آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد
آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

فرق آدم معمولی با آدم غیرمعمولی

چند وقت پیش مستندی گذاشت تلویزیون از کسی که به طریقی اپتیک ایران رو رونق بخشیده بود و خیلی هم با سختی این کار رو کرده بودو از اون کسایی بود که اصلا خود مسئولین دنبالش بودن تا کارش رونق پیدا کنه. خودش که این طوری میگفت که زن یکی از این مسئولین نیاز به نمره عینکی پیدا میکنه که ایران نداشته. برای همین باید میرفتن برای همین شخص از آلمان واردش کنن. اتفاقا همون موقع هم اوایل تحریم های این چیزا بوده و آلمانی ها بهشون نمیدن. اتفاقا این اپتیک ما تو ایران هم دانش فنی خوبی در این زمینه داشته و مثل آب خوردن درستشون میکرده. این مسئوله برای زنش این بابا رو پیدا میکنه و کار این بابا رونق میگیره.

حالا مادر من رو بعنوان یک آدم معمولی در نظر بگیرین. همین چند وقت پیش به خاطر تیروئیدش که سمی شده چشماش ضعیف میشه. بعد میره عینک بگیره، یک نمره عینکی بهش میدن که چشماش بهتر میبینه، ولی تار هم هست. اونجا خانوم چشم پزشک بهش میگه، نمره متناسب با چشم تو توی ایران نیست و باید با همین شماره بسازی. اینجا فرق یک آدم معمولی با غیرمعمولی دیده میشه. البته جاهای دیگه هم هست. مثلا همین روزها همزمان از وقتی سازمان غذا و دارو مجوز میده، دیگه کلی کیک و بیسکویت تراریخته ریخته رو دستامون. همین چند روز پیش یک کیک تراریخته اش رو خودمون کشف کردیم. دیدیم این کیکه که کارخونه ای هم نبود عجیب از بقیه کیک ها که تا حالا خریده بودیم ارزون تر بوده و حتی توش بادوم و هویج هم گذاشته بودن. من بیشتر بررسی کردم دیدم رو برچسبش نوشته روغن تراریخته استفاده کرده. مطمئنا مسئولین که نمره دقیق عینک زنهاشون براشون مهمه، و حتی میدونن که از کجا باید بخرندش، خوب میدونن که مجوز تراریخته رو روی کدوم محصولات داده اند و نه خودشون که سرشون خیلی شلوغه و مهم ترین کارهای مملکتی میکنن میخورن اون ها رو و نه خانواده هاشون که دیگه معمولی نیستن.

بعضیا هم اینطورین

دیروز تو تلویزیون داشت یک زن افغانی رو نشون میداد که پسرش تو سپاه فاطمیون چطور شهید شد. بعد از یک چند صحنه فیلمو اینا آخر فیلم به اینجا رسید که ماشین پسرش و دوستان در حالی مورد هدف قرار میگیره که این پسره هم زمان داشته فیلم سلفی میگرفته از خوشو و دوستان، و همزمان داعشی ها هم از بالا داشتن به عنوان اعلام حربی فیلم میگرفتن. بعد طرف یعنی داعشیه میگه یا رب و بعد هم شلیک. کل ماشین با خاک یکسان میشه. 

اگر این جور خبرها رو دنبال کرده باشین، چند وقت پیش هم اتوبوس بچه مدرسه ای ها رو تو یمن نشون میداد که عین همین اتفاق براشون توسط سعودی ها اتفاق افتاد. یکی از بچه ها داشته توی اتوبوس در حال حرکت از صحنه رمانتیکشون فیلم میگرفته. 

این دو ماجرا رو کنار هم بذارین. و شاید خیلی ماجراهای دیگه. آیا این سوال پیش نمیاد که با گوشی تلفن همراه اون ها داشتن ردگیری میشدن؟ همزمان یک صحنه رمانتیک هم داشته ان فیلم میگرفتن. در مورد اون افغان شاید علم داشته و مثلا در شرایطو محیط باید فیلم میگرفته! در مورد اون بچه هم، لابد نمیدونسته که داره رصد میشه. با خاک یکسان کردن چند نفر در صحنه ای رمانتیک از مناطق مسکونی رعب و وحشت ایجاد میکنه و حداقل سهام چند شرکت رو بالا میبره. یکی سهام شرکتهای امنیتی و دیگری سهام شرکت های اسلحه سازی. شایدم همه اینها یکی هستن. از طرف دیگه جای ملت رو خالی میکنه تا بیشتر دوست داشته باشن برن جایی که توش پر از منو سلواست (غذاهای بهشتی جاهای مهاجرپذیری مثل آلمانو این جورجاها که نوید میدن) 

این ها در مورد اتفاقاتی بود که تو سوریه و یمن اتفاق افتاد. اما در مورد ایران هم صدق میکنه. منکه این روزا گوشی هوشمند همراهم ندارم کلا. ماجراش هم اگر وبلاگو دنبال کرده باشین هست. 

بهتون بگم برا 20 سال آینده تون به صورت فرآیندی ادامه دار برنامه ریزی کرده ان طوریکه هنوز وقت خوشیمون هست و دهه 1400 که شروع میشه تازه سخت تر میشه. در مورد تحریم هایی که آمریکا رو عراق چند دهه قبل موقع صدام اعمال کرده بود میگفتن سلاح های کشتار جمعیش رو راه انداخته. منظور از این سلاح هم قوی تر کردن دولت عراق بود. چیزی که الآن برای ایران داره اتفاق میفته. داد میزنن که دستای ما بالاست بخش خصوصی رو له نمیکنیم و دولتی ها نباید با خصوصی ها رقابت کنن. ولی عملا چه چیزی میبینیم؟ بارها و بارها با خاک یکسان شدنمون رو به عنوان بخش خصوصی. 

به صد سال پبش برگردیم؟ به نظر من حتی ممکنه، و حتی برای دو دهه و بیشتر. کلا فقط تحریم نیست که میکنن. از جمله کارهایی که میکنن تخریبه. مثلا گوشی اپل تحریم میشه و همزمان گوشی اپل همه فامیل هی قطع میشه و با تعمیر درست نمیشه. و یا مثلا خود من هی ویروس هایی سیستمم میگیره که نمیذارن مثلا من کلمه کوانتوم کشف شده 200 سال پیشو تو اینترنت سرچ کنمو یا موارد مشابه در بند تحریم ها. 

اونا واقعا از تو بدشون میاد

چندین سال پیش من میرفتم اون یکی مسجد جای خونه مون. بعد، چادری بودمو یادم نمیاد درست. ولی خیلی مودبترو ترگل برگل تر از الانم بودم مسلما. اون موقع تازه شاید هنوز خیلی باکسی صحبت نمیکردمو برای این پژوهشکده نوح هم حتی داشتم پروژه انجام میدادمو خلاصه میخوام بگم همه چیز ظاهرا خوب بود. هنوز هم کسی به اتهام جاسوسی دستگیرم نکرده بود.

خلاصه من میرفتم مسجدو یک زنی انگار گذاشته بودن همیشه کنارم باهام نماز بخونه. بعد این زنه یک پسر هم داشت که میگفتن مکبره مسجد هم هست. انگار زنی شهرستانی بود که چون مادر پسری میشد قطعا قرار بود پدره و خودش ارتقا بگیرن. این زنه مثلا میومد جای من به نماز خوندن. وسط نماز اصلا انگار نماز نمیخوند. هرچند وقت حتی میتونست سرشو کج کنه و قشنگ نگاه کنه به من! اصلا من مطمئن بودم این مسئول چک کردنو سانت گرفتن منه!

خلاصه گذشتو تا این سال ها بعد. خب، الآن به مرحمت تف ها و لعنت های مسلمانان مشهدی و از اون طرف هم یهودی که از دور سلام هم میرسونن، دیگه یک چرکی تو تنم مونده و خب یک فشاری دارم که معمولا پایینه و یک سنو سالی که گذشته دیگه. بعد از اونطرف هم دیگه کم کم مطمئن شده ام که من دهن باز کنم به تعریف کردن از یک جایی دو طرف یهودی و مسلمان ایرانی به اتفاق صافش میکنن برای صحنه نبردو شروع میکنن به خط کشیو بزن بزنو نابود کردن!

حالا، میپرسم که اینا هی اون روزا آدم بداشون رو اونطوری میفرستادن طرف من، بهتر نبود استراتژیشونو عوض میکردن؟! مثلا چمیدونم بهتراشونو میفرستادن؟! میگه نه، اینا از اول از تو بدشون میومده. اصلا نمیخواستن تو باشی.

با خودم فکر میکنم خب راستی. اتهام جاسوسی هم زدن. یعنی تا اون حد پیش رفتن. قطعا باید فکرامو جمع کنمو ببینم آیا تا الآن با این فرض که اون ها واقعا از من بدشون میاد درست تصمیم گرفته ام یانه.

تایر ماشین باباشه

احتمالا اگر همراه بوده باشین تا حالا تو این وبلاگ زیاد میخونید که از یک صبح تا شب گذاشتم پای کامپیوتر برای ثبت شاید سایت و شایدم ثبت اطلاعات قطعاتو از این حرفا. خب، امروز هم همین طور بود. گفتم دندم همیشه نرم بوده که هست. این هم روش. نشستمو 18 ثبت اطلاعات فروش کالا تو این سایتای تعویض کالا و این جور چیزا کردم. حالا البته این دفعه اولم نبوده و البته هم تا حالا کسی هم مشتری نبوده. ولی خب، باز هم برای این کمر گذاشتن دلیل داشتم.

دلیلش گرفتن آخرین اطلاعات تایر ماشین بابام تو انباری بود. نسل ماهایی ها دیگه براشون خیلی باید جا افتاده باشه که موندن کالا تو انباری یعنی هزینه و شایدم در نهایت ضرر. ولی مثلا کسی تو سن بابای من و مسن تر از اون این طور نیست. رفتیمو معلوم شد اون تایری که 20-25 سال تو انباری نگه داشته بودیم دیگه الآن به درد نخور شده. گفتن ازین تایرها دیگه فروش نمیره و خودمون هم خیلی ازش داریم. محصول ایرانی هم نبودها. ولی برای تعویضو دور انداختن دیگه ایرانی خارجی نداره.

خلاصه یاد شعر مادر پدریم افتادم که همه اش میگفت فلانی تایر ماشین باباشه. دیدم قدیمی شده و همینطور هم خودم. به دو پریدمو یک سری از اموال شرکت رو همینطوری انداختم برا فروش. البته فروشی که احتمالا خریدار هم نداره. چمیدونم شاید چون تو کشوری مثل ایران حتی کالا هم مثل پولش بی ارزشه.

دست دولتی ها در دست مافیای مواد مخدر

کاملا مشخص و مشهوده که دیگه کسی متولی نیست تا قبح کشیدن سیگار و دود اون رو تو چشم بقیه کردن رو به رخ بکشه. مدتی هست که این جعبه های سیگار منو به خودشون جلب کرده ان. خیلی قشنگن. اون قدر که من که حتی سیگار نمیکشم و میگم بده دو جعبه خوشگل ازشون برداشته ام و گذاشتمشون تو کلکسیون جعبه هام. یعنی نه اینکه من خودم خواسته باشم موضوع امروزم سیگار باشه، نه. بقدری این جعبه ها زیبا بودن که دلم نیومد برشون ندارم:

حالا کیفیت عکسم پایینه، ولی قشنگ ترن اینها. عکس بالایی مال KENT هست، و پایینی مال Winston. کنت مال انگلیسه و وینستون که بالاش یک کوچولو عکس عقاب مورد علاقه آمریکایی ها رو گذاشته مال سوئیسه که تو ایران فعالیت قانونی دارن. اون جعبه وینستون رو ببینید. دریغ از یک ذره ضد تبلیغ. همه اش تبلیغه. جمله قرمز قشنگش رو ببینید: «ترک سیگار موجب سلامتی و افزایش طول عمر میشود». این جمله بقدری مثبت هست که فقط کافیه کلمه ترکش رو برداری. کل جمله بار مثبت داره. بعد عکسش رو نگاه کنید. قبلا اگر یادتون باشه، عکس یک قلب و یک کبد سرخ و زشت بود. ولی حالا یک کفش خوشگل که یک عالمه سیگار قشنگ کنارشن! کل جعبه زیبایی داره تو این گرونی کاغذ. و چه کاغذ مرغوبی داره این جعبه. چه پول خوبی هم از بالاش درمیارن! منم بودم وسوسه میشدم سیگار بفروشم. اما فقط این ها نیست. چند روز پیش روزنامه خوندم که ارز سیگار و دخانیات رو دولت هم ردیف ارز جوجه و گوشت کرده. یعنی در سهم خانوار که جوجه و گوشت هم سهمه سیگار و بدتر از اونه. خوش به حال سیگار! کلا هم نگران نباشین. کم کم مصرف ماری جوآنا رو هم این آمریکایی های همه کاره تو ایران باز میکنن تا بفهمیم چقدرم آمریکایی بوده دولتمون! فکر کردین رفتن این ها از ایران؟!


توضیح بیشتر، بعدا اضافه کرد: نکته ای که باید بهش توجه کنید اینه که کنسول سوئیس نماینده کنسول آمریکا در ایران هست. ما برای کوتاه کردن دست دشمنانمون نه تنها سفارت آمریکا (لانه جاسوسی) و بلکه سفارت انگلیس و سوئیس رو هم باید میبستیم. این چیزهای انقدر مشهود به جز عمد خائنانه هیچ چیز دیگری نبوده و قابل بخشش نیست.