آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد
آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

حلیم یا حلیما؟

من امروز تو مترو همراه شمام. هربار هم ماسک زدم حساسیتم زیاد بود. شما نشسته این من بیچاره رو میبینید پشت سر دختر شال افتاده میام بیرون، چتون میشه که همه فرضتون اینه که رفتم دنبال دختره؟! بعد چرا تعدادتون تو صف خرید دلار و سکه انقدر زیاد شده؟ حباب ربع سکه 8م، برابر با حباب نیم سکه و برابر با حباب تمام! از هول حلیم افتادین تو دیگ یا از هول حلیما؟

آخه جنگ اینطوری نیست که داغش کردین. احتمال جنگ سال 82 بیشتر از الآن بود. اون موقع رو میگم که آمریکا میخواست با عراق بجنگه و کنسولگری ایران تو افغانستان رو زدن و یک چند هواپیمای جنگی هم سمت اروند رود سد دیوار صوتی رو شکستن. آخرای 82 هم بالاخره آمریکا تصمیمش رو گرفت و به جای Iran اومد و Iraq رو زد. جنگ هم من نمیدونم منظورتون چیه ازش؟ اینکه این بدبخت دوست چادری من بره گوشیش رو بفروشه چون حجاب داشت؟ یعنی، اینکه در گرونی و اخلال در ارز خودمون با دست خودمون نقش داشته باشیم؟! این جنگه؟

جنگ جنگ 72 تن بود. جنگ جنگ یاران امام حسین بود.

الآن اوضاع آرومه، و شرایط خوبه. من گذاشته بودم یک ماه دیگه براتون خبر بسازم که بله جنگ میشه. جنگ هم منظورم این بود که قشنگ آتش باری میشه. تعداد هواپیماهای جنگی دشمن که دیگه نمیفهمین دوست یا دشمن هستن بالا سرتون زیاد میشه و یک باری وحشت میگیردتون که این میخواد وسط تفریحت شلیک کنه یا شناسایی!

یک باری میبینی که آتش باری میشه. و اون جا یکی داد میزنه که تمام اون تزهای دانشجوها برای مقابله با دشمن بیخود بودن و جوابی نمیشه ازش گرفت به جز آتش باری و گلوله کلاشینکوف و سلاح هایی که تو و دشمن تو حلق هم پرت میکنین. این جنگه که پدران و مادران ما دیدن. منظورم جنگ هشت سال دفاع مقدس ایران و عراق هست که از سال 59 انقدر جوانان ما رو کشتن که از نقاط جنگی هر خانواده اگر پسری داشت، لااقل یکیش شهید شده بود.

حالا یک پدری بازمانده از آن دوران، از روی بی حسابی دنبال دختر سیگار کشیده اش رفت.پوست دختره هم بخاطر آلودگی هوا خراب بود. من همراه اونم.  حالا هم ای اوضاع بد نیست، ولی منافقین باید حسابشون از بقیه جدا بشه. یعنی چی که شماها من بیچاره رو هر جا میرم مامور فرض کردین؟ چی تو قیافه من بوده که بعنوان دشمن باید شناسایی بشم؟! فوش بدمتون


پ.ن: به زور ازمون نخواین پاسخ موشکی به اسرائیل دادین جشن بگیریم. من امروز دارم براتون فارسی مینویسم، ولی هنوز سیستم هام از حمله سابق آسیب دیده ان و اگر روزی دیدین نشد بنویسم و یا فارسی نبود دیگه بدونید راهی برای اینجا نوشتن پیدا نکردم. حالا باز این سایته که خوبه، سایت خواهری برای وبلاگ تعریف کردم که با وجودی مگس ها و ویروسهای انبوه جای رفتن و ماندن و نوشتن نمیده.

از رشته مون همه جانبه تحریممون کردن و من خیلی نوشتم که امکانات نیست.  حتی رشته معماری که اولین کسیکه میزنند تو ساختمون سازی تو سرشون هم ماها پایین تر بودیم که هنوز آرزوی یک نظام مهندسی برامون گذاشتن با آزمون یک حقی بهمون بدن. من البته، الآن مدارک بالاتری از این گرفتم و این هم غلطی بود که کردم. دیگر چه غلطها؟! خیلی زیــــــــــــــــــــاد. دکتری با پول گرفتم و این پول رو اگر برای دوره آرایشگری میدادم انقدر غلط محسوب نمیشد که به دانشگاه دادم. مشاور سابق احمدی نژاد میگه طول میکشه که وضع ما خوب بشه. منکه نمیبینم. اینجا نوشتن هم برام اون توفیر و اثر سابق رو نداره. یک ماهه دو ماهه من یک چهار حرکتی بلد بودم که این باعث شد سیستمم به زور اسباب بازی نشه و همین قدر فقط بیام و بنویسم. من اینجا باید پاسخگوی آرزوی بی رمق و کم جون خیلی ها باشم. باز باید ببینم باز این چیش شده، اون گوشیش که نو هم نبود داره میفروشه و جای جشن از این بابت در ذهن ما باقی نمیذاره. اون یکی مجوز نمیده1، این یکی نقاب بر چهره زده و هزار هزار دردسر تو راه و آب و هوا. خارپشت بیچاره رو که میبینم تو جشن و پایکوبی 5شنبه شماها نعشه شده میگم برای کی دارم مینویسم؟ خودشون مگر چشم ندارن که ببینند؟!


____________

1- ما به یک سخنگوی دولت نیاز داریم که به این مطالبی که تو این وبلاگ مینویسم پاسخ بده. من یک شرکت ثبت کردم. پول دادم، اثر انگشت دادم و همه کارهایش رو کردم. حالا اومدم باهاش کار کنم، انگار که فقط زاییده باشمش. شده یک موجودی و شخصیتی که قد و بالایش اندازه خودمه. یعنی من اگر بخواهم مجوز مشاغل خانگی بگیرم همونقدر حق دارم که این شرکته! موقع ثبتش کلی بالا و پایین رفتم و هربار اداره پست رفتم مدارک فرستادم که اینها از اسمش راضی بشن. بعد سر تک تک موارد مجاز که میتونستیم برای اساسنامه انتخاب کنیم ازمون مجوز خواستند. یعنی در لحظه ثبت مجوز میخواستند و ما هی این اساسنامه رو بالا پایین کردیم تا فقط بدون مجوز فعالیت این شرکت ثبت بشه.

ثبت شد دیگر. مجوز فعالیت که از کسی نگرفتی، پس این شرکت رو انگار زاییدی و حالا باید بیوفتی دنبال مجوزها!

مجوزها رو کجا میدن؟ یک جایی که تبلیغ میکنن برای مشاغل خانگی فقط برای گرفتنش 5 دقیقه بیشتر نیاز نیست. حالا، من شرکت ثبت کرده ام و اتفاقا چه بسا مبلغی هم دارم که مجوز یکی از مشاغل مطرح شده شماها رو بگیرم. کجا باید سر بزنم؟ همون سایت اداره مالیات بهتر نیست؟ یک لیستی بگذارن جلویم، مثل فروشگاه. بگن هر مجوز رو چقدر میفروشن؛ بگن قیمت هر مجوز چقدره. یک فرقی بین من و حسن دولابی که تازه زاییده شده باشه. نه اینکه شخص حقیقی به دنیا که اومد به واسطه پدرش وارث مغازه بابایش که مجوز هم داره بشه، و شرکت من که الآن فقط زاییدمش وارث هیچ مجوزی نشه.

نکته دیگه اینکه این دولتها رو ما از دهه هشتاد داریم میبینیم. مثلا میگیم اروپا کاداس داره و این کاداسش الآن همه رو از نظر مالکیت دربرمیگیره. حالا میریم به دولت اینو بیایم بگیم نگاه میکنیم تبلیغ کرده ما هم رو این داریم کار میکنیم. بیست ساله داره میگه داریم کار میکنیم. بقیه چیزهایش هم همینه. بیست سال میشه که مثلا داره میگه طرح تفصیلی توس رو داریم مینویسیم. مهلت هم برای خودش تعیین میکنه ها، باز همون رو هم تمدید میکنه. اصلا نمیتونیم بهش بگیم بکن؛ چون همش در حال انجامه!

تجمع آلودگی هوا، گرما و زلزله در منطقه خاورمیانه

خیییلی هوا آلوده است. اصلا تلویزیون هم اعلام کرد که گروه های حساس بیرون نروند! دیروز که جمعه بود، ساعتهای یک بعدازظهر، با اینکه آفتاب به داغی آفتاب هفته گذشته نبود، ماشینها روانی شده بودن زیر سیخ آفتاب. تحمل میکردن و رانندگی میکردن، روز کنکور مهم رشته تجربی!

من یک مدتی هربار زلزله میشد اینجا مینوشتم و میخواستم با تاریخهای انسانی دستکاری زیست کره رو نشون بدم. دیگه یک مدتی ولش کردم. مثلا همین زلزله اخیر بوشهر رو درست وقتی که رئیس سازمان اتمی رفت اونجا و اعلام کرد رو ننوشتم! یا زلزله مرگبار مرز پاکستان و افغانستان (6.1 ریشتر بود که ده هزار خانه را در کوههای هندوکش ویران کرد) رو ننوشتم! آدم خسته میشه دیگه هی پیگیری کنه. زمین لرزه ۵.۶ ریشتری صبح شنبه ۴ تیر  ۱۴۰۱ برای بندر چارک گزارش شد. زلزله آن موقع در عمق 22 کیلومتری آبهای بندر زیبای چارک بود. بندری که آبش نه اینکه توسط نفت های منطقه آلوده نشده، طوری شفاف بود سال 92 که میشد کف اقیانوس رو اونجا دید!

حالا گفتن کشته انسانی نداشته و باز هم توریست بشین و کیش خوبه و این حرفا! البته، انقدر این رو گفتن که من نگران ماهی های کف دریا شدم! بار قبلی که هارپ زده بودن، ماهی ها سوخته بودن.

دیگه این بار دو تا اتفاق افتاد. یک اینکه از سمت اقیانوس هند، در هفته گذشته طوری هوای منطقه داغ شد که مشهد با دمای 40 درجه و بیشتر از مسقط در کشور عمان که دمای 35 درجه در خط استوا را ثبت میکرد گرم تر شد! ملت گفتن چی شد انقدر این منطقه تا اطراف مثلا بغداد و اینها گرم شد؟! چرا توکیو با 26 درجه میگه خیلی گرمه و ما در شهر سرد و خشک هم ارز با موقعیت جغرافیایی کانادا (!) باید بگیم ببخشیدا تابستونه! گرمه خوب!؟ هیچ منطقه ای به جز خاورمیانه از سمت اقیانوس هند، انقدر گرما ندیده بود که ما گرما دیدیم! معلوم نیست چقدر درخت هست که در این مدت خشک شده ان. انجیرهای اطراف دچار تنش آبی شده. درختان انگور غوره داده، ولی باید بچینیمشان، چون برگهای درخت خشک شده ان و به انگور آبی نمیرسه!

لابد تلویزیون توکیو گرمای بی سابقه ایران و خاورمیانه را در تلویزیون خود ثبت کرده است. چون، وقتی ما داشتیم دمای 40 درجه را تحمل میکردیم، تلویزیون ما اعلام کرد توکیو گفته که هر لحظه ممکنه تولید برقشون از انرژی اتمی لطمه ببینه و به خاطر گرمی هوا ممکنه قطعی برق داشته باشن! ماها که عادی شده برامون ولی اینا داشتن سر دمای 26 درجه بحث میکردن! این روزها فقط برای دلگرمی بیت کوین (تحت حمایت سازمان مخفی آمریکا)، هر از گاهی برق خونه ها رو میپرونیم! الآن که با شما صحبت میکنم، برق لپ تاپ حساسم که به محافظ وصل نیست تا حالا چند بار پریده!

آی آی آی آی، ببخشیدا تابستوووونه!

بامداد امروز در استان هرمزگان ر زلزله 6.1 ریشتر و 6.3 ریشتر با 5 کشته و 49 زخمی ثبت میشه و در اوج آلودگی هوای منطقه و با وجود گرمی هوا و هر آن امکان زلزله، اگرچه ادارات تعطیل هستن، ولی آزمون همچنان برگزار میشه! شاید علت عدم نگرانی برای برگزاری آزمون اینه که تعداد کمی امروز در این منطقه آزمون میدن و بقیه منطقه آزمون خود را تهران انتخاب کرده ان! آخر میدونید که سواحل جنوبی، در واقع نوعی خوابگاه محسوب میشن! و موقتی هستن!

عجیب اینکه در این منطقه از سمت امارات آلودگی هوای بی سابقه در این موقع از روز توسط سایت waqi.info ثبت شده است! به عکس نگاه کنید:

آنجا که تجمع رنگهای خطرناک و فوق خطرناک قرمز، بنفش و زرشکی در نقشه را میبینید، ایران و امارات متحده و خلیج فارسه! حتی هند و چین، الآن و این ساعت مثل ایران نیستن! اینها گرد و غبارن! گرما هستن! مواد مذابن که روی آلودگی هوا اثر گذاشته ان، رو ما نمیدونیم!

کشتی رژیم اسرائیل وارد آبهای جنوبی شد و ما گفتیم با یک پهپاد چیز سیاهی هم تو آبمون بریزه کافیه! خیلی بهش مشکوکیم! دیگه به مجاهدین خلق هم این روزها خیلی مشکوکیم! رفتن سوئد و یک نوری رو هم دارن قربان خودشون میکنن، از اونطرف هم هی نقص فنی قطار و هواپیما داریم، جون سالم به در میبریم!

مشهد هم آلوده است. نوع آلودگی مشهد طوریه که میگی همه با هم انگار کار میکنن! مثلا برج روبروی شیرینی فروشی جای خونه ما رو فرض کنید. این برج وقتی شروع به کلنگ زدن میکنه، هم زمان شیرینی فروشی روبرویش داره قیر گونی میکنه! انگار نون به هم قرض میدن! البته، از قدیم گفته ان نان به یکدیگر قرض دادن موجب رونق اقتصادی میشه، ولی من نمیدونم این قرض دادن از بیت المال و مال مردمو دولته یانه! بزرگترین دارایی امروز رو دولت داره. امروز کسی نمیگه که از دولت نان قرض گرفته، همه میگن دستشون تو جیب خودشونه!


گلابی درشت مشهدی از دید افغانی ها

این روزا که بازار ورود آوارگان افغانستانی به روی ما داغ شده، خبری نیست جز اخبار بادهای پر از آلودگی و بستن درب و پنجره ها مثل داستان WALL-E. به شکل ناخودآگاه همه جوره ترجمه این انیمیشن هستیم.

باد داغ همراه با چوب سوخته و یا چیزهایی از جهنم به سمت ما شروع به وزیدن میکنه و درهای اضطراری همراه با پنجره ها رو میبندیم.

حالا، فکرش رو بکنید افغانستانی ها با اون چیزهایی که سرهاشون بسته ان، اومده ان سر چهار راه خونه ما. مرد جوان به گلابی درشت سر سبد اشاره میکنه و میگه آه، این همون گلابی درشتی بود که تعریفش رو بارها شنیده بودم. فقط کافیه که مزه اش کنه و همین کلی لذته. در حالی که ما شاید یکسره در حال غر زدن باشیم در نقطه خشک و نیمه خشک زمین زندگی میکنیم، انگار در جهنمیم!

الآن چطوری برای ما اون هلوی درشت چینی ژاپنی برای ما جا افتاده؟ گلابی درشت خراسانی هم برای افغانها همین حکم رو داره.

البته، در این شرایط حفظ داشته ها کمی سخت تر شده. من خودم اتفاقی یک مدتیه که به باغچه آب صرفه جویی میدم تا به صورت معمول هر ساله به اون آب بدیم. اول، اشتباهی گندمی کاشتم که زمان کاشتش گذشته بود و بعد که همین طور به هوای اونها یک دستی به بقیه باغچه میکشیدم و البته کمی هم تلفات داشت، دیگه وقتی دیدم گندم ها خارج از بازه زمانی خودشون خشک شدن، فقط آب دادن رو قطع نکردم. یک آبی هم از این کولر همسایه و شستن سبزی ها میمونه که چون نزدیک درخت های تو حیاطه میدمش به اون. تلفات هم گاهی رخ میده. یک بار اشتباهی آب وایتکس دادم. یک بار هم آب تاید. یک بار آب سنگین برنج، ولی در کل کارم خوب بوده. قدیم مدیریتشون با بارون که میومد ساده تر بود. الآن هم که شکر خدا یک ساله بارون نمیاد.

حالا، میگن جنگل های فلان جا میسوزه، بهمان جا میسوزه. ما که نمیگیم. اشکالی نداره.

اما، بشنوید از مرزهای شرق کشور. این احتمال قوت گرفته که از مرز بین پاکستان و افغانستان سیلی از آدم وارد بشن. البته، این احتمال محصول برنامه ریزی چندین ساله است. طالبان اول اومد اسلام قلعه رو گرفت که آوارگان افغان از اونجا به ایران سرازیر بودند. بعد هم هرات رو گرفت. اسماعیل خان که مشغول مبارزه بود اسیر شد و هرات که در نزدیکی مشهد است (حدود 6 ساعت راه) توسط این قوم سقوط کرد. حالا البته ما دم به دقیقه به سرکنسول گریمون در هرات زنگ میزنیم و ازشون میپرسیم زنده هستن یا نه.

اون روز این رئیس مجلس داشت میگفت حقابه ما رو هم بدین. این مسئول افغان هم طوری میگفت بله که انگار بهش گفته بودن هرچی گفتن تو بگو بله، اونم بگه و برعکسش رو انجام بده. الآن اونجا اینطوریه. چه بسا، ما ایرانی ها از دیدشون خائن هستیم. جنگ نیابتی هم از طرف دو کشور پاکستان و افغانستان با هم صورت بگیره، چه بسا اینطوری بهتر باشه. کی بودی؟ چی بود و اینا کمتر توش داره. یک سیل آدم یک باری چطوره؟

مثل قیمت گذاری جنس سرازیر شده تو بازار میمونه، این کارشون. ایران زد و اون پایگاه خاص آمریکا عراق رو زدیم. همون موقع هم اهواز برف بی سابقه اومد. چه بسا، نیتشون این بود که سرازیر بشن و مرز ایران رو بشکنن، ولی ما یک وقتی بزنیم یک جای آمریکا برامون برف و بارون بیاد. خب رعایت کنن دیگه، من بهشون میگم خائن هامون رو کم کنن که این برفه و بارونه بهمون بچسبه.

حالا، اینها سبب خوشحالی شما نشه. قبلا هم یک دور سالهای 78 و اینها طالبان اینطوری تو این کشور بالا اومده بوده. کنسول گری ایران مزار شریف سقوط کرد و آدمایی که شبه نظامی بودن  و معلوم هم نشد طالبان هستن اومدن دیپلمات های ایرانی رو همراه با خبرنگار به رگبار بستن. ایران هم اون موقع امن و امان. الآن که بهتره. اولا که ما سرکنسولگری مزار شریف رو به کابل منتقل کرده ایم، و بعد هم بیاین مشهد و بدون نگرانی به زندگی ادامه بدین. من امنیتش رو فارغ از قضایای بحران کرونا و بادهای مرگ آور تضمین میکنم. طالبان هم دیگه نمیتونه اون طالبان سابق باشه. افغانستان هم همین طوره. فقط ولایت بلخ طبق از شمال یک مقدار خیلی کشته داده با ولایت غزنی که میگن از نظر فرهنگی و تاریخی اهمیت زیادی داشته. کرونا هم که کمی اوضاع رو بدتر کرده. دیگه زمین هاشون رو میخوان. قراره مثلا مواد اولیه سیلیکون ولی آمریکا از اینجاها تامین بشه. مردمش هم که نیروی کار رایگان محسوب میشده ان تا حالا.

برای ایران قدرتمند و به نوعی قدرت چهارم آسیا، میگن کامیون میخوان وارد کنن بادهای بد بو کم بشن. چه اشکالی داره؟ به جز این کار دیگه ای میکردین عجیب بود. عجیب بود زورتون نیاد یک چیزی پول و پله ای گیر ما بیاد. این عجیبه که کامیون خودمون بسازیم.

مدیریت فردا خوبه. امروز بده، فردا با مدیریت بهتر میشه. چی بگم دیگه؟


توصیه به مشهدی ها: الآن که ممنوعیت تردد شبانه از ساعت 22 تا 3 صبح داریم، چه بسا با همت فزاینده انبوه سازان بد نباشه که بگم از همون ساعات اولیه شب میتونید درب و پنجره ها رو ببندید. مخصوصا هنگام صبح که از سه بامداد شروع میشه شروع کنید به بستن که آلودگی هوا ناشی از انباشت دود گازوئیل در ساعت 5 صبح به اوج میرسه. این آلودگی تا ساعت 7 صبح که آفتاب آلودگی ها رو میشکنه هست و تا اون موقع توصیه نمیکنم در و پنجره ای باز باشه. خیلی هم روز تعطیل و غیرتعطیل نداره. رحم و مروت ندارن، حتی شب های جمعه هم ولمون نمیکنن.

ایرانی های مهاجر

یک دوره هایی مهاجرت تو ایران زیاد بوده و یک دوره هایی هم که فکر میکردن میشه تو ایران از داخل خود کشور کار کرد، خب کم شده. اینو گفتم یاد جلسه اخیر طالبان و دولت کشور افغانستان افتادم که برگزار شد. حامد کرزی یک حرف جالبی زد که تلویزیون ما هم پخش کرد. گفت این جلسه رو میتونستیم تو خیمه تو کشور خودمون هم بذاریم. حتما باید هتلهای لوکس باشه؟

ما ایرانی ها سفر رو خیلی دوست داریم. وقتی این سفر مهاجرت بشه البته قضیه فرق میکنه. زمان من میگفتن انقلاب اسلامی شده و پس اگر تو بومی باشی بهتره. در ظاهر میگفتن و در باطن خودشون طور دیگه ای عمل میکردن. دلیلم هم فقط همین خروجیهایی هست که اخیرا میبینیم. نگاه میکنی وزیر صمت انتخاب میکنن، کسی رو انتخاب میکنن که یک دوره طلایی کشور خودرو وارد میکرده. دخترش کاناداست و هزار رفتار مهاجرت گونه، و بعد به ماها میگن بومی دوست داریم!

حدود 50-60 سال پیش اینطور نبود. از همون اول تکلیف دانشجویی که تازه وارد دانشگاه شده بود روشن بود. اون دانشجو در کنار درسش میدونست کدوم کشورها باید بره: آلمان، فرانسه و آمریکا. و میرفتن. حالا شاید برمیگشتن و شاید ساکن میموندن. تکلیف روشن بود. کنار درسها که اغلب کلمات رایج زبان های این کشورها واردشون شده بود یک فصل باز میکردن برای آموزش زبانهای مخصوصا فرانسه و انگلیسی. حالا اونا که میخواستن مهندس بشن، نمیدونم چطور بود که سر از آلمان درمیاوردن.

الآن قضیه پیچیده تره، کلی شعر و هنر ایرانی انداخته ان جلو. از طرفی هم بیگاری میخوان بکشن و نگاه میکنی اصل درآمد از خارج از کشوره (حالا بعدا یک پرانتز هم برای افغانستانی ها در این زمینه باز میکنم.) قبلا هم بوده، ولی الآن دیگه کسی نمیاد ازت بخواد کنار جزوه های دانشگاهیت دانشگاه بعدیت در فلان کشور رو انتخاب کنی. از این جهت خروج از کشور سخت تر و پیچیده تره.

خروج از کشور از سمت کشورهای قبلا مقصد هم سخت تر شده و مثل سابق نیست. این کشورها هم به دلایلی ورود به کشورشون رو مخصوصا از ایران سختتر کرده اند. چند ساله، از سال 2015 میلادی که عفونت ها هم زیادتر شده. طبیعتا سفرهای بین‌المللی هم کمتر شده. کرونا هم که اخیرا اپیدمی شده و واقعا شرایط پذیرش دانشجوی خارجی برای کشورهای همیشه مقصدی مثل آلمان، کانادا، آمریکا، انگلیس و فرانسه سخت تر شده.

حالا پرانتزم برای کشور افغانستان این نقشه است:

همونطور که در تصویر نه چندان واضح میبینید، ما یک خراسان دیروز داریم که فقط بخشی از اون رو خراسان امروز شامل طوس، نیشابور و حرم امام رضا در برمیگیره. بقیه این سرزمین بین کشورهای ترکمنستان، افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان تقسیم شده. من روی نقشه دو درگاه مهم از دیدگاه افغانی ها رو پر رنگ کرده ام که یک سرخس و دیگری تایباده. این هم تصویر دیگه که واضحتره:

خراسان بزرگی که الآن دارم حرفش رو میزنم، شاید برای مردم هیچ کشوری اندازه مردم کشور افغانستان اهمیت نداشته باشه (حتی برای مردم کشور ما که در میان استانهایش سه استان با اسم خراسان دارد نیز انقدر مهم نیست). این خراسان بزرگ زمانی پایتختش نیشابور بوده. نیشابور باشکوهی که تا قبل از حمله مغول کسی حتی فکرش هم نمیکرد که از پایتخت فرهنگ و هنر با اون عظمت به این روزگار برسه که حتی الآن هم هنوز نشده مثل سابقش بشه.

مردم کشور افغانستان، حتی آنهایی که در مهدها به پرورش کودکان مشغولند، با وجودیکه تک تک خیابانهای شهرهایشان را میشناسند، وقتی میخواهند راجع به نقشه کشور خود نظر بدهند، با این دید که دو درگاه از کشورشان به کشور ایران دارند، به نقشه کشور خود نگاه میکنند. دلیل این دیدگاه هم پیشینه مشترک این دو کشوره.

این هم از پرانتز. اما از ایران کنونی باید بگم که حتی باوجودیکه کرونا اومده و بیماری های عفونی بین المللی زیاد شده، نویسنده ای مثل قصد عزیمت به کشور دیگری جز ایران داره. مثل همه بقیه. اشکالش چیه که من هم از کشور دیگری در همین وبلاگ تایپ کنم، در حالی که بابت تلاش هام پول میگیرم؟

نگاه میکنم اغلب سایتهای پابرجای ایرانی رو دارن ایرانی ها خارج از کشور پر میکنن. من هم مثل بقیه. این همه عمر نشستیم تو این خاک که چی بهمون بدن؟ مدال؟

آلمان همون آلمان قدیمه، و فقط اگر دوست داشت بیشتر از مهندسی به پزشکی بودنش توجه شود، این اتفاق افتاد. فرانسه تغییر چندانی نکرده. انگلیس همون انگلیس سابقه. آمریکا، رفتارش با ایران چهل ساله که در وضعیت جنگی پیشرونده است. و ایران؟ من ایرانی اگر بگم من حتی صبورتر از ایرانیهای سابق بودم گزافه نگفتم. من صبورتر بودم. نگاه میکنم هردو مادربزرگهام صاحبخونه شده اند، و من دختر ایرانی بعد از چهل سال سن، هنوز نه خانه ای دارم، نه بچه ای، و نه یک زندگی درستی.

اشکالی نداره، که هربار من از خودم بد بگم شماها شادتر بشین. اشکالی نداره، ماها عادت کردیم. ولی میگیم، به موقعش هم میرسه. دنیا برای من نهایتش صد سال اول زندگی باشه.

واکسن کرونا

به بهانه اینکه فاصله گذاری اجتماعی رو رعایت نمیکنیم، هربار، هر دو روز یک سیصد نفری مستقیم، فوتی براثر بیماری کرونا داریم. این خیلی مسخره است.

البته برای کشور مستعمره ای مثل ایران هم چندان مسخره نباید به نظر برسه. زمانی که انتظار داریم جایی مثل بنیاد برکت خبر از روند پیشرفت در تولید و یا امتحان بالینی واکسن کرونا بده، خبر از افتتاح مدارس متعدد میده، کارشناس مربوطه در بورس به عنوان حقوقی کثیفی شناخته میشه که فقط هر 15 روز کاری یک بار سهام بورسیش رو مثبت میکنه تا مشمول قانون تعلیق نشه، خبر از پیش پرداخت واکسن کرونای خارجی میدن، و همه اینها مثل تخم مرغ شکسته های کپک زده ای روی سر ما هستند. همه و همه، عوامل و علل و تابع مستعمره بودن کشورمان است!

کشور چین، کشوری که ما وارد کننده بی نهایت کالا از اون هستیم، در عوض کشوری بسیار رازدار شناخته میشه. یک اعلام کرد که کرونای این سال کشنده است. کلی طول کشید تا ما مورد ابتلا به اون رو درست بعد از انتخابات مجلس اعلام کردیم. بعد از اون نماینده های مجلس آمدن و در هم لولیدن، طوری که هربار جلسه انتخابات مجلس میشه با شروع اون بورس ایران رنگ قرمز به خودش میگیره، و بعد در انتها ما از تریبون مجلس میشنویم که آقایون در هم نلولید، ما کرونا داریم!

اما، کرونا شوخی بردار نیست. پزشکان ما که تحت تعلیم آمریکا، فرانسه یا آلمان هستن، هنوز به روز نشده ان. هنوز عده زیادی از اونها درمان یک بیماری کرونایی بدبخت روو با شیمی درمانی پاسخ میدن.

داروی رمدسیور رو اگر یک ایرانی در آمریکا متولی تولیدش نمیشد، احتمالا ما برای درمان تجویز نمیکردیم، و احتمالا تولید نمیشد.

سوال اینجاست که کشورهای دیگر که تعداد پزشکان تحصیلکرده ما در اون ها کم هستن، چرا انقدر ابتلای کم به کرونا رو گزارش میدن؟

آیا آنها چیزی مثل واکسن رو تا این زمان امتحان کرده ان؟

پاسخ مثبته. به تجربه مثبته. در حالی که صبر ما در روزهای اول محرم و حالا اربعین معلوم بود تمام شده، اعلام میکنند موج سوم کرونا تمام ایران رو فراتر از قرمز گرفته، ولی ما به عینه شاهد موج های چهارم و پنج هستیم.

گزارشگر خبری کروناگیران، همیشه چند پله از اعلام اخبار اونها عقبه. رفته بخوابه تا بعدا یک کسی مثل من از خونه شاید واکسنش رو کشف کنه!

هرچند این کار هم بی فایده است. چون پول ما ایرانی های مستعمره، برای خرید واکسن کرونا پیش پرداخت شده!

آیا چین واکسن کرونای خود را در حد وسیع امتحان کرده؟ ازش بعید نیست. کشوری که ما سال ها درباره کارخانه ابریشم بافیش چیزی نمیدونستیم، کشوری که نام یک درخت رو عوض میکنه تا راز بهره برداریش از داروی تولیدی از اون رو ما ندونیم، حالا ما از اون پی به این راز ببریم که واکسنش رو به میلیارد مردم کشورش زده؟ کشوری که نسل های مختلف کرونا رو به چشم دیده، من حتی معتقدم که واکسنش رو دست و دل بازانه برای مردم همسایه، یعنی کشور افغانستان نیز رایگان تجویز کرده، خصوصا برای کاروان های افغانی که کالا با قاطر و الاغ برای چین حمل میکنن!

البته، پزشکان صبور (!) ما چیزی نمیگن، تا پس از مرگ پی به رازشون ببریم. لعنتمون رو هم باید برای قبله عالم (آمریکا) نگه داریم که تا زمانی که یک ایرانی اونجا نره، و نخواد که خط تولید داروش ایران بیاد، ساخت و تولید واکسن ایرانیش به تاخیر میفته!