آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد
آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آب پنیر

بچه که بودم، دبیرستانی که بودم، یه دوستی داشتم خواهر بزرگترش رشته صنایع غذایی درس میخوند. اون شاید یکی از معدود آدمایی بود که بزرگتری ازش دانشگاه میرفت. خواهرش که فارغ التحصیل داشت میشد، به خروجی خواهرش میبالید. چپ میرفت راست میومد میگفت پایان نامه خواهرم درباره «آب پنیر». میدونید چه مزایایی این آب پنیر داره، بعد اون وقت کارخونه های ما به عنوان ضایعات میریزندشون؟

من هم هر بار که میرفتم خونه، اینو به عنوان یافته جدیدم هر بار به خواهران کوچکترم میگفتم. انقدر این برام جالب بود و انقدر تکرارش کرده بودم که خواهرم تعریف میکنه یه بار خواب دیده بود، فقط توش کلمه «آب پنیر» اومده بود! هیچ چیز دیگه هم ازش یادش نمونده بود، به جز همون کلمه.

حالا، میخوام چی بگم؟ دیروز این اخبار گریه میکرد برای این نوزادا. میگفت به این بچه های ما «آب پنیر»هایی میدن که برای انسان قابل هضم نیست. میگفت: شیرخشک اچ آ. (شیر خشک همون پودر آب پنیره) میخوایم ما. بهمون ارز رسمی نمیدن، شرکت های ما ارز آزاد باید بگیرن!

اینو طرف تو توئیت های بورسی ها به عنوان امتیاز منفی گذاشته بود تا قیمت سهام های شرکت های دارویی رو از زیر قیمت بازار که هست پایین تر هم بیاره!

ما این وضعمونه تو ایران! چند نفر مثل دوستم از اون موقع تا حالا پایان نامه درباره آب پنیر داده ان؟! از اون موقع دو دهه حداقل میگذره. ما هنوز نتونستیم یه آب پنیر قابل هضم توسط روده انسان تولید کنیم؟ من خودم همین چند وقت پیش تبلیغ محصولی به اسم «آب پنیر» رو تو همین صداو سیمای خودمون دیدم، گفتم امثال اون دوستم.

خود من، الآن یعنی نمیتونم به جای این شیرخشک حیوانات که تو بازار به جای شیرخشک اچ آ. پخش میکنید، به بچه ام آب پنیر غنی شده بدم؟ حالا، هرچند که اگر همینو تولید کنم شماها میگن دستگاه هات، مجوزهاتو هزار سنگ زیرپات.

میری کتاب فارسی باز میکنی، میبینی یک کلمه از ایران نیورده. طرف میاد فارسی رو عوض میکنه، مثلا به جای معمولا مینویسه معمولن، ولی میگه مثلا ابوریحان بیرون نفت رو کشف کرد1. سند داریم. مدرک داریم که خیلی از مطالبی که خارجی ها به نام خودشون به اسم تاریخ، و با اسامی تبدیل شده به خوردمون میدن، همون برگردان مطالب فارسی ماست. اسم زرشک رو عوض کرده، زرشک بومی ایران، گذاشته مثلا کریست چی چی. اسم نمیدونم چی چی رو یه رده انگلیسی براش آورده، حالا اون خارجی با خیال راحت روش سند بالا سند میذاره، بعد استاد دانشگاه اینجا اجازه نمیده من مطلب بدون سند انگلیسی بیارم.

استاد من اجازه نمیداد من به کنفرانس نظامی مقاله بدم! یک ایرانی که میخواد بره خارج فکر میکنه، باید کتاب بنویسه توش اسم از چین، انگلیس و آمریکا بیاره، ولی نباید اسم از ایران بیاره!

تو فکر میکنی به خاطر اینه که خارجی ها قبولش کنن؟ نه، خودش خواسته. خودش خائنه. استاد من (فارغ التحصیل آلمان) که اجازه نداد اسم نظامی تو رساله ام بیارم، آخرش تفش  هم کرد. هزار تا نظامی بیارم که جای جای دنیا رفته ان، گفته ان بابامون نظامی بوده، خودمون مقاله تو کنفرانس های نظامی داریم، قبولشون کرده ان. اصلا اون خارجی که علمی باشه که از خداشه. پس تو چی میگی؟

تو چی میخوای؟

ای مملکت پر خائن. کشتین ماها رو. کاش ...



بعدا اضافه کرد:

اینکه میگن خدمتی شماها رایگان به این خارجی ها میدین همینه. طرف انگلیسه، لیرش رو میخواد عوض کنه به پوند، تو به گردن من مردم فشار میاری تا دولت همه ریال هاش رو بکنه لیر، تا بعد تبدیل بشه به پوند من هیچ بشم. الآن، قضیه لیر ترکیه و خیلی جاهای دیگه همینه. همین الآن اتحادیه اروپا معلوم نیست همینطوری بمونه، پول بی ارزشش رو من مردم باید به بالاترین قیمت بخرم، چون تو بیشتر از حتی خود خارجی های بوگندو عاشقشونی. دلار آمریکا معلوم نیست بمونه، شاید میخواد حذفش کنی، من باید برم پولام رو تبدیل به دلار آمریکا بکنم تا تو راضی بشی. انگلیس شاید دیگه دلش نمیخواد پوند داشته باشه، مجبورم میکنی، مثل همیشه که میکردی، پولام رو برم پوند انگلیس کنم، تا تو راضی بشی. چه شکم گنده ای هم داری که هیچ وقت سیرمونی نداره. یکی تو که هر روز کمترین جایی که یک پات بود دوبی بود، حالا هم که دیگه خود اسرائیل شده.

______________________

1- برای حمایت از نفت و کسانی که روی اون ها خوب کار کردن، اینجا اصلاح میکنم:

محمدبن زکریا رازی: تقطیر نفت سیاه و تجزیه آن به نفت سفید و سیاه.

ابوریحان بیرونی: کاشف صمغ مومیا (هیدروکربور)، بیان خواص فیزیکی و شیمیایی پارافین طبیعی ( ozokerit یا موم معدنی یا هیدروکربن پارافین جامد که از نفت حاصل میشود، و ... این ها بارها در کتب خطی خودشون، شاگرداشون و بعدها کتب چاپی، افست و غیره، بارها و بارها اسم ازشون اومده و گفته شده اولین بار، این کارها کار اون هاست.

محک سیاهان

در امتحاناتشون پاس نمیشن و یکسره مورد آزمون خدا قرار میگیرن. یکیش هم خودم. هر روز این تلویزیون ما خشونت منتسب به آمریکا و نژادپرستان آمریکایی رو نشون میدن. گاهی میگم اینا بدآموزی دارن. البته، میبینم که خود ما هم در یک وضعیت مشابهی هستیم و خیلی هم نیاز به بدآموزی نداریم. هرچند خب الگو رو هی تکرار کنن ملکه ذهنمون میشه دیگه. مثلا پریروز یک زن سیاهی رو نشون داد تو این شرایط کرونایی ماسک نزده داره به دو نفر مامور فرودگاه اعتراض میکنه که چرا هواپیماش نیومده. شاید اون راه دیگه ای نداشته. ما در ایران همین کار رو با همون زن میکردیم. مخصوصا در خانه. تا زنه حرف زد، اونم بدون رعایت فاصله گذاری اجتماعی، با بوکس و مشت و امثال اون به استقبالش میرفتیم. فرض کنید در کشور غربی آمریکا، همه خودشونو خواهر برادر فرض کرده ان. اینطوری دیگه وای و ووی نداشته که این تلویزیون ما میذاره. تو خونه همینه دیگه. شباهتا زیاده. یا مثلا اونکه موقع شب، طرف با ماشین آخرین مدلش پاشو گذاشته بود روی گاز تا حتما چند نفر رو در حد کشت زیر بگیره. و گرفت. کار انجام شد. اینم تو ایران طبیعیه. قربانی این حرکت اون شب، ساعت 4 صبح خودم بودم که در حالی که تجمع هم نکرده بودم و قضیه ای هم حساس نشده بود سال 97، فقط داشتم از خیابون رد میشدم که ماشین با سرعت، و به قصد کشت اومد طرفم. و البته، من باید میدویدم، چون احتمالا قانونی رو از نظر راننده ماشین برای رفتن در خیابان ساعت 4 صبح نقض کرده بودم.1 دیدم این فخیم زاده، کارگردان معروف، که هم میگفت سال 97 تصادف شدیدی کرد، همینو میگفت. گفت تصادف به اون معنا با ماشین نکرده بود. یکی با موتور (؟) از خونه اش سرعت میگیره و میاد تا فقط اون رو زیر بگیره. این کار هم با موفقیت انجام میشه و فخیم زاده با دانگ 6 کاراته، 8 روز در کما تو بیمارستان بیهوش میفته. یک دکتر خوبی هم داشته، و شایدم شهرتش به کمکش اومده که لخته خونی رو در عرض حدود 10 روز بعد از بهوش آمدنش موفقیت آمیز از سرش در میارن تا همین چند روز پیش ماجرا رو برای ما تعریف کنه.

کرونا محک خوبی برای فاصله طبقاتی کشورهاست، و فکر میکنم هرقدر هم زمان بگذره، بهتر خودش رو نشون میده. ما به این جدول نگاه میکنیم و میگم اولین کشور که فاصله طبقاتی داره آمریکاست، بعد برزیل، سومی روسیه (!) است، نهمیش ایتالیا و دهمی ایرانه. ایران، از نظر فاصله طبقاتی در رده دهم بین 190 کشور در دنیا قرار میگیره. لااقل دهمی هست، بین کشورهایی که ادعای حقوق بشر میکنن. آمریکا فاصله طبقاتیش معروفه و تاریخ 400 ساله داره. برزیل، سالهاست که در تاریخ ثبت شده. کلی ماجرا و داستان داره فاصله طبقاتیش. ایران، در تاریخ جدیدش، شاید خیلی به چشم نمیومده، ولی همین کرونا داره اینو اثبات میکنه که ایران شکاف طبقاتی خیلی بالایی داره.




1- قطارم ساعت 4 رسیده بود مشهد. اون موقع دانشجو بودم.


جزیره

این روزا میدیدم وبلاگ نویسانو دوستان موضوعی مینوشتن خیلی جالب بود. یکی مثلا میگفت تو شهرستان ما با کوزه کوکتل ملوتف درست میکردن، از قدیِِِِم. بعد مثلا تازه، این مورد خانگی بوده، و بیشتر کار زنانو یکی دیگه مطلب مشابه. آدم، فکرمیکنه شاید دستور داشته ان! البته این روزا باید به همه چیز شک کرد.

یادمه تا سال های 89 این کتابای مشهور نویسنده زن انگلیسی رو هر بار میومد میگرفتیم. الآن که مینویسم احساس میکنم خیلی دچار فریب خوردگی شده ام. حتی مجلات پشت صحنه ش رو میگرفتیم. همه مینوشتن زنی طلاق گرفته، با یک بچه وابسته، و فقیــــــــــــــــــــــــر، این کتابها رو نوشته. قبل از اینکه مثلا از سال 1999 شروع کنه به انتشار، تا سال 2011، که تموم شد، هم فیلماش و هم کتاباش رو فقط شماها اون موقعشو دیده بودین. در صورتی که این همه ماجرا نبوده، بلکه قبلش یک 6 سالی داشته فقط روش کار میکرده. تو قطار بوده که یکباره به فکرش افتاد که این کتابو بنویسه. حتی واکسنش هم زدن. گفتن هنوز جلد چند کتابش نشده بوده که باز یه زن انگلیسی دیگه مثل خودش کتابو قبل از اون نوشته بوده و مثلا این کتابو از روی اون نوشته. گفتن براش رفت دادگاهو سربلند هم بیرون اومد! حتی برای فیلم ها هم، همینو گفتن. ما همه اش به این انسجام کتابو تلاش خستگی ناپذیر زنی یک بار طلاق گرفته افتخار میکردیم. زنی که کتاب هاش رو فصل به فصل چاپ میکرد، همزمان بعدش هی بچه به دنیا میوورد. ضمن اینکه رایزنی میکرد برای کارگردانی فیلمی که فقط میخواست انگلیسی باشه و حسابی پر کار!

احتمالا، الآن میدونید دیگه کیو میگم. اون زن چشم آبی موطلایی بیچاره! تازه، خودشو هم زشت تر از خواهرش میدونست! که اگر این زشت بودو بیچاره، پس خواهر وکیلش چقدر خوشگل بوده! کتاباش بالاخره تفاوتای زیادی با کتابای دیگه داشته ان. نویسنده کتاب از همه کتابهای موجود قبلش برای نوشتن اونا استفاده کرده بود، و اینو یک نویسنده میفهمه. ولی از دید یک نویسنده تیزبین، هربار این سوال پیش میوومد که آیا فقط یک نویسنده، کتاب داشته؟ این سوال، برای بسیاری از خواننده هاش، حتی باوجودی که کتاب آخری چند نویسنده ای بیرون اومد، پیش نیومد. کتابی که انگار بچه ای اونو نوشته بود و حالا اسم چند نویسنده هم همراهش! این سوال، حتی بعد از اینکه کتاب دیگه ای در ژانر جنایی معلوم شد، از همین نویسنده بوده، ولی به قشنگی اون از آب درنیومده، برای هیچ خواننده ای پیش نیومد. هنوز، این نویسنده در راس محبوبیت ها بود. چون ما دنیا رو از دریچه رسانه های غربی میبینیم، و حتی خودمون رو.

هی یکسره، کتاب روی کتاب درباره فلسفه پشت کتابای این نویسنده نوشتن. چقدر آدمای زیادی که گفتن محشره، و چقدر آدمای زیادی گول خوردن. تا همین چند وقت پیش، میدیدم نویسنده های ایرانی طوری در سایت های رسمی به تحسینش میپرداختن که انگار دیگه به جز کپی از روش کار دیگه ای نمیتونستن بکنن. چه قدر، تبلیغ کردن که این نویسنده، کتاباش تو گاوصندوقه، همه هکرها افتاده ان دنبالش، ولی نمیتونن بفهمن آخر داستان چیه!

اما، جریان چی بود، واقعا؟ جریان خیلی ساده است. یک تقلب واضح، در اصل داستان. در حد کپی فاجعه، از روی کارهای ژاپنی ها. درست سالی که کتاب شروع میشه به نوشتن، مانگاهای داستان اصلی توسط ژاپنی ها منتشر میشه. پس اون همه که نوشتن این نویسنده، فقیر بود؟ با بچه اش میرفت بستنی فروشیو بستنی رایگان میگرفت؟ همه اینا؟ همه اینا از نظر من دروغ بوده. حتی به این نویسنده، داده ان بخوره. زیاآآآآآآآآآد. زیاد.

حتی بقدری ترفندهای بازاریابی توش آورده شده، که قشنگ من قبلا شک کرده بودم، که تنها یک نویسنده نداره. فقط اسم یک نویسنده رو جلد کتاب اومده. گفته بودن یک طوری بنویسیم که نفهمن اسم زن بوده، شبیه اسم مرد باشه که پسرهای 10-12 ساله بخونن، ولی نگفته بودن که حتی برای افزایش فروش یک تیم بازاریابی و اطلاعاتی پشت اون، برای نوشتنش کمک کنن.

میتونیم بگیم این هم مثل اون جریان دارسی در ایران بوده، که اول اومد قرارداد بست. بعد، ما ایرانی ها اومدیم بکنیمش بیرون، بعد دولت انگلیس هم پشتش دراومدو جریان سخت تر شد.

نشون به اون نشون، برای این زن انگلیسی که فیلم ها و عکس های زیادی ازش با رجال سیاسی کشورش میبینی! دروغ، و فریب.

بعد، رسانه های ما هزار تا فحش میتونستن بهش بدن. چرا ندادن؟ فقط شبکه خبر، گفت این نویسنده از جادو استفاده کرده که این بده! با این فحش سربالا، اون انیمه ژاپنی که همزمان داشت دنیا رو میگرفتو که اصلا نگفته بود زیر زیری زیر سوال برده بود. مملکت خائن... اون زمان وزیر ارشاد ما، دوره خاتمی، که هی میگفتن تهاجم فرهنگیو برا ما تعریفش هم نمیکردن! مهاجرانی بود. کسیکه الآن خودش تو همون غرب، تلویزیون داره و داره علیه ایران مطلب هی میفرسته بالا. از اون میخواستیم که حقیقتو بگه؟ اون که خودش الآن ایران نیستو داره به ما فحش میده!

هیچ کس. ناجوانمردانه. اگر مثلا من 17-18 ساله بودم، این انیمه ها رو میدیدم چقدر خوب بود؟ چه اشکالی داشت میدونستم جریان چیه؟ تعداد کمتری آدم فریب میخوردن! کاری که تو ایران نباید میشد.

یه یغمائیان داریم، و چون تلویزیون خصوصی نداریم یه شبکه صبا داریم که فقط و فقط دست اونه. معلوم هم نیست، ارمنیه، کیه!

حتی، من الآن، بقدری احساس فریب خوردگی میکنم که میگم شایدم مانگاها و انیمه این ژاپنی در همون زمان پرفروش تر از کار این زن انگلیسی بوده! همزمان، جزیره، احساس خطر کرده، و بلافاصله کار این زن کلید خورده!

از اونطرفش هم همین طوره. یه کار آمریکایی منتشر میشه در چند فصل، ژاپنی ها بیکار نمیشینن، انیمه ای ژاپنی شبیهش میدن بیرون. آدم میمونه، این اول داده و یا اون اول. این کار، جزو کارهای اول دفاعیشون مطرح میشه. حتی تو انیمه هاشون هم اینو در قالب یه نویسنده بیان میکنن.... نگفتن. بررسی که حتما کرده ان. این میگیم این 4 کشور اقتصادشون اوله. وقتی اینو میگیم، یعنی در رقابت با همن. کسی نیومد بگه در این چند ده سال، که رقابت اینا الآن سر چیه، و شما حق انتخاب دارین. اینو ببینین، اونو، کار خودمون و یا همه رو با هم!

بعد اون وقت، ما صنعت چاپ درستی هم نداشته ایم، که مثلا بخوایم مانگاهای اینا رو همزمان که تو دنیا داشته چاپ میشده منتشر کنیم...

قدرت، شجاعت و آمادگی

یه خونواده ایرانی مثل من، هر سه اینها رو باید داشته باشه. چراش رو بگم میدونم یا نمیدونم خیلی مهم نیست، ولی حتی تجربه همین نوشتن این وبلاگ هم نشون میده. الآن نگاه کنید، تو همین وبلاگ. هرجا کمی نشانه ای از ضعف آورده ام، یه جوون ایرانی که مثلا رفته آلمان سریع واکنش حمله نشون میده. البته، اون مثلا عراقی به نیابت و یا اون خاندان سرمایه دار فرانسوی که نیومد تو این وبلاگ حرف بزنه. من، حتی بیشتر منظورم اوناست..

جوون ایرانی دهه 40 خوب یادشه که عراقی به نیابت از حدود 100 کشور به ایران حمله کرد. دلیلش حزب حاکم بعث بود؟ نه، اونقدر. دلیلش به نظر من احساس ضعف یه خانواده ایرانی مثل من بود. الآن حزب بعث حزب حاکم عراق باشه یا نباشه، یا همسایگان دیگه. چیزی که باعث میشه کشور همسایه نخواد به ما حمله کنه اینه که مطمئن شده باشه، ما قدرتشو داریم که اگر ریختن رو سرمون بلافاصله جوابشونو بدیم.

کسی دلش اصلا برا ما نسوخته. به هر دلیلشون مهم نیست. مهم اینه که تاریخ و تجربه نشون داده که این کار رو تا الآن، تا همین امروز کرده اند و میکنن. اینکه در آینده بخوان تکرار کنن، فقط و فقط بستگی به خودمون داره. به اتحادمون، قدرتمون، شجاعتمون و آمادگیمون.

اگر در زمینه ای از چیزی کم آوردیم، باید بتونیم با یکی دیگه جبرانش کنیم.

گفتم همسایه، که تجربه مستقیم داشتیم. در مورد آمریکا که تجربه مستقیم داشتیم. در مورد خاندان های کشورهای دیگه قدرتمند از نظر اقتصادی هم همین طوره. اون خاندان سرمایه دار فرانسوی، اون جوون های همسایه ما، نه اینکه بگم دندون برای ما تیز کرده ان، نه اینطور نیست. اگر روزی به ما حمله کردن، و اومدن بالا سرمون بدونید ضعفمونو دیدن. نمیدونم دنیا برچه اساسه، ولی ضعیف رو دوست نداره. از قانون جنگل بدتره. چون در جنگل، ضعیف از یه جنس، معمولا توسط همنوع خودش مورد حمله قرار نمیگیره، و فقط کنار گذاشته میشه. ولی در دنیای فعلی حاکمیتی انسانها اینطور نیست. ضعیف، بهش تجاوز میشه. قدرت و شجاعت یه ملتی، از این نظر اهمیت بالایی داره، که بازدارنده باشه. اگر کمی ضعیف شدیم، حداقل باید آمادگی اینو داشته باشیم که از خودمون با هرچه داریم دفاع کنیم. کاری که الآن داریم میکنیم.

شورش ماشین پیمایی شده؟

دیشب حدود ساعتای 10:30 ماشینی در حالی که آهنگش رو بالا داده بود، رد میشدو راننده اش هم عربده میکشید!

بعد امروز هم همین ساعتا یک ماشینی چنان ویراژی داد که گفتم باز چی شده، ولی بعد پشت سرش صدای ماشین پلیس هم اومد. دیگه حالا این سوال برام پیش اومده که شورش ماشینی شده؟

کم از کمرامون بالا رفته ان؟ حالا پولشو از آمریکا گرفته ان برا این کارا؟

دیگه کارشون شده هر دم انتخاباتی عن کنن تو دهن ماها. چمیدونم شاید بهرامی راننده تاکسیه که هی دود میکنه تو دهن ما. میادو پشت سر پنجره مون در آروم ترین روز سال میگه: عکس خمینی تو مسترابه!

ظرف چند روز ماشینو گرون میکنن، پراید میشه 51 میلیون به بالا، بعدم اینطوری انقدر زیادیشون که دود میکنن. بعد هر پرنده مهاجر بین المللی فقط کافیه از بالا آسمون ایران رد بشه سقط شه بمیره. چی؟ پرندهه که بهش نگفتن شورشیا اینجا لونه کرده ان. میادو چپ میشه.