آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد
آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

برای اولین بار، احتمال وقوع جنگ در حد سال ۸۲ بالا رفت

سال ۸۲ من تازه دانشجو بودم، و احتمال وقوع جنگ می‌رفت.
جنگ به ایران صورت نگرفت و در عوض چند اقدام انجام شد:
۱. قطار نیشابور منفجر شد1 که ترمیم ایستگاهش ده پانزده سال طول کشید. انفجار به قدری مهیب بود که صدایش پنجره های مشهد را لرزاند. در این اتفاق از نیشابور چندین مسئول شهید شدند
۲. آیت الله خامنه ای برای اثبات امنیت بندرعباس به آنجا سفر کرد و به آب انداختن ناوچه ای را امتحان کرد
۳. در سال 77 کنسولگری ایران (بخشی از خاک ایران) در افغانستان منفجر شده بود.
۴. در این سال آمریکا به عراق حمله کرد تا صدام حسین را بگیرد
4 شرط بالا رو برای بررسی وضعیت کنونی می آریم:
الف- شرط یک رو بررسی کنیم: انفجار قطار نیشابور قرار بود مشابه انفجار برج های دو قلوی 11 سپتامبر در کل جهان صدا کند. انفجار برجهای دوقلو با بازی جلوه های ویژه هواپیمایی جلوه کرد و بهانه ای شد برای شروع جنگ افغانستان-آمریکا. انفجار قطار نیشابور هسته ای قلمداد شد و اسرائیل و آمریکا اعلام کردند این انفجار هسته ای بوده و آنچیزی بود که دولت خاتمی از ما پنهان میکرده!
در مورد وضعیت کنونی (1403)، ترامپ قرار است با بهانه ای مشابه بیاید: ترور ترامپ هنگام سخنرانی که سی ان ان آن را به ایران نسبت داد.
ب- در وضعیت کنونی ما شرط دو را نداریم:
شهید رئیسی، اواخر اردیبهشت ۱۴۰۳ در همین سال که هستیم، بعنوان بالاترین مقام جمهور کشور با مجموعه خود از جمله وزیر امور خارجه، امیر عبدالهیان پرواز بی بازگشتی در کوههای جلفا، مرز جمهوری آذربایجان داشته و شهید برمیگرده2
آن مکان، بارها اشتباهی پرتابه های جنگی ارمنستان و آذربایجان در جنگی که بینشون بوده می افتاده.
ج- حادثه سقوط بالگرد رئیسی بعد از این افتاد که ما اعلام کردیم فرودگاهی که هواپیمای اسرائیل از آن پرواز به سمت سوریه داشته و مستشاران ما را در کنسولگری سوریه شهید کرده زده ایم.
دقت کنید مثل دوره خاتمی دست اندازی به کنسولگری ایران که به معنی خاک ایران بوده هم توسط اسرائیل در خاک سوریه صورت گرفته است.
سه شرط بالا را بعنوان یک پارامتر تکراری برای جنگهای تکراری بررسی کردیم و دیدیم که باز برای ایران تکرار شده اند. آمریکا به یک جنگی نیاز دارد و آن جنگ به احتمال زیاد مثل سال 82 با ایران است، و یا جنگ با کشور دهان پرکن دیگری که بتواند جای زخم خورده آمریکا برای فکر به حمله ایران را پر کند.
قبل جنگ خیانتها بالا میگیره:
دومین اتفاقی که در بالاترین سطح در این مدت افتاد شهادت اسماعیل هنیه بالاترین مقام کشور فلسطین در کشور ما ایران بوده. او موقع شرکت در مراسم شهادت سردار سلیمانی سال 98 به ایران می آید و پس از آن، اسرائیل از بازگشت او به غزه جلوگیری میکند. در این مدت یکسره بین قطر و ایران در رفت و آمد بود تا اینکه در مراسم تحلیف ریاست جمهوری مسعود پزشکیان، اسرائیل با موشک از داخل خاک ایران این مقام را ترور میکند.
امروز در وضعیتی متفاوت از قبل بسر می بریم. دیگر اینکه بگوییم چه اتفاقی برای حفاظت اطلاعات در ایران افتاده که این اقدام شرم آور افتاده نیست، الان در وضعیت بالاترین خیانتها هستیم.
فعلا رئیس جمهور منتخبمون (مسعود پزشکیان) به لطف شهادت رئیس قبلی گاف زیاد میده. مراجعه کنید به وبلاگ سلام دنیای آنور: https://heloworld.blogsky.com/
زمانیکه درباره خیانت‌های بنی صدر حرف می‌زدیم می‌گفتیم اشتباه بود یا خیانت؟
الان در آن شرایط راهبردی هستیم:جنگ پارتیزانی هست و نقطه زنی دارند. سرلشگرها، سرتیپها و مقامات نظامی کشورمان در بالاترین تهدیدها قرار دارند. بعنوان مثال جستجو کنید شایعه ای که درباره سرتیپ حسن کرمی پخش شد که یعنی در این جریان ترور اسماعیل هنیه، او را بازداشت کردند که بعد هم تکذیب شد.
این اولین باره که من از شرایط جنگی در حد سال ه‍شتادو دو و شاید بالاتر در این وبلاگ میگم. ضمنا بگم که این روزها بلاگرهایی مثل ما در بالاترین سطح خیانت هم قرار گرفتیم. هرکس هرچیزی درباره ما میداند لو می‌دهد تا دشمن بدین طریق به بالاترین مقامات دستیابی پیدا کند.
حال دیگر انتخاب با خودمان است. میتونیم از قدرتمان استفاده کنیم، بترسیم، و یا خیانت کنیم. مهره های بی ارزش کلا زده نمیشوند، ولی معنیش این نیست که دشمن کور هم نزند

بعدا اضافه کرد: الان که این مطالب رو می‌نویسم، در بالاترین حد خیانت هستیم. بلاگرهایی که پولشان را از خارج می‌گرفتند نمی‌نویسند. در عوض، بلکه برعکس. اگر من مثلا بگم اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی حماس در ایران ترور شد. اونها نهایتش دستورشون رو بنویسند که بهشون گفته شده بنویسند با بمب جاسازی شده زیر تختش شهید شده. نه اینطور هم نبوده. قشنگ با پرتابه شهید شده و شاهد عینی داریم.
مورد بعدی روزنامه هایی هستند که باورش الان سخته که همسو با رسانه های خارج یارانه بگیر میلیاردی همین دولت رئیسی بودند و امروز آنها شایعات را پخش میکنند. من کلیه مطالب تحلیل سیاسی خبر روزنامه کیهان را با سرتیتر «روز خبرنگار بر این خبرنگاران مبارک نیست»رو تایید نمی‌کنم، ولی مطالب جالبی داره.
در شرایط جنگی به منبع خبری درستی از درون نیاز داریم و اکنون من کمبود اون رو احساس میکنم.

بعدا اضافه کرد ۲: ما نیاز به روز کردن دانش جغرافیایی کشورمان در سطح جغرافیایی نیاز داریم. امروز، حتی اگر ناچار به صلح امام حسن باشد، ارزانترین و راحت‌ترین راه انتقال اطلاعات نظامی-سیاسی کشور کتابهای جغرافیای دانش آموزان است.



_______________

1-  انفجار بزرگ قطار نیشابور: انفجار قطار نیشابور، حادثه ای بسیار دلخراش بود که از آن به عنوان یکی از بزرگترین حوادث ریلی در جهان یاد می شود، با بیش از 300 جانباخته و صدها زخمی و مصدوم. انفجار قطار نیشابور در نزدیکی ایستگاه خیام در 17 کیلومتری شهر نیشابور اتفاق افتاد. ساعت کمی از 4 صبح روزچهارشنبه 29 بهمن سال 1382 گذشته بود که به ناگهان واگن های متوقف شده و بدون لکوموتیو که در کنار ریل های ایستگاه ابومسلم (سه ایستگاه قبل از نیشابور) قرار داشتند، فرار کردند و روی ریل اصلی به سمت مشهد به حرکت درآمدند و پس از مسافتی با قطار باری دیگری که حامل مواد شیمیایی و گوگرد بود در نزدیکی روستای دهنو هاشم آباد برخورد کردند. براثر برخورد اولیه واگن ها آتش گرفتند و گروه های مختلفی از آتش نشان ها به منطقه اعزام شدند تا آتش را که البته منشا درست آن را نمی دانستند، مهار کنند. در این بین بسیاری از مردم محلی از روستاهای اطراف، همراه با مقامات مسئولی مثل فرمانداری هم برای تماشا و کمک به محل حادثه آمدند. انفجار اول همه را جمع کرده بود تا انفجار دوم در ساعت 9.5 صبح رخ دهد. در انفجار دوم بیش از سیصد کشته و 450 نفر زخمی شدند. شدت انفجار به قدری بود که گودالی عمیق در محل حادثه به وجود آمد. در این حادثه مدیر کل راه آهن استان خراسان رضوی، فرماندار و برخی مسئولان اجرایی نیشابور به همراه 21 آتش نشان از شهرهای نیشابور، مشهد، درود، قدمگاه و مجتمع فولاد خراسان و خبرنگار محلی خبرگزاری جمهوری اسلامی جان خود را از دست دادند.
2- سید ابراهیم رئیسی خادم‌الرضا(ع) و هشتمین رئیس جمهوری اسلامی ایران عصر یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ در مسیر بازگشت از مراسم افتتاح سد «قیز قلعه‌سی» به سمت تبریز، در منطقه ورزقان استان آذربایجان شرقی دچار سانحه هوایی شد و با همراهان خود همزمان با شب ولادت امام رئوف علی ابن موسی الرضا(ع) به مقام رفیع شهادت نائل آمد. حجت الاسلام آل هاشم، نماینده ولی‌فقیه و امام جمعه تبریز، حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه، مالک رحمتی استاندار آذربایجان شرقی، سردار سیدمهدی موسوی فرمانده یگان حفاظت رئیس‌جمهور و دیگر سرنشینان بالگرد حامل رئیس‌جمهور از دیگر شهدای این سانحه هستند.

حلیم یا حلیما؟

من امروز تو مترو همراه شمام. هربار هم ماسک زدم حساسیتم زیاد بود. شما نشسته این من بیچاره رو میبینید پشت سر دختر شال افتاده میام بیرون، چتون میشه که همه فرضتون اینه که رفتم دنبال دختره؟! بعد چرا تعدادتون تو صف خرید دلار و سکه انقدر زیاد شده؟ حباب ربع سکه 8م، برابر با حباب نیم سکه و برابر با حباب تمام! از هول حلیم افتادین تو دیگ یا از هول حلیما؟

آخه جنگ اینطوری نیست که داغش کردین. احتمال جنگ سال 82 بیشتر از الآن بود. اون موقع رو میگم که آمریکا میخواست با عراق بجنگه و کنسولگری ایران تو افغانستان رو زدن و یک چند هواپیمای جنگی هم سمت اروند رود سد دیوار صوتی رو شکستن. آخرای 82 هم بالاخره آمریکا تصمیمش رو گرفت و به جای Iran اومد و Iraq رو زد. جنگ هم من نمیدونم منظورتون چیه ازش؟ اینکه این بدبخت دوست چادری من بره گوشیش رو بفروشه چون حجاب داشت؟ یعنی، اینکه در گرونی و اخلال در ارز خودمون با دست خودمون نقش داشته باشیم؟! این جنگه؟

جنگ جنگ 72 تن بود. جنگ جنگ یاران امام حسین بود.

الآن اوضاع آرومه، و شرایط خوبه. من گذاشته بودم یک ماه دیگه براتون خبر بسازم که بله جنگ میشه. جنگ هم منظورم این بود که قشنگ آتش باری میشه. تعداد هواپیماهای جنگی دشمن که دیگه نمیفهمین دوست یا دشمن هستن بالا سرتون زیاد میشه و یک باری وحشت میگیردتون که این میخواد وسط تفریحت شلیک کنه یا شناسایی!

یک باری میبینی که آتش باری میشه. و اون جا یکی داد میزنه که تمام اون تزهای دانشجوها برای مقابله با دشمن بیخود بودن و جوابی نمیشه ازش گرفت به جز آتش باری و گلوله کلاشینکوف و سلاح هایی که تو و دشمن تو حلق هم پرت میکنین. این جنگه که پدران و مادران ما دیدن. منظورم جنگ هشت سال دفاع مقدس ایران و عراق هست که از سال 59 انقدر جوانان ما رو کشتن که از نقاط جنگی هر خانواده اگر پسری داشت، لااقل یکیش شهید شده بود.

حالا یک پدری بازمانده از آن دوران، از روی بی حسابی دنبال دختر سیگار کشیده اش رفت.پوست دختره هم بخاطر آلودگی هوا خراب بود. من همراه اونم.  حالا هم ای اوضاع بد نیست، ولی منافقین باید حسابشون از بقیه جدا بشه. یعنی چی که شماها من بیچاره رو هر جا میرم مامور فرض کردین؟ چی تو قیافه من بوده که بعنوان دشمن باید شناسایی بشم؟! فوش بدمتون


پ.ن: به زور ازمون نخواین پاسخ موشکی به اسرائیل دادین جشن بگیریم. من امروز دارم براتون فارسی مینویسم، ولی هنوز سیستم هام از حمله سابق آسیب دیده ان و اگر روزی دیدین نشد بنویسم و یا فارسی نبود دیگه بدونید راهی برای اینجا نوشتن پیدا نکردم. حالا باز این سایته که خوبه، سایت خواهری برای وبلاگ تعریف کردم که با وجودی مگس ها و ویروسهای انبوه جای رفتن و ماندن و نوشتن نمیده.

از رشته مون همه جانبه تحریممون کردن و من خیلی نوشتم که امکانات نیست.  حتی رشته معماری که اولین کسیکه میزنند تو ساختمون سازی تو سرشون هم ماها پایین تر بودیم که هنوز آرزوی یک نظام مهندسی برامون گذاشتن با آزمون یک حقی بهمون بدن. من البته، الآن مدارک بالاتری از این گرفتم و این هم غلطی بود که کردم. دیگر چه غلطها؟! خیلی زیــــــــــــــــــــاد. دکتری با پول گرفتم و این پول رو اگر برای دوره آرایشگری میدادم انقدر غلط محسوب نمیشد که به دانشگاه دادم. مشاور سابق احمدی نژاد میگه طول میکشه که وضع ما خوب بشه. منکه نمیبینم. اینجا نوشتن هم برام اون توفیر و اثر سابق رو نداره. یک ماهه دو ماهه من یک چهار حرکتی بلد بودم که این باعث شد سیستمم به زور اسباب بازی نشه و همین قدر فقط بیام و بنویسم. من اینجا باید پاسخگوی آرزوی بی رمق و کم جون خیلی ها باشم. باز باید ببینم باز این چیش شده، اون گوشیش که نو هم نبود داره میفروشه و جای جشن از این بابت در ذهن ما باقی نمیذاره. اون یکی مجوز نمیده1، این یکی نقاب بر چهره زده و هزار هزار دردسر تو راه و آب و هوا. خارپشت بیچاره رو که میبینم تو جشن و پایکوبی 5شنبه شماها نعشه شده میگم برای کی دارم مینویسم؟ خودشون مگر چشم ندارن که ببینند؟!


____________

1- ما به یک سخنگوی دولت نیاز داریم که به این مطالبی که تو این وبلاگ مینویسم پاسخ بده. من یک شرکت ثبت کردم. پول دادم، اثر انگشت دادم و همه کارهایش رو کردم. حالا اومدم باهاش کار کنم، انگار که فقط زاییده باشمش. شده یک موجودی و شخصیتی که قد و بالایش اندازه خودمه. یعنی من اگر بخواهم مجوز مشاغل خانگی بگیرم همونقدر حق دارم که این شرکته! موقع ثبتش کلی بالا و پایین رفتم و هربار اداره پست رفتم مدارک فرستادم که اینها از اسمش راضی بشن. بعد سر تک تک موارد مجاز که میتونستیم برای اساسنامه انتخاب کنیم ازمون مجوز خواستند. یعنی در لحظه ثبت مجوز میخواستند و ما هی این اساسنامه رو بالا پایین کردیم تا فقط بدون مجوز فعالیت این شرکت ثبت بشه.

ثبت شد دیگر. مجوز فعالیت که از کسی نگرفتی، پس این شرکت رو انگار زاییدی و حالا باید بیوفتی دنبال مجوزها!

مجوزها رو کجا میدن؟ یک جایی که تبلیغ میکنن برای مشاغل خانگی فقط برای گرفتنش 5 دقیقه بیشتر نیاز نیست. حالا، من شرکت ثبت کرده ام و اتفاقا چه بسا مبلغی هم دارم که مجوز یکی از مشاغل مطرح شده شماها رو بگیرم. کجا باید سر بزنم؟ همون سایت اداره مالیات بهتر نیست؟ یک لیستی بگذارن جلویم، مثل فروشگاه. بگن هر مجوز رو چقدر میفروشن؛ بگن قیمت هر مجوز چقدره. یک فرقی بین من و حسن دولابی که تازه زاییده شده باشه. نه اینکه شخص حقیقی به دنیا که اومد به واسطه پدرش وارث مغازه بابایش که مجوز هم داره بشه، و شرکت من که الآن فقط زاییدمش وارث هیچ مجوزی نشه.

نکته دیگه اینکه این دولتها رو ما از دهه هشتاد داریم میبینیم. مثلا میگیم اروپا کاداس داره و این کاداسش الآن همه رو از نظر مالکیت دربرمیگیره. حالا میریم به دولت اینو بیایم بگیم نگاه میکنیم تبلیغ کرده ما هم رو این داریم کار میکنیم. بیست ساله داره میگه داریم کار میکنیم. بقیه چیزهایش هم همینه. بیست سال میشه که مثلا داره میگه طرح تفصیلی توس رو داریم مینویسیم. مهلت هم برای خودش تعیین میکنه ها، باز همون رو هم تمدید میکنه. اصلا نمیتونیم بهش بگیم بکن؛ چون همش در حال انجامه!