستم میخواست بره عروسی. برای عروسی یک بلیز پوست پیازی انتخاب کرده بودو دستاش هم که نگران اپیلاسیونشون بود رو فقط میخواست بور کنه.

حالا شما مقایسه ش کنید با من. من بقدری این دستام پر مو هست که به راحتی به چشم میان. اینه که وقتی مثلا میخوام جلو 4 نفر وضو بگیرم هی سعی میکنم اون ور دستمو رو کنم کسی نبینه حوصله نداشته م اپیلاسیون کنم.

این چیزا رو پسرای جوون معمولا نمیبینن. برای همینه که خانوما رو میفرستن به جای انتخاب دختر توسط پسر توسط زن بزرگ خانه دختر انتخاب بشه. زن و خانوم بزرگ خانه هم قبل از پسر میره که این چیزا رو تو دختر ببینه.

خلاصه گفتم یک وقت باخودتون فکر نکنین وقتی حرف از چهره های مثل شب سیاهه، حرف از اون موهای زائدو نتراشیده و نخراشیده نیست. در مورد چهره های غیر سفید این چیزای زائد به وفور به چشم میادو گند همه چیزو در میاره. طوری که سفیدا هی خوداشونو شکر میکنن که این پیرایشه اون قدری که یک سیاه لازم الاجرا هست بهش برای اونا لازم نیست...

مزون نژادپرستی ایرانی

صفحه نیازمندیهای روزنامه رو باز کرده م توش نوشته "زنانه دوزی" "برای عروس خانم های سید به طور رایگان دوخته می شود"

زن داداشم ساداته از روز اول که اومد با لباس های مفتو مجانیش ماها رو که سید و سادات نبودیم دروغ گو کرد. داداش من هم ساده از نژادپرستی زنانه خبر نداشت. وقتی خواستیم با ارزون ترین قیمتی که لباس برای آدم های معمولی و شاید هم لاغر و سبزه لباس بدوزیم سرصدا کرد که زن  بسیار صادقو پاکیزه من -که به مقام سیدی از وقتی که تخمش رو گذاشتن رسید- گفته لباس نامزدیش رو که انقدر پارچه داشته و انقدر هم زیبا دوخته ن فقط 60 هزار تومن خریده و حتی ندوخته. ما هم بردیمش خرید از ارزون ترین جای شهر که زنش آدرس داده بود، هرچی گشتیم لباس 60 تومنی به اون زیبایی پیدا نکردیم. و در عوض چون کلی راه رفته بودیم یکیمون خسته از چند طبقه بالا و پایین شدن 2 تا روسری خرید 100 تومن!

حالا امروز که صفحه نیازمندی ها رو می بینم دلیل ارزون خری خانوم های سید رو می فهمم. حالا می فهمم چرا من هر کاری می کنم توانایی یادگیریم برای پیداکردن جاهای ارزون کمه و بعضی ها مثلا سید و سادات خانوم ها با حافظه و استعدادهای ویژه شون که عجیب هم قد بلندی دارند حتی اگر سبزه باشند، چیه.


سیدها و سادات ها برا خودشون در مملکت ما عید هم دارند. روز ولایت حضرت علی رو به نام خودشون زده ن و این روز بزرگ رو به عید سیدها تنزل داده ن.