آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد
آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

دوره ارز مجازی

چند روز پیش یکی از این همکاران قدیمی که دیگه نمیبینمش دیدم منو عضو یک کانالی کرده که مربوط به تحسین شرکت در انتخابات میشد. گفتم عجب، داره منو سیاه لشگر خودش میکنه، در حالیکه یکی از موانع پیشرفت من در موسسه ای میشد که میتونستم کمی اونجا برام خودم اعتبار جمع کنم. از کانالش اومدم بیرون. و این چون همینطور داشت روزانه اسمها رو اضافه میکرد، دوباره فردایش اومد منو عضو کرد. بازم اومدم بیرون.

باز نمیدونم این اهل خوندن دعا بود، چی بود که باز دیروز که داشتم این کاغذهای کیفم رو در می آوردم که به مرور زمان تو کیف له لورده و پاره پوره شده بودن، دیدم مطالب مربوط به مشاوره های این خانوم مشاور بوده. آره، به بچه که رسیدی باید چی کار کنی؟ باید تو چشمهایش ذوب بشی. حواست باشه شوهرت رو نگه داری که ممکنه خیانت کنه و از اینا.

به هر حال، من وقتی داشتم از اون موسسه بیرون می اومدم، همه اختیار داشتن که باهام خوب باشن. این یکی که داد میزد من مثلا فلان بیماری وحشتناک رو دارم (خانوم دکتری بود) باز پشت سرش میگفت که به شوهر خواهرش شک کرده بوده که جوراب هایش رو اون برداشته و بعدا این هم پشت لباسشویی پیدایش کرده بوده، ولی بقیه اختیار داشتن که هر کدوم منو آزار بدهند و باعث بشن که نخواهم بمونم. شاید این خانوم دکتر، همیشه گفته ام، یکی از کمترین گناهها رو در بیرون رفتنم از موسسه داشت؛ فقط چو مینداخت و بقیه انتخاب میکردن که چه کار بکنند و چه رفتاری باهام باید میداشتن.اونها میزان انتخابشون در منافعشون دخیل بود و برای همین میگم این خانوم دکتر احتمالا کمترین گناه رو داشت، چون منفعتی که از چو انداختن تو رویم میبرد کمتر از بقیه بود، احتمالا.

من کاغذها رو بررسی میکردم و چون آخرین یادداشتهایم از حضور در جلسات کارگاهی بود، دلم نمی اومد که بندازمشون. همینطور تو کیفم نگه داشتم. یکی از کاغذها اسم این مجید مظفری فاروجی بود تویش. این هم موزماری بود، در نوع خودش. کلی ازم پول گرفت که مشاوره مالی من باشه که راهنماییم کنه، اغلب کلاه ها که سرم رفته از تو همین مشاوره ها رفته. این یکباری اومد گفت که بیا و بیت کوینت رو بده به من. جایی که تو نشسته ای دو هزار آدم اومده اند و پول آدمای زیادی این وسط دست منه. بده به من تا برات ترید (معامله) کنم. منم ساده، نگاه کردم این خیلی حرف میزنه و انگار یکی مثل خودمونه. بیتو دادمو این در چند مرحله اول تبدیلش کرد به دلار تتر و بعد هم در اوج قیمت بیت کوین یک چهارم اون رو وقتی ازش خواستم بگیرم، بهم داد. تازه امضا هم ازم گرفت.

حالا بماند که بعد همون آخرای سال 96 بود، و باز بیت رو که به پول تبدیل کردیم، تبلیغ بانک تجارت اومد که بیاید سرمایه گذاری کنید و ما نگاه کردیم این شاید میخواد درخت گردو بکاره با پول هامون (!)، بدیم به این که یک کار مفیدی برای این مملکت بشه. اومدیم به بانک کشاورزی دادیم و نوروز سال 97 فهمیدیم که این دولت سکه پخش کرده و داده دست ده تا دلال و این وسط بانک ها به جای گردو کاشتن رفته ان هی سکه خریدن و قیمت سکه رو برده ان بالا.

دیگه باز رفتیم سکه خریدیم زمانی که با کلاهبرداری مظفری و بانک پولم شده بود یک چهارم از یک چهارم. این وسط برای همین یک ذره پول هم باز کلاه برداران محترم تلاش ها کردند. و ما این بار شانس آوردیم و یک چند تایی کلاه برداران محترم رو رد کردیم که وصف مشروحشون در این وبلاگ آمده.

بیت کوین هم همون بیت کوین سابق نشد. چند جا خودمون با چشمان خود دیدیم که دستگیر شده ان و فیلتر شدند و فیلتر شدیم و موانع مختلف. نگاه کردیم هربار بیت کوین بالا میرفت وقتی بود که خزانه دولتی آمریکا خالی میشد و هر بار این بیت کوین پایین می اومد، داشت دلار تقویت میشد. دیدیم که دلار در ایران هفت نرخی شد: دلار جهانگیری، دلار فرزین، دلار تتر، دلار هرات، دلارسنا و بانکی، دلارهای صرافی غیر و خیابان (دلار آزاد).

میگن فاصله این دلارها باهم که زیاد میشه شاخص فساد مالی کشور رو نشون میده. این البته به جز شاخص فساد بین المللی هست. در نتیحه فعلا باید بگیم فساد در کشور یه قدری رو به مثبته، همون قدری که دلار داره مثبت میخوره.

با این کارشون حتی وقتی اونس جهانی منفی میخوره قیمت طلا و سکه تو کشور افزایشیه،

نگاه کردم این مظفری رو شماره ش رو داشتم. رفتم یک نگاه بندازم ببینم بعد از کلاهبرداری از من حالا داره چی کار میکنه. در طول این مدت ازش خبر داشتیم که همچنان بیت کوین مردم رو به همون روش که از ما گرفت میگیره و به جایش توکن بی ارزش تر رو بهشون میده. دیدم هنوز هم همین کار رو داره میکنه. دیگه احتمالا مثل سابق پرحرفی نمیکنه (نیاز نداره، پولهای ما رو خورده داره با اونها کار میکنه) و سایت هم زده. منطقه زادگاهش خراسان شمالیه و با پارتی فامیلهایش در اون منطقه شرکت دانش بنیانی ثبت کرده که آرمش شبیه پرگار صهیونیستیه. قبلا که مثلا ماها یک میلیون تومن هامون رو بهش میدادیم میگفت فامیلهایم بهم اعتماد نکرده ان و من خیلی خوشحالم که شماها به من اعتماد کردین و از این حرفهایی که هرکسی ممکنه این دوره بزنه. دیگه الآن انقدر فامیل معنی نداره و این هم همین رو میگفت، ولی حالا نگاه میکنیم، تهش این فامیلشه که داره میبرتش بالاتر.

فعلا ماها با قرض و قوله نشسته ایم داریم این ها رو نگاه میکنیم که با پولهامون چیکار میکنن. عکس سایتش یک تتوی کوچیک  رو یکی از بازوهایش داره و بقیه عکس های این مظفری بدون تصویرآدمه. خودش وسط حرفهای فوقش میگفت که آره مثلا فلانی رفته بیت رهبری با چند تا بچه چیکار کرده.  مظفری رو امروز به عنوان یک کلاهبردار حرفه ای میشناسم که موجودی خطرناکه. تا دیروز میگفت همین سپاه و دادگاهو ادارات دولتین که میگن آقا بیا به ما یاد بده، حالا نگاهش میکنیم مثلا میگه با مشاوره گرفتن از آقای دکتر ...! من به اینجا رسیده ام. بلده تو حرف حرف ببافه و برعکسش رو هربار بگه.

امروز اون کلاهبردار دیروز که پول منو کرد یک چهارم شده رئیس یک شرکت دانش بنیان و عکس با مسئولای شهری می گیره.1 حالا من میخوام رای ندم. الآن رای ندم حتی میتونه نماینده مجلس هم بشه. من کار ندارم که خیلی ها میگن مجلس یعنی لابی و مثلا من هم که میتونستم کاندید نمایندگی مجلس بشم، با این شرایط، شانسی برای بالا رفتن نداشتم، پس نامزد نمیشم، ولی رای میدم. رای دادن امروز من، فقط صرفا به خاطر اینه که نگم دیدم، گفتم و نکردم.


__________________________

1- یکی هست میبینی دنبال فامیلش فاروج نیست، ولی قشنگ داره تبلیغ شهرستان فاروج رو میکنه. انتقال ژن چند قلوزایی به گوسفندان کردی فاروج میکنه و از اونطرف جلوی واردات بی رویه گوشت رو میگیره. بعد اونوقت این مظفری با مسئولای شهری فاروج چطور به اینجا رسیده که با پول اسم شرکت دانش بنیان در سال 1402 رو یدک میکشه؟

بعد یک چیز دیگه. روزی من این دفتر نوآوران رفتم گفتن برای چی کار میکنی؟ برای پول؟ کاش برای پول کار میکردم؟ منم یکی مثل این مظفری بهترم نبود باشم؟ الآن به کی میگن علمی و دانش بنیان؟به مظفری؟ یا به من که پولامو دادم اون بخوره بشه دانش بنیان؟! هرکی بیشتر کلاه مردم رو برداره پولاشونو بخوره، بیشتر دانش بنیانه. دیگه بالاترین مدرک کشور و اینا نداریم. از پول بالاتر نداریم.

قیمت انرژی در سبد تولیدات دانشگاهی

اگرچه، من خیلی با ساختار دانشگاهی امروز، به خاطر فسادی که در آن رخنه کرده، موافق نیستم. ولی با ثبت و بحث درباره قیمت ها در مقالات موافقم. اون روزی که شنیدیم که در آخرین روزهای مجلس خیلی به زور تاریخ تبدیل ریال به تومن رو تصویب کردن، گفتیم باز این دولت چی از جون ما میخواسته که انقدر هول هولکی این یکی رو تو این آخرین مجلسی که در توان داشته تصویب کرده، که یه وقت اگر به مجلسو دولت بعد برسه، کسی نتونه روش حرفی بزنه!

کاملا واضحو مبرهنه، که ما تا زمانی که در مرزهای جغرافیای ایران نشسته ایم، باید دست روی 4 صفر بذاریم تا قیمت ریال ثبت شده رو به تومن کذایی تبدیل کنیم، و در خارج از مرزهای ما و جاهایی مثل افغانستان و سایر کشورها حرف از ریال نیست و همه ارزیابی ها با تومان صورت میگیره. این هم، از اون موارد استثنائیه، که کشور استثنائی ایران داره و همه اش هی باید برای بهبودش منتظر باشیم.

حالا شما فکرشو بکنید، با این اوضاع، من بخوام بگم دانشجوها تو مقالاتشون، برای واقعی تر شدن حرفاشون بگن مثلا قیمت گازوئیل 2000 ریاله، و قیمت بیودیزل 7000 ریاله! خب، منطقی نیست دیگه. اصلا، چون ما قیمتامون رو نه حتی با تومان، و بلکه با دلار میسنجیم و در مقالاتمون معتقدیم دلار ثبات بیشتری داره، چه منطقی داریم که حرف از قیمت بزنیم؟ بگیم، ریال؟ که تا سال 1400 میخواد بشه تومان. بگیم تومان؟ که واحدها رو با اون نمیسنجیم! بگیم دلار؟ که میشه واحد پول کشور متخاصم!

چه بلبشویی داره این کشور ما. اصلا، فقط بریم تو مقالاتمون شعرو آواز بخونیمو بگیم کی از همه فرهنگی تره!

خیریه شما خارج رفته ها رو نمی خوایم

ما الآن بیشتر قبل از اینکه از دشمن خورده باشیم از ایرانی هایی خوردیم که رفتن خارج از کشور. تا دیروز قبل از تیرماه 97 یکسره به صورت های مختلف جنس وارد میکردن و بعد از اون هم حالا هی میان یوروها و دلارهاشون رو تبدیل کنند و برن. خواهشن نیاین. همین من خودم خیلی دوست داشتم دو تا سفارت انگلیس و سوئیس هم بسته بشه دیگه. در این مدت کلی شرکت کامپیوتری دیدم که برشکست شدن. آب سد دوستی مشهد سال 98 هم که دیگه از بس خالی شده به دست ما مشهدی ها نمیرسه.

در این مدت یک عده عجیب پولدار شدن، طوری که حالا مونده ان با 400 میلیون تومن هاشون که بادآورده است چی کار کنن! ولی این چند ساله به شرکت ما که خیلی سخت گذشته. به همین مناسبت تمام لینکهایی که به وبلاگهای ایرانی های خارج از کشور داده بودم رو حذف میکنم.


بعدا اضافه کرد: امسال حتی ممکن راهپیمایی 22 بهمن هم شرکت کنم. این بار یک شعار بدم مرگ بر آمریکا و یک شعار هم بدم به اون متظاهرا که تا قبل از اینکه بدونن ما کاره ای نیستیم راهپیمایی نمیرفتن ولی بعدش یهویی راهپیمایی رفتن برای نمایش. یک شعاری چمیدونم در این راستا باید درست کنم. کلی دوست دارم اون موقع راه برمو فحش ایلو تبار به کسایی مثل صاحب علمو سوسنو دوستان مسجدیشون بدم... بعد مثلا فحش به دولت روحانی بدم که هیچ وقت انتخابش نکردم. بعد وزیر بهداشت. بعد بانک انصار که وابسته به نیروهای مسلحه. خیلی دوست داشتم در این زمینه ها یاغی گری کنم. عاخه تو خونمه. ولی حالا فعلا با خودم میگم صبوری کن، صبوری.