یکی از شاهزاده های مشهد دخالت کمی تو جریانی از دعوایی داشته. والی آدم درستی نبوده و میاندو سرصدا راه میندازن که شاهزاده عامل اصلی این دعوا بوده. والی که مسئول تشخیص درست از نادرست بوده تشخیص میده که ایراد از شاهزاده است. معاون والی هم که یک سگ سیاهی بوده، هی میگه که بخشش لازم نیستو حکم رو باید برای این شاهزاده اجرا کنیم. مردم (عرف) میگن ایراد از شاهزاده نبوده و دخالتی نداشته. اصلا یک عده هم میگن که بابا شاهزاده رو ببخشید. والی میگه نه، باید حکم اجرا بشه. شاهزاده رو میارندو دو تا دستاش رو قطع میکنن. بعد بهش میگن حالا دستات رو بیار تا ما برات بذاریم تو روغن داغ تا تو نمیری! اون زمان اینطوری بوده. شاهزاده میگه که نه، اصلا من میخوام بمیرم. کلی سرصداو حرفو اینا که شاهزاده رو راضی کنن تا دستاشو بذاره تو روغن. بعد که این نمرد صدا به خود شاه تو تهران میرسه. شاه میگه چه وضعیه و والی رو چپه میکنن. چون قانون این بوده که حکم شاهزاده ها رو خود شاه باید تعیین تکلیف میکرد. از دو جهت بیگناه بود. یکی اینکه نباید دستش رو قطع میکرده و دیگه اینکه نباید حکم شاهزاده رو اون طوری اجرا میکرده. وقتی والی چپه میشه، معاون والی میره جای والی میشینه.
الآن هم داستان این والی های ما یا همون شیخ ها خیلی تو جامعه ما جاریه. حکم چادر سیاه نه در قانون هست و نه در عرف. ما میگیم حتی عرف هم این نیست که زن ها چادر سیاه بپوشندو هی عزادار این طرف اونطرف باشن. اگر عرفه، خب چرا این زنهای ما وقتی میرن ترکیه چادراشونو در میارن؟! چرا وقتی میرن مالزی دیگه دوست ندارن چادر سیاه بپوشن؟! پس عرف نیست. ولی شیخه میگه چادر سیاه باید پوشید. حتی قانون هم این رو نمیگه. ولی شیخه که جای والی امروزه و بهش مسئولیت هم داده ان، هی میگه نه، حرف حرف منه. حالا خودش هم این حرف اصلیش نیست. یکی، فرض کنید معاونش، هی میگه که نه حکم زن ها باید اجرا بشه. دیگه از حرم که بزرگه هست شروع میکنند و زنهایی که چادر سیاه ندارندو راه نمیدن. بعد میگن زن هایی که چادر سیاه ندارن فلان جا و بهمان جا استخدام نمیشن. حالا قانون هم اینطور نیست، عرف هم اینطور نیست، حرف حرف خود شیخ هم اینطور نیست، ولی اجرای حکم رو زنها اینطوری نتیجه میشه. در نتیجه باید ببینیم کی این والی ها رو چپه میکنن تا معاوناشون بیان سرجاشون بشینن.
دست خواهر شوهرایی که در این زمینه کار میکنن درد نکنه. این روزا شیخا راه انداخته ان که بابا تو خونواده داری و ماها هم نه چون شیخیمو همه چیزمون درسته قصد داریم اصلاح بین کنیمو حالا اومده ایم درست کنیم! جدا مسخره است که قانون گذاشته ان زنان نصف ارث مردان میگیرن چون.
چون دیگه. حالا این چون یعنی نصفیش رو از باباهه میگیرندو نصفی هم از شوهره پس عدالت ارث گرفتن زنه کامل میشه! کجا واقعا اینطوریه؟! ما که برادرا رو دیدیم به اسم این که زن میخوان از باباهه پول گرفتن، از مادره گرفتن و هرقدر هم اگر ما خواهراش بهشون رو میدادیم از ماهم میگرفتن!
راه دیگه ای هم نداشتیم ها! همه باهم گفتیم زن قبلی اون یکی برادره که تو عقد سرمسائل اقتصادیو زودتر نرفتن سرخونه زندگیشون طلاق گرفتن. پس حالا اون خونه مرکز شهر رو بدیم به این پسره. بعد دیالله مادر من همه طلاهاتو جمع کن به پسره. بعد دیدیم دختره حالا یک پول اینترنت میخواسته بگیره که اون هم باباش بهش دادو بعد هم شوهرش هی اومد پول اینترنتشو از بابای من گرفتو هنوز هم ادامه داره. بعد ما دخترا گفتیم این پسره همه چیزو حتی اگه شده با دعوا هم میگیره. هنوز باباهه زنده استو ما از حالا از ارث باباهه اعلام سیری کرده ایم تا شاید شکم سیری ناپذیر عروس و داماد تازه سر خونه زندگی رفته رو کمی بتونیم سیر کنیم!
اون روز همین فیلم دهه شصت خانه کوچک آمریکایی ها رو میدیدم که همین رو نشون میداد. نشون داد پسره دختره رو میخواست. دختره هم پاش رو کرد تو یک کفش که من برای تدریس باید برم شهر دیگه. راه حل تو چی بود؟ خب معلومه تو دست خواهر شوهره که هیچ وقت هم شوهر نکرده بود! خواهره یک باری خونه رو ول کردو حتی تدریسشو هم ول کرد که خونهه بشه مال این عروس و داماد تازه عشق در حال از دست رفتنه!
حالا با این کارها هم خواهر شوهره خوب نمیشه ها. همون بده است. بقدری این اقتصاد زن ها در جوامع مختلف اسلامی و غیر اسلامی تو سرش خورده که خود خواهر شوهرا تو بچه هاشون جبهه درست کرده اند با شعرو نوشته هایی شاید مثل من، اینطوری:
قطار قطار راه برو، به سوی تهران برو، برادرم زن میخواد، پولشو از من میخواد...
کمه البته، ولی جای شکرش باقیه که ما زن ها در این جبهه به صورت مبارزاتی حتی مخفیانه در حال اقامه حق هستیم. البته حالا شیخا اومده ان میگن آه ما وقتشه که اصلاح کنیم! چیو اصلاح کنین؟! چیزی که خرابش کرده این؟! کجا اصلاح روابط عاطفی بعد از تخریب روابط اقتصادی زن ها، اون هم با کمک قانونی که خودتون نوشته این ممکنه؟!
باز خوش بحال اون زنایی که اونقدر اقلا قدرت داشتن تا به دختران نسل بعد خوندن این شعرا رو به جای خوندن شعرای آلیسا آلیسا یاد بدن.