مادرم دیروز با کلی زحمت چند کیلو خشکه برد که مسجد بفروشد. 3 نفر خوردند و بردند تا پولش را بیاورند. آخر همه زن خادم مسجد مادر رو گرفت که فعل حرام در مسجد نباید انجام بشه!
فردای آن روز، شورای مشورتی مسجد چنان پشت سر مادرم حرف زده بودن که منتظر بودند او بیاید تا چندنفری جلوی افعال غیر شرعی اش را بگیرند. چند نفری زن های شورا هر کدام با دو-سه بچه او را دوره کردن که خرید و فروش در مسجد اشکال داره و حرامه! دست میگزیدند و حرام است حرام است می کردند و اشکال شرعی را به مادر مسن من گوشزد میکردن. برا اینکار به دلیل سن پایین (ولو با 2-3 بچه) با ایما و اشاره با هم حرف میزدن مبادا از سمت مادر پیر من آسیب ببینند!
مادرم اینجا مجبور بود تک به تک جوابشان را بدهد. باید جواب میداد که مرجع تقلیدش چه کسی است؟! قبلا 25 سال دیگران خرید و فروش میکردن و از وقتی خادم مسجد آمده برای سایرین به جز او آیا حرام شده و جواب سوالاتی از این دست! آخر سر مادرم به یکی گفت که بزند تو اینترنت و جواب را بگیرد. بلافاصله هم همین کار رو کردن و جواب آمد که خرید و فروش در مسجد مکروه است. مکروه مثل خوردن پنیر که مکروهه!
البته، کسی نبود که اینجا بگوید آخر این اشکال شرعی که شماها بسیار آن را با خوردن پنیر هر روزه تکرار میکنید در اینجا در مسجد چه جای اشکال و ابهام بود که زن بیچاره را دوره کنید و یکی چند کیلو هم برای پس آوردن آورده باشد و طوری رفتار کنید گویی مادر من مجرم محسوب میشده!
جرم از آن جرم ها
من خودم از زمانی که کرونا آمده به ندرت مسجد میروم. ولی همین خانوم مسجد را یادم هست. آخر سری بعد از شروع نماز که رسیده بودم همین این بود که بچه تازه بدنیا آمده اش که افتاد روی زمین به من اشاره میکرد که این دختر تو را انداخته؟!
بچه یک و دو ساله(!) کافی بود لابد مثل زن های دیروز با مادرش هماهنگ شود و بگوید این کار را من کرده ام! ولو اینکه زن دیگری شاهد بود و بارها به جای من جواب آن خادم لامذهب مسجد را میداد که نه، من دیدم دخترت را این نینداخته!
اومدیم جستجو کردیم دیدیم همون خوابیدن هم که همه ش میگن حرام است، حرام نبوده و مکروهه! در مسجد رو قفل میکنن، و مردم رو تا اونجا که خادم مسجد فکر کنه مسجد ملک آبا و اجدادی اوست از مسجد بیرون میکنن!
البته، مسجد جای کفار نیست. ورود کفار به مسجد حرام است و من معتقدم از خادم مسجد گرفته تا تمام آن زنها که مادرم را آنطور دوره کردن که اینطور آبرویش را ببرند کافرن و البته، نه تنها آن دنیا باید پاسخ دهند، بلکه این دنیا هم نباید اجازه ورود به اینها داد!
البته، اینها دست پیش را گرفته اند تا پس نیوفتند. همان جا خادم مسجد گفت پس من به علم الهدی میگم!
اسم علم الهدی اینجا هم اومد. جالبه که موقع استخدام شدنم هم اسمش اومد. یکی از طرفین داور مصاحبه پرسید! گفت تو که تولید محتوای رایگان میکنی و رایگان کار را ارائه میدهی، آیا علم الهدی پولش را میدهد؟!صد البته، که نه. او قبلا زن های مسجد را از مسجد بیرون انداخت و چند بار مقام آنها را پایین آورد. او که الآن ایران نیست، فعلا این خادم مسجد فرعون قلمرو او در جایگاه جانشینش است!
البته، روی سخن ویژه من به طور خاص علم الهدی نیست که تا تهران و صدها جا اسمش می آید!
همین زنها! روز یک فروردین پارسال صف اول رفتم و فقط به یک اشاره کافی بود که دست زن را بگیرم و بگویم میدانم نگران باطل شدن نمازتی، تو فقط سمت راست من بایست تا وجود حرام من در صف متصل شما باعث قطع اتصال با سایر زن ها نشود!
در این 22 سال که جای نه دو-سه مسجد، بلکه سه-چهار مسجد چقدر بارها که ندیدیم خود مسجدیها پشت سر خونواده ساده ما حرف میزنند!
اونروز همون شوکت خانوم. یک فقیری آمد و براش پول جمع کردیم. من بهش گفتم به جای من هم دو تومن بده فردا برات میارم! فردا فقط دو-سه دقیقه دیر شده بود که به نماز برسم! این راه افتاده بود به خانوم های اطراف یک به یک بگه که این پول من رو برده و نیاورده! همه به هوش باشین! چه مسجدی! چه نمازی! چه انقلابی! چه زنهای مومن نمازخوانی! یک از یک بهتر. از بسیجشان و تا نمازگزارانشان!
به قولی ماها که شده ایم از اینجا رونده و از آنجا مونده. از طرفی وقتی ما آدم های عادی رو از حرم امام رضا بیرون می کردن، حرم رو خالی کردند نتیجه اش هم اینکه ریختن آدم کشتند. ماها که نباشیم همین می شه من خسته می شم من اذیت می شم و در رفتار زشت خادمان حرم و خادم مسجد دیگه از حرم رفتن و مسجد نماز خوندن منصرف می شم بعد اون منافق میاد میشه مسئول و خادم حرم و اون قاتل داعشی هم به اسم زائر میاد تو حرم و دوتا آدم معمولی می بینه میزنه میکشه.
اینها که با مردم اینطوری با بی احترامی رفتار می کنند و به ظلم کردن به نمازگزار واقعی مسجد و اهالی واقعی مسجد عادت کردند، اینها امروز حقوق و مکان خادم مسجد رو هم گرفتن و اسم خادمی مسجد رو هم اونها دارند و من اینجا از بس خودمو محدود و محدود تر می کنم و روابط اجتماعی حکومتی ایم صفره کم کم منقرض میشم. آغاز حکومت امام زمان رو می بینم که ظلم چقدر زیاد میشه.
دیشب هوا سرد شد و یه باد سرد عجیب هم اومد که فکر کنم همون باعث شد شیشه بخاری یهو ترکید. ما نشسته بودیم که باد اومد درها لرزیدند و بعد صدای دارانگگگ بلند اومد پریدیم :) دیدم شیشه بخاری تیکه تیکه شد! این هوای سرد نتیجه این بود که چون جمعه و 22 بهمن بود و مردم مخصوصا نرفتن بیرون. هم هوا سرد شد هم شب بارون اومد، بارون حتی تا صبح ادامه داشت.
خیابون شیرازی جای حرم مثلا پیاده رو رو بزرگ کردند که تعداد آدم پیاده ای بیشتر بشه، ولی بی فایده است یه عالمه ماشین همه می خوان بزرو از همون جا رد شن. هیچ کس هم حاضر نیست از ماشینش پیاده بشه. احتمالا چون خودشون میدونن که چقدر آلوده است بیرون. همه اونجا هتل درست کردند و آدمها یه راست با ماشین میرند تو هتل.
حالا اون پشت آستان قدس ماشین برقی گذاشته دم دم آدمها رو میرسونه حرم. رایگان هم هست! خود مردم نمیخوان، فقط میان با ماشین تو خیابون دوردور!
حالا دیگه ماشین شده چتر مردم. روزایی که بارون میاد به جای چتر ماشین رو بر میدارن.
بعد آزمون استخدامی برای مصاحبه رفتم. مصاحبه اش عملا آزمون دوباره دادن بود.یعنی گفتن اسمش مصاحبه بود. بعد آخرش گفت باز سری بعدی هم باید برای مصاحبه بیاین! اون وقت انگار میخوام ناسا استخدام بشم کلی تست های مختلف گذاشتن و کلی روانشناس ها (رمال های نوین) زیر و رو مون کردند، بعد تازه میگن هنوزم مونده! یعنی این استخدامی چی بود! انقدر هم نفوذ این رمال های نوین امروز زیاد شده که میخوان بهشون حق ویزیت و نسخه نویسی هم بدند. بعد اینا همه جور نقشی می گیرن جدیدا هر جا میرم میبینم یکی از این روانشناسها رو گذاشتن مسئول گزینش، کارشون اینه که روی هر آدمی یه انگ بچسبونن نذارن کار کنه یا شوهر کنه ، همه اش هم با چشم های دلسوزانه به آدم هایی که بهشون انگ زدن نگاه می کنن، انقدرم این نگاه دلسوزانه شون رو جمع نمی کنن که همه بفهمن کی رو نشون کرده! بعد کاملا هم پخمه هستن!(اونقدر که گاهی می گم شاید یکی از شرایط روانشناس بودنه)، دختره شوره سر داشت، یکی از همین ها بهش گیر داد و تا بیچاره استعفا داد بعد دم رفتنش میگه خانم ها برید سراتون رو با سس مایونز بشورید هر کسی شوره های سرش دیده میشه یعنی رشک داره، و رشک هم یعنی شپش داره! همکارش میگه با سس مایونز سفید بشوریم یا سس قرمز!. عینا این اتفاق افتاد بهشون گفتم شوره سر یه بیماری رایجه که به خیلی چیزا ربط داره حتی آلودگی هوا تغذیه و هیچ ربطی به شپش نداره، شپش یه جانداره یه انگل خارجیه ولی شوره دماتریت سبوره از خشکی پوست بوجود میاد.
برگشتنه داشتم از خط عابر رد میشدم جاده پر ماشینه قفل شده به اندازه 60 سانت جا باز شد من رد شدم، حالا راننده پشت سری دستش گذاشته رو بوق عصبانی و با پررویی منو نگاه میکنه. برگشتم نگاه کردم میبینم تک سرنشین هم هست «اولا که حق منو تو داری ضایع میکنی، بیخود کردی با ماشین اومدی، دوما خط عابره اولویت هم با منه، بعدم ماسک زدی تو ماشین نشستی میبینی که قفل کردین خیابونو چته گوش آسمونو کر با بوق ماشینت، بعد من دختری ام، اون پسره چه قدرم هم از من کوچک تره، هیچ احترامی و شعوری نشون نمیده، میخوان به زور روز تولد علی اصغر رو بذارن یه روز اختصاصی برای پسرا، حالا روز علی اکبر هست کافیشون نیس، نسل کاملا داره عوض میشه هیچی کافی شون نیست فقط میخوان فقط میگیرن، همه هم طرفدارشون میکنن، از مشاورا و روانشناسا و مسئولا. بغلاوه نژاد داره عوض میشه. الان هر جا رسمی میری میبینی همه جا رو هم این چشم آبی ها گرفتن، بخصوص این مشاورها و روانشناس ها به جز اینکه قد و وزنت رو میپرسن رنگ چشمت رو هم میپرسن، جوری که همه پولدارا همین چشم آبی ها و سبزهاند، و هر خدمه ای هست عین ما چشم سیاه و قهوه ای!
میگم از جای هتلشون تا حرم امام رضا و یک صحن زیرزمینی بزنن اینا دیگه با ماشین درنیان تو خیابون. از دستشون کلافه ایم. بی تربیت و بی ادبن. به خاطر صدای هواپیماشون که هیششششش فرود میان تو شهرمون باید چند لحظه سکوت کنیم. روزیکه از بنزین دچار سرگیجه و حالت خواب آلودگی میشیم میگیم امروز چه روزیه؟ آه، مثلا شهادت امام جواد الائمه است؟
اصلا مهم نیست قرنطینه کرونایی و محدودیت برای دلتا کرونا (COVID-19) گذاشته ان. نگاه میکنیم این پولدارها هواپیماهاشون همینطور هی گرومپی رو زمین میشینه بعد هم سوار ماشین های شخصی میبینیمشون که از این طرف به اونطرف نظاره گرن. خاک برسرشون، طوری هم نگات میکنن انگار جامعه شناسی بالاتر از اونها پیدا نمیتونی بکنی.
یک لحظه سکوت، الآن هواپیماشون رو سرمون خراب میشه... اگر میتونستیم زوار رو از همون جا که بودن پست میکردیم برن شهراشون. چی میخوان از این شهر بی در و پیکر؟!
ترس، گرسنگی، از دست دادن مال، از دست دادن اشخاص، و نتایج. که بالاترین مرتبه امتحان الهی، از دست دادن نتایجه؛ بعد از کلی زحمتو تلاش یه نتیجه ای به دست میاریو از دستش میدی. تولیدکننده کلی تولید میکنه، یهو ارزشش خیلی میره پایین. چیزیکه خیلی اینجا اتفاق میفته. مثلا یکی مثل من، تا دکترا میره درس میخونه، آخرش یه طوری باهاش رفتار میکنن، انگار دیپلم هم نداره. یا طرف، بچه ش رو ده سال، 12 سال بزرگ میکنه، تق میزنه، تصادف میکنه میمیره. یا ساده تر سرما میخوره میفته میمیره. نتایج یعنی اینا.
پایین ترین سطحش ترسه. مثلا، این روزا میگن کرونا اومده، خیلی جاهای تجمعی رو تعطیل کرده ان. حرم امام رضا رو موقع تعطیلات عید نوروز 1399، تعطیل کرده ان، حرم های دیگه مثل حرم حضرت معصومه، شاهچراغ شیراز و غیره. اینا، از ترس اینه که کرونای همه گیر، همه رو بگیره تعطیل شده ان، ولی باز مثلا میشه ترس های دیگه پشتش بیاد که حالا معنویت چی میشه؟ چقدر کم میشه؟ البته، که گناه انتشار این بیماری همه گیر توسط مبداش نابخشودنیه. ولی دیگه ماها باید براش برنامه ریزی میکردیم.
تو این جور موارد آدم باید چیکار کنه؟ باید صبر عملی بکنه.
چون، اگه آدم براشون برنامه ریزی نکرده باشه، ممکنه تو توهمات گیر کنه.