ماه رمضون داره میرسه و باز این سوال داره برام پیش میاد که چقدر روزه های ماه رمضون بر من واجبه. در درمان بودن ماه رمضون شکی ندارم. برای همین هم هست که هر بار این ماه میاد همه اش رو روزه میگیرم. ولی هم سن هام معمولا این کار رو نمیکنن؛ اغلب معتقدن که اون ضعیفه خودشون هستن و نباید روزه بگیرن.
اون روز شیخ مسجد میگفت روزه بگیرین و اصلا مرخصی بگیرین بخوابین. خب این خیلی خوبه که بخوابیم. ولی برای فضای رقابتی زندگی ما آیا ممکن بوده؟ نه، همینطوریش هم من از هم سن هام عقبم.
بچه که بودم خودم رفتار مناسبی یاد نداشتم. یادمه تو مدرسه کلاس پنجم که بودم حتی با وجودی که میتونستم آب بخورم این کار رو نمیکردم تا لب هام از خشکی ترک برمیداشتن. حالا بزرگ شده ام و از اون رفتارم خیلی ناراحتم. گاهی با خودم فکر میکنم شاید خدا به خاطر این اشتباهاتم من رو کافر اعلام کنه و اونهایی که ترگل برگل موندندو قدشون 16 سانت بلندتر از من بودو ویتامین هی میخوردن مومن. البته من که معمولا حس برتری دارم نسبت به بقیه.
اون روز فیلم ترکی میدیدم که توش مادرشوهره به عروسش یاد میداد اگر فقط یک پول در حد یک وعده غذا مونده باشه و تو مونده باشی با این پول بری آرایشگاه و یا با شوهرت شام بخوری، چیکارش میکنی؟ عروس جواب داد: میریم شام میخوریم. مادرشوهر گفت: نه، باید بری آرایشگاه!
من هم معمولا اینطوری هستم. اگر فقط یک حق انتخاب داشته باشم بین شام شب و آرایشگاه، مورد سومی رو انتخاب میکنم؛ جمعش میکنم تا شاید خونه بخرم! به خاطر همین با خودم فکر میکنم چند سال دیگه ممکنه بگم من مطمئنم که مثل کلاس پنجم دبستانم در حال اجرای سوءرفتاری بوده ام؟!
این مطلب رو بخونید: "دخترم اسهال کرده. قرار بود خواهرشوهر کوچیکه با دخترش بیان خونه مون. جالبه که حتی وقتی فهمید دخترم مریضه همچنان میخواست دو روز بیاد خونه مون. یه زنگ نزد حال بچه رو از من بپرسه. بقیه شونم همین طور، دیشب دیدم همسر به مادر و خواهرش زنگ زد، اونا احوالپرسی کردن. زحمت زنگ زدن هم به خودشون نمیدن."
رو که نیست. سنگ پای قزوینه. این جمله ها رو که داشتم میخوندم یاد تازه عروسمون افتادم که بالاخره ...مبارکش1 زایید. اون روزا مامانم تخم مرغ خانگی داشت. یک روز عروسش اومد خونه مون و یک چند عدد تخم مرغ خانگی از خانه "مادر شوهر" نجس برد به خانه مبارک. فردای اون روز اطلاع رسانی کرد که پسر اسهال شده و در اون مدت به جز تخم مرغ های مادر شوهر چیز دیگه ای نخورده.
خلاصه، اینکه مادرشوهر متهم به اسهال بچه شد. البته خواهر شوهرها هم بی نصیب نمانده اند. چون با وجود اطلاع رسانی عروس خانواده مبنی بر این که گل پسرش اسهال شده کسی حتی یک زنگ بهشون نزده!
جدا چه ... مبارکی داره این بچه و باز چقدر مبارکتر برای ما اون عروسو اون برادر و کل تیر و طایفه ای که ما باهاشون وصلت کردیم. آفرین برمادرم که چه دختری زاییده. امسال وارد سال دوم میشیم که من عروس خانواده رو رسما از خانه بیرون کردم تا این بحث های مربوط به ... بچه از این جاها شروع شده ادامه پیدا نکنه تا برسه به خود بچه و کلی بدآموزی درباره مناسبات زشت بچه ها با عمه هاشون یاد بگیره
پایان نامه یک زن ایرانی رو باز می کنی اولش با خط نستعلیق نوشته تقدیم به پدر دلسوز و فداکارم که... بعد به مادر عطوف و صبورم که ... بعد باز هم با همون خط نستعلیق نوشته همسر صبور و دلسوزم که ... آخرش هم نوشته تقدیم به بچه م. نه خب چون با خط نستعلیق نوشته انتظار داری بعد از همکاران آزمایشگاه و اساتیدش با همون خط تعریف کرده باشه. صفحه بعد به این انتظارت پاسخ میده و بعد از سپاس از خدا از استادش و یکی از همکاران مثلا به ویژه تشکر کرده و خبری از همکاران دیگرش پیدا نمی کنی. حالا اسم یک آزمایشگاهی هم میاره که یعنی تشکر واجبه. خب، صفحه بعد انتظار داری حالا که انقدر از زندگیش میدونی که شوهر کرده، یک دونه بچه هم داره که نوزاده و پدر مادرش هم هنوز زنده هستند، یک خورده از روند تحقیقش ببینی بعد وارد چکیده و ادامه متن پایان نامه بشی. ولی یهو میخوره تو ذوقت و میبینی نوشته : چکیده- امروزه با رشد چشمگیر حجم مستندات ...
نه به اون خط نستعلیقو خلسه شاعرانه ای که هی از تقدیمو تشکر درست کرده، نه به این یهویی چکیده پروندنو تفاوت خط در حد b-lutos
بعد ولی پایان نامه یک چینی اون ور آبی چه طوره
خب، اولش اینه که حداقلش فونتش همه جا یکسانه. یک جا شاعر نشده تا یک جای دیگه ش کاتب باشه. بعد هم وقتی می خواد بگه من میخوام تشکر کنم، حتما از خانواده مادرشوهر و پدرشوهرش هم تشکر میکنه که امکان گرم بودن خونه زندگیشونو فراهم کردند تا اون یک دونه بچه چینی به دنیا بیاد. اصلا چه بسا یادش بره که از پدر و مادرش هم تشکر کنه. بعد هم میبینی که وقتی داره چند پاراگراف از روند تحقیقش مینویسه چطور سعی میکنه بگه که شوهرش هم مثلا با وجودی که رشته ش فرق میکرده کمکش کرده
این فرق ماهاست با اون ور آبی ها.
یک فیلم جومونگ این کره ای ها گذاشتن برا ما، حسابی دستمون رو تو حنا گذاشتن. توش یک دختر رو همین طوری رئیسش کردند و حالا هر زنو دختری این فیلم رو دیده فکر می کنه میتونه لباس سوسانویی بپوشه و حسابی به خودش برسه تا راحت باباییش که اتفاقا خیـــــــــــــلی هم دخترش رو دوست داره رئیسش کنه. حالا اگه باباییش نشد این کار رو شوهرش میتونه بکنه که.
این روزا تعداد دخترایی که حس می کنن سوسانو هستن همینطوری خیلی زیاد شده. از اون طرف دختره میره رژ لب میخره و لاک ناخن میزنه و از این طرف میاد مثل شاهزاده ها راه میره و منتظره که یکی رئیسش کنه. اگر هم رئیس نشه ناراحت میشه و مثل سوسانو منتظره که یک سونگینگی پیدا شه تا این دختره مغرور رو به زیر بکشه. بعد هم این دختر مظلوم و معصوم فحش بخوره و دم نزنه1. فقط طبق فیلم حق داره یک کم چشماش رو در بیاره، ولی هیــــــــــــــــــــــــــــــــــچ چی نگه.
آخیی مظلومها. نه این که فحش ندهند ها. فحش هم میدن حسابی. مثلا وقتی نصف شبه یهو داد میزنن «برو گم شو». یا مثلا شیاطین خانه مادرشوهر میگردشون که دیگه شوهره فکر نکنه شب میتونه بگه یک شب خونه مادریم بخواب حتی.
یک راه دیگه ای هم هست برای فحش دادن غیرمستقیم، و اون هم اینه که فحش ها رو طوری روی کاغذ یا وبلاگ متقابل بنویسید که حتما طرف مقابل که میدونید اون رو پیدا میکنه اون طوری بشنوه. اصلا مستقیم خون خودتون رو کثیف نکنید. شما سعی کنید همون فحش خورتون رو حفظ کنید. مثلا روی کاغذ از خودتون بپرسید من چرا این کار رو کردم و یا مثلا براش دعا کنید و از این جور حرکات شاعرانه. اینطوری خیــــــــــــــــــــــــــــــــلی رمانتیک و شاعرانه میشه و دیگه این که حسابی طرف مقابلتون همونی میشه که میخواین.
پ.ن.: برای دعا نوشتن روی کاغذ میتونید از افراد خبره تری که شغل و تخصصشون هم اینه میتونید کمک بگیرید.