آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد
آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

اتاق بازرگانی و مهسا

دیروز همینطوری یهویی افتادم وسط دولتی های جای اتاق بازرگانی. سر صبحی مقدم ورود دعوت شده ها به جلسه بود و یک یگان ویژه هم اسلحه به دست، انگار بخواد از پولی و یا شخص مهمی حفاظت کنه براشون ایستاده بود. جلوی در زیاد شلوغ نبود و یگان ویژه لباس سبزی پوشیده بود. من افتادم وسطشون، طوریکه فکر کردن من هم میتونم یکی از حضار باشم. در پی این تفکرات مردی که سبیل چخماقی یادآور مجاهدین خلق دوران انقلاب1 زده بود از پوشش من بسیاااار ناخرسند شد. اون داشت ماشینش رو قفل میکرد و معلوم بود یکی از حضاره که درباره پوشش زنان نظر خاصی داره. من از اون ور خیابان آمده بودم و از سمت در ورودی اینها میخواستم برم اونطرف، ولی این فکر کرده بود الآن میرم وارد جلسه میزبانان میشم. یک چرخی زدم و نگاه کردم جای در ورودی، بالای اون پله ها زنی ایستاده. زنی با روسری مشکی شل و کت سفید و شلوار سیاه برای استقبال از میهمانان جای در ورودی ایستاده بود. نگاه کردم فکر کنم فقط همین یک زن بود که یک مقدار درشت هیکل بود و خلاصه برام جا افتاد که اگر زن بودم باید مثل اون لباس میپوشیدم راحت و شل و ول رنگ کرده و البته گرون، وگرنه کراهت داشت، در حد اخراج پس از مدتی حضور.

واقعا چقدر این مملکت و حکومت داره از اسلام فاصله میگیره. انقدر این مرد به پوشش من بد نگاه کرده بود که حتی بعدش رفتم پرسیدم که پوششم اگر ایرادی داشته عوضش کنم. برام جالب بود که با این مانتویی که پوشیده بودم مشکل پوشش حضور در اتاق بازرگانی را پیدا کرده بودم گویا بازرگانان باید لباساشون غربی باشه  لباسی باشه که اینترنشنال تعریف کرده.

حالا اتاق بازرگانی کجاست؟ جایی هست که مثلا اگر میخوای لباس ورزشی منسوجات نفتی وارد کنی باید اول بیای اینجا. ماها هم که لباس بافته شده از پشم گوسفندان داخلی رو نمیپوشیم، پس اتاق بازرگانی و واردات خیلی در امور مملکتی دخالت داره.

بعدازظهری شبکه خبر داشت این نماینده یکی از احزاب رو نشون میداد. او مردی بود که کلا یک لاخ مو هم نداشت و تمام دندونهای آسیابش هم ریخته بود. میگفتی قشنگ رنج کشیده است. این مرد رنج کشیده در مورد مهسا گفت و گفت که خیلی مساله رو باز نکردین. جریان رو برای مردم خوب توضیح ندادین و از این حرفا! منکه درست نفهمیدم تو این مملکتی که 70% دلیل مرگ و میرهایش اشتباه پزشکی تو بیمارستانه، چطوری میخواد علت مرگ مهسا و ماجرایش رو توضیح بده.

فقط یک چیزی در کل برداشت میشه و اون هم اینه که انگار اینها دارن میگن مردم ما خیلی جاها رو فتح کرده ایم و گرفته ایم، فقط اگر اجازه بدین لخت و عور بیاییم با کمک جمعیت چند صد میلیونی طرفداری پولهای واریزی به حساب تتلو بر شما حکومت رو کامل کنیم!

اون روز اون شیرینی فروشه داشت همین رو میگفت دیگه. گفت عبدالحمید2 رو میشناسی؟ ما هم که کلا هیــــــــــــچ کس رو نمیشناسیم. گفت این تو اهواز طوری زندگی میکنه که جمعیت زیادی فقط بادیگاردشه.

ماها که نه اینکه دکتر نشدیم، بلکه دکتر و مهندس شدیم، ولی جایی تو این مملکت نگرفتیم. فقط نگاه میکنیم یکی پس از دیگری بازارها و مقاصد بازرگانی مملکتی رو این طرفداران پول دوست مهسا چطور فتح میکنندو نشستیم نگاهشون میکنیم. و اگر نگاه نکنیم چه کنیم؟ آیا مثلا درسته وقتی دست به هر کاری بزنی بگی اگر این کار رو نکرده بودم بهتر بود؟ آیا وضع مملکت انقدر خوب شده که من تولیدی بزنم و بدونم که چون نیازه پس فروش میره؟ نه. تولید که وضعش خوب نیست، به هیچ وجه. بورس که سال 99 سکه سکه حق مردم رو خورد هنوز داره یک آب رویش میخوره. کسانی که از آن زمان در این بورس خراب شده سرمایه گذاری کرده ان هنوز در ضرر هستن. در ضرری که اگر پولشون رو میگذاشتن تو تورم سودش بیشتر بود! دولت به وعده اش در این زمینه عمل نکرده و هر روز یکی رو پهن میکنه و جای دیگه جمع میکنه.

دوم اینکه من میخوام نماینده مجلس بشم، مدرکش هم دارم. آیا مثلا برای همین انتخابات مجلس 1402 ثبت نام کنم؟ کسی اصلا من رو میشناسه که بهم رای بده؟ نه. تبلیغات یک کتاب داستان کودک برام کلی هزینه داره، چه برسه به اینکه بخوام تبلیغ نماینده مجلس رو بکنم.

اصلا، این مجلسی که شفافیتش برای ما داستانی شد، شفاف شده؟ مجلسی که فقط در ورودیش یک امضا میگیره که آیا شما شفاف میکنی؟ اون هم امضا میکنه و میگه بله! شفافش کردم. اصلا هم مهم نیست تا قبل از این منابع کسب درآمدش چی بوده، حالا که میخواد حقوق چند صد میلیونی نمایندگی مجلس رو بگیره میگه شفاف شدم. اون روز، هنوز یک صفر جلوی پولها نیومده بود. اون روز این نماینده مجلس اومد گفت حقوق 50 میلیونی برای ما کمه، چون هر روز میخوایم با هواپیما برگردیم شهرمون، خرجمون زیآآآآآآآآده.

همین مجلسی ها به عنوان وکلا و نمایندگان مجلس هیـــــــــــــــــــــــچ شفاف نیستن و من فقط نشستم نگاهشون میکنم. حقوق نماینده ولی فقیه دقیق مشخص نیست. حقوق استاد دانشگاه دقیق مشخص نیست. این شرکتی های به اصطلاح دانش بنیان دقیق مشخص نیستن. این دانشگاه با اونهمه وسعت زمین هایش و زمین خواری هایش حامی نیست. اصلا برای چی باید تافته جدا بافته باشه. این تافتگی و جدابافتگی چرا باید برای جایی به اسم دانشگاه فرهنگیان روز به روز پر قوت تر اجرا بشه؟ الآن همین اتاق بازرگانی رو فرض کنید. من باز باید بگم باز خوبه که این اتاق وسط اون چند تا کنسولگری خارجی جایی هست که از روبروی درش رد شدم. نگاه میکنی این دانشگاه فردوسی کران تا کران زمین خالی. کنارش یک مجموعه زمین رو با اسم اولیه زمین های کوکا و بعدش با اسم های شهدا به نام کارخانه نوآوری خوردن. بعدش ما اصلا نمیدونیم چرا این همه فضا عاطل و باطله و ما باید برای چهار تا درخت بریم کنار شهرک صنعتی به اسم ویلانشین، همه هم بهمون بد وبیراه بگن. مساله گرانی مسکن رو حل نکردن. به ما بی احترامی میکنن و میکردن. ما از حق ازدواجمون بگذریم، مثل بقیه حقوقمون که گذشته ایم و نشسته ایم کنار. حرف نزده باهامون در میوفتن، بخوایم حرفی بزنیم معلوم نیست میخوان چی کار کنن.





__________________________

1- سازمان مجاهدین خلق به سرکردگی مسعود رجوی بعد از کشتن مردم و همراهی با صدام در زمان پیروزی انقلاب اسلامی ادعا کرد که تلاش‌های آنها نقش بزرگی در سرنگونی رژیم پهلوی داشته است.

2- گوگل میزنی میگه عبدالحمید از قدیمی ترین بازارهای اهوازه که به دوره قاجار برمیگرده، ولی ظاهرا الآن یک فرد هست با نام عبدلحمید خودش رو فراحکومتی  داره معرفی میکنه.