الآن باب شده که عکس میندازن که بگن نگاه، این دخترهای دهه شصتی که حجاب داشتن شانسی بود و از تو لپ لپ افتادن و کم بودن. برعکس دخترهای الآن براشون باب شده که حجاب بندازن و لااقل در حد اینکه روسری چادر تنشون نبینیم و مثل قبل انقلاب نه حالا، بلکه لااقل با ساپورت بیان بیرون و موهای مشکیشون رو شونه کنن طوری که تو آفتاب برق بیوفته.
این دوره ها هر چند وقت یکبار ظهور میکنن دیگه. مثلا همین حالا در مورد شرایط استخدام. یکی مثل من هر جا میره استخدامش نمیکنن. دختره بهم میگه خواهرانه بگم به ما میگفتن میخوای استخدام بشی باید آرایش کنی. ما میخوایم آدمها رو جذب کنیم و تو باید آراستگی آرایش رو داشته باشی. این خب، از اینکه میگیم، آها پس خدا فرنگی شد. خدا فرنگی شد، همونطور که از یک زمانی گفتن گلهای جعفری بومی ایران نبود، بلکه بومی اسپانیا بود؛ گل جعفری اسپانیایی. اصالت جعفر به اسپانیا برگشت. اصالت، گوجه به فرنگ رفت و شد گوجه فرنگی. توت فرنگی رو اگر در کوههای تالش شمال بومی بود، شد توت فرنگی و خلاصه یک سری چیزها رو فرنگ برای ما آورد و از جمله امروز که میگیم هفت قلم آرایش نه و بلکه صد قلم آرایش، با ارجاع به فرنگی. خدای احد واحد که نمیگه اگر میخواهی استخدام بشی باید چند لایه ماده بسیاااار گران قیمت به سر و وضعت بمالی، خانه و ماشین از کمر بابات بیاری تا بگن علاقه داشتی به کار و استخدامت کنن. این رو خدا نگفته. خدا گفته برادری و برابری، اگر تلاش کنی به نتیجه میرسی و چیزی جز برای انسان نیست، الا تلاش کردنش؛ لیس للانسان الا ما سعی. اونکه میخواد مثل قبل از انقلاب جای این خدا جایگزینی بیاد، میاد میگه من استخدام نمیکنم تا زمانیکه ببینم این مثلا ارثش رو باباش بهش داده. میاد برای هر چیزی نظم جدیدی تعریف میکنه و میگه دکارت گفت به هرچیزی شک کنیم و خیلی هم علمیه. دکارت رو میاره وسط که وجود خدا رو انکار کنه.
خدا وکیلی یعنی، ما مرجع علم رو خدا میدونیم. حالا اگر قرار باشه، جای خدا رو فرنگ بگیره کجا رو باید بگیریم؟ دانشگاه. جایی که مرجع علم اونجاست. با چند نفر؟ فرض کنیم برگشتیم به دوره انقلاب. آنجا که بگیم چی شد این انقلاب شکل نگرفت. دخترها همه همینی که الآن هستن؛ جشن فارغ التحصیلی میگیرن همه رو سکو و ساپورت پوشیدن، موهاشون رو اتو کشیدن، مدل زدن و همه با هم یک جا خوشحالن. اصلا دانشگاه شده، جایی که برعکس حالا که میگن از ارائه خدمات به افراد فاقد حجاب معذوریم، به دلیل نفوذ عده ای که ما بهشون میگیم صهیونیست با قانون نانوشته ای شده جایی که از ارائه خدمات به افراد باحجاب معذوریم.
بعد یک طرف دیگه آدمای دیگه در رفت و آمدن و مثل حالا که دانشگاه محل رفت و آمد بیست هزار نفره، اونموقع هم همین طور بوده؛ کلی آدم.
حالا این وسط تک و توک آدم با حجاب و قبول داشتن دین و مذهب که میتونسته با توانمندیهاش بالاخره به جایی برسه پیدا بشه ولی ببینه که نمیگذارندش؛ ببینه و بشمره. در عین حال کسانی هم باشن که ازش بخوان مرور کنه: مرور کن، تجزیه و ترکیب چی میشه. جذر عدد 9 چی بود؟ خدا کی بود؟ چند نفر پیامبر داشتیم؟ چند تا امام داشتیم؟ خوبه، همینطور که مرور کنی معلوم میشه یادت نرفته. من یکی باهاتم.
بالاخره، آدم عدالت رو دوست داره. جمعیت ورودی این دانشگاه هم کم نیست. رد بشه و تو یک جمعیت آماده برای عدالت خواهی فقط اشاره کنه به یکی دو نفر که آی اینکه نمیگذاره شماها استخدام بشین و به جایی برسین مثلا این خانومه هست که الآن رد شد و دیدین بر و رو رنگ کرده و مو و حجاب بیرون داده است.
خب چی میشه؟ همه اون خانوم رو نشونه میگیرن و از آنجا که همه چیز در دوربین ها چک میشه هرج و مرج قانون نانوشته بعدیست که به پا بشه. اون سنگ های افسانه سیزیف1 رو سمتشون پرت کنن و چند نفری رو باهاش له کنن. ما مثلا میگیم یک سنگ پرت کردیم سمت شیطان، یک سنگ پرت کردیم سمت صهیونیست بین الملل، شد انتفاضه، شد سنگ جمرات در مراسم عبادی حج مسلمانان. اینها اون سنگهای گرد درشت خوشگل که معلوم نیست از کجا سرت اومده و در حد یک تن و دو تن هست، قل میدن سمتت و بهش میگن سنگ افسانه سیزیف.
خلاصه، همه له میشن. عده زیادی مجروح میشن و هیچ. اون دخترهای مو براق که مشغول جشن فارغ التحصیلی بودن سعی میکنن خودشون رو در ازدحام جمعیت از دانشگاه نجات بدهند و بیرون بروند، ولی اینها هم زیر این سنگهای سیزیف میرن که له بشن.
همون تک و توک چند نفر هم حالا بیاند و مثل چند نفری که از نرده ها دارن بالا میرن که زیر سنگ ها له نشند و در عوض بروند بیرون تا برای شما تعریف کنن که چی شد انقلاب اسلامی شکل نگرفت، باید تعریف کنن که چی شد که الآن با بمب های چند تنی دارن مردم مسلمان فلسطین رو این صهیونیستی های بین الملل قتل عام میکنن.
__________________
1- سیزیف در اساطیر یونان بخاطر فاش کردن راز خدایگان محکوم شد تا تخته سنگی را به دوش گرفته و تا قله یک کوه حمل کند، اما همین که به قله میرسد، سنگ به پایین میغلتد و سیزیف باید دوباره این کار را انجام دهد.
پ.ن: با افتخار! نشریه «نهنگ نو» نشریه ای است که توسط من تأسیس شده است و در آن میتوانید نوشته های بیشتری بخوانید. این نشریه به عنوان فضایی برای انتشار مقالات، داستان ها، شعرها و سایر اثر های نویسندگی استفاده میشود. هدف اصلی "نهنگ نو"، اشتراک گذاری ایده ها و خلاقیت های من در قالب نوشته هاست و تلاش میکند تا خوانندگان را به تفکر و تأمل در مسائل مختلف سوق دهد. به عنوان نویسنده و مدیر این نشریه، من بسیار مشتاقم که اثرهای خود را با شما به اشتراک بگذارم و امیدوارم که این فضای نویسندگی من باعث الهام و ارتقای شما نیز شود.
سال 1382 همینطوری اعلام کردند که رئیس کل بانک مرکزی، محسن نوربخش درگذشت. یک فرش بزرگ هم نشون دادن با چند تا از این صندلی طلایی ها که چند نفر آدم دور تا دورش نشسته ان و یعنی رفتیم تسلیت گفتیم. من اون زمان مشکوک شدم. زمان این نوربخش داشتیم اسکناس های دو هزار تومنی چاپ میکردیم.
چندین سال بعد، یعنی سال 92 بعد از کلی این در اون در برای گرفتن مبلغ ناچیزی به عنوان انجام پروژه، بهم گفتن پژوهشکده نوح که وابسته به دانشگاه فردوسیه نگران دیده شدن آرمش توسط توئه. برای همین، دیگه فقیر شده ایم. وضع اقتصادی کشور رو هم که میبینی. نه قراردادی و نه امکان فعالیتی. خیلی ها ناراحت بودن که من احمق بدون قرارداد برای کسی کار میکنم!
دیگه، همه دانا و عاقل و من احمق.1 اونجا، شخصی به اسم حنان کماری2 گفت، اگرچه ما نگران حماقت تو هستیم ولی فامیل داریم. متاسفانه، من هم که ذاتا نخود در دهانم نمی خیسید.
زمان زیادی نگذشت، یعنی شاید سال بعد، من به عنوان یک آدم خیلی مستقل رفتم آموزشکده شهر کناری که تا اونجا که یادمه نیشابور بود. اونجا کتابی دادم و تنخواه نداشتن و گفتن بعدا پولش رو بهت میدیم. پولش خیلی ناچیز بود. یک شماره تلفن گرفتم و زنگ زدم. گوشی رو وصل کردن و گفتن بذار مسئول مالی ما آقای کماری (!) باهات صحبت کنه. اونم شماره کارتم رو گرفت و دیگه از اون آموزشکده کسی به هیچ تلفنی از من جواب نداد! پولم رو هم ندادن! گفتم خودش بود. اصلا اون آموزشکده چی شد؟ پول من کجا رفت؟ چند نفر کماری داریم؟
اگر در پست های قبلی گفتم که پشت سر هر مرد سیاستمدار موفقی یک زن معلم خوابیده، اینجا باید بگم هر فامیلی که خیلی راحت، ولو خلافکار باشه، باز هم در راس میشینه، پشت سرش یک مسئول مالی هست.
الآن، همین محمود گودرزی اتاق بورس تهران، سر قضیه پنهان کردن ماینرها در زیرزمین، خیلی نمایشی رفت و همون قدر هم نمایشی برگشت. کسایی مثل من هم که نخود تو دهانشون خیس نمیخورد کمی سرو صدا کردیم. چی شد؟ به جز اینکه خیلی راحت برگشت؟
نگاه کنیم، این فامیل گودرزی همه جا هست3. ناصر گودرزی مدرک دکترای من رو امضا کرده. چند تا گودرزی داریم بازیگرن. یک گودرزی که کشتی گیره و هزار تا هنر دارن این فامیل (!) البته، یک هنرمندشون هم مرتضی مطهری رو در گروهک فرقان شهید کرده و یک هنرمندشون هم که اخیرا خلافکار شده و ما نشستیم بر و بر نگاهمون کنه.
فامیل این گودرزی رو نگاه کنید و با فامیل ما مقایسه کنید. لابد، خیلی ریشه داره. چون وقتی مخصوصا ما عشیره ای بودیم و ادعای سید بودن داشتیم، زمانی که با یکی از عشیره های ایران (به دستور حکومت وقت ایران) درگیر شدیم همه مطمئن شدن که دیگر ابدا هم سید نخواهیم بود. خائن محسوب شدیم و کلی حرف پشت سرمون شد. اونجا هم لابد احمقهایی بودیم که سواد نداشتن! اما، اینجا مثلا با این گودرزی ها که مثلا مدرک دکتری من رو امضا میکنن، ادعایی هم نیست، و در عوض هی پست و مقامه که میگیرن!
دیگه اگه بخواین براتون از مسئولین هنرمند و مالی این مملکت بگم، باید این عکس رو ببینید:
مثل نقل و نبات هم هی دارن برامون فرهنگ سازی میکنن. مثلا اینجا تصاویر بدی رو میبینید که یعنی کارهای بدی صورت گرفته و نباید انجام میشدن. قرار بوده با کرونا مبارزه بشه.
به عکس نگاه کنید. چی میبینید؟ اون تصویر وسط بالا عرب هستن؟
نه، چند نفر زن هستن که طوری کلاه پوشیده ان که انگار عرب های احمقی هستن.
تصویر پایینی اون هم با اینکه ریش و سبیل داره کار زشتی میکنه. البته، این عکس ها رو که ما بیشتر تو یهودی ها دیده ایم. اون عکس کناریه هم انگار یک پسر با ریشه عربیه بیشتر تا اینکه ریشه ایرانی داشته باشه! اینطور القا نمیشه که این کارهای زشت در فرهنگ ما ایرانی ها نبوده و وارداتی و از جانب عرب ها بوده؟! به طور ضمنی؟!
پشت صفحه میگه ما معاونت مالی و پشتیبانی شهرداری بوده ایم. حالا، من برای ادامه موضوع سیگار معروف و محبوب OSCAR رو میارم. مثل نقل و نبات از دهن نسل امروز کلمه اسکار میریزه بیرون!
زمان ما دهه شصتی ها، یک کارتون میذاشت، راکن پسره اسمش اسکار بود. اسکار رو هم یک جور قشنگی میگفت. اما، این اسکار زیبا که در تصویر میبینید به جز اون کاغذ بسیار زیبا و سفیدش یک کلمه معروف نانو هم داره که یعنی علم پشت سرشه و خیالتون راحت باشه.
اسم راکن که میاد یاد کانادا، سرزمین رویاها، میوفتیم، ولی این سیگار وارداتی از اماراته. از طرف دیگه، اون کبد زشت که باید براش میذاشتن رو هم دیگه نداره. ما احمق ها، یک عکس کبد زشت روی جلد سیگارهامون میذاریم، طوریکه حتی بازیافتش هم برامون زشت تموم میشه، ولی این اسکاری ها حتی جلد سیگارشون هم قشنگه!
چه قشنگ!
طرف میاد، تو کانال اصلا میگه من اولین باره این گروه رو میبینم. بعد یک تیکه ویدئوی خیلی زیبا هم که فقط سیگار کشیدن یکی از شخصیت های انیمه رو نشون میده میذاره و میگه حالا هم از گروهتون خوشم اومده شاید بیشتر بمونم!
یعنی وقتی وارد گروه ها هم میشن، نه اینکه همه اش سر پولیه که گرفته ان، اصلا با جستجو و تحقیق وارد نمیشن. خط پول اونها رو جابجا میکنه. یکی مثل اون کماری و یکی مثل اون مسئول شهرداری که تعدادشون خیلی هم زیاده، رفته ان مسئولیت و پست و مقام های مالی ارگان ها و سازمان ها رو گرفته ان، تا حدی که اگر یکی بخواد مستقل و از دور دست ها هم وارد بشه اینها با پول دادن و پول ندادن بهشون کشور رو کنترل کنن. ماها نشسته ایم ببینیم دیگه تا کجا میخوان این گیوتین انقلاب فرانسه رو گردنمون نگه دارن!
در عوض، برای کنترل اصالت کشور کلی کار هست که تا حالا انجام داده ام. الآن همین حسن فریدون که بعدها به عنوان رئیس جمهوری کشور 8 سال در منصب ریاست جمهور میشینه اصالت فامیلش به شاهنامه برمیگرده. من میرم مثلا ثبت اسناد، اگر دختری برگه ام رو امضا کنه احتمال اینکه فامیلش مستقیما نشون بده که به دوره ساسانیان و یا اشکانیان برمیگرده خیلی زیاده. بعد اون وقت انتظار داریم فاصله طبقاتی اون دوران حذف بشه؟ وقتی خود همین ساسانیان و اشکانیان و بعدش هم پهلوی دست نشانده روی کار اومده؟ آیا ما واقعا انقلاب کرده ایم؟
انتخاب هامون هم جالبه. همون اول میایم یک سیدی انتخاب میکنیم که میشه سید حسن بنی صدر که در زمانش وقتی احتمال حمله عراق میدیم انکار میکنه و یا میاد اسناد صدها خادم ایرانی به کودتای آمریکا تو صحرای طبس رو نابود میکنه! دیگه باز هم سید داریم که انتخاب کنیم، میشه میرحسین موسوی که وقتی حرف میزنه درست نمیشه ازش استنباط کرد که گفت در انتخابات جمهوری اسلامی ایران شرکت کنیم و یا نه! یا باید ساسانیان بر ما حکومت کنن، یا سیدها و ساداتی که دست غرب و گیوتین انقلاب فرانسه رو بیشتر در این کشور باز کنن.
___________________
1- منظورم من نوعیه. خیلی ها اونجا کار میکردن و مدارکشون نیاز به تکمیل اطلاعات داشت. این ها به عنوان یک مقام بالادستی که نمیخواستن هی با دشمن درگیر بشن، از اینکه مثلا یکی مثل من آدم اونجا نداشت و یا مثلا زنی بودم در دستگاه محرمانه خدمت سربازی، در واقع سواستفاده میکردن و میکنن.
2- الآن تو اینترنت جستجو کنید، یک مخترع مظلوم دهه هفتادی میاد. تعداد بسیار زیادی گواهی ثبت اختراع و جایگاه فناورانه داره. به جز پول های فراوانی که دارن دانشمند هم هستن!
3- جستجو کنیم فامیل با اصالت گودرزی، نتیجه گودرزیان یا کشوادیان میاد؛ یکی از خاندان های پهلوانی در شاهنامه که از نسل گودرز پسر کشواد و از نوادگان کاوه آهنگر.
گول نخورید. انقلابی به این صورت در کار نیست. یک مدته در مورد doge Coin میگن Shit Coin شده، خیلی کوتاه. حالا بالفرض که این پول یک مدت اصلا صفر بشه، باز بیاد بالا و حتی سه برابر بشه؟ آخرش که چی؟ خوبه بشیم مثل کشور ونزوئلا که بورسش همین بلا سرش میاد؟! برین ببینین تورم 2000 درصد رو داره تجربه میکنه.
میرین نظرسنجی سایت ایرنا (نظرسنجی دولت) رو پر میکنید میگین مسکن میخرین برای سرمایه گذاری و دیگر ارز دیجیتال. آخه این درسته؟ ارز دیجیتال خانمان سوزه، ارزش سرمایه گذاری نداره. هرکس هم خودش رو ثروتمندترین مرد روی زمین معرفی کرد سر همین چهار کلاس که درس خونده دنبالش نرین. چرا؟
چون خانمان سوزه. دهه هشتاد میلادی گفتن اینترنت انقلابی در جهان به پا کرد؟ شماها جوانید. متولد دهه پنجاه از نظر من هنوز جوانه. میخوام این رو از پدرانتان بپرسین. آیا اینترنت که انقدر همه سر انقلابش توافق داشتن واقعا انقلاب بود؟!
انقلاب نبود. به شاهدی خودم. من کسی بودم که از نظر نمره و معدل جزو بالاترین هام. دوست باهوشم بهم زنگ میزد. برای زنگ زدن و تماس گرفتن باید ساعت ها منتظر میموند تا خط اینترنتم خلوت بشه. زنگ زنگ زنگ تا من اینترنتم یک لحظه قطع بشه. اون زمان خیلی از شماها اصلا نمیدونستین این چی هست. کلی هم دنبال کارهای خوب توی این اینترنت انقلابی میرفتم. بعد از گذشت دو دهه امثال خودم رو دیدم با خرج های گزافی که روی همین بستر کردن. خیلی ها که هنوز ازدواج نکرده اند. برین این سایتهای مدیریت سرور رو ببینین. خلی ها میگفتن اگر به جای این سرورها که خریدیم طلا میخریدیم سودش رو کرده بودیم. خود من با اینکه دختر هستم هنوز شوهر نکرده ام. انقلاب شده. انقلاب شده که پسره میگه هشت سال به پات میمونم با هیچ کی هم ازدواج نمیکنم، چون میدونم یک روزی تو میری آمریکا!
این اشتباهه. اشتباهه. میریم خارج. بعد که دختره رفت آمریکا و اونم تنهایی. پسره هم دنبال استقلال دختره که نیست، دنبال جینی ویزلی دختر ملکه انگلیس با موهای قرمزه، حالا مثل هزار پا یا باید خونواده ش بیفتن تو این رده بندی های کالایی معرفین و راوی های ازدواج، یا بالاخره یک دختر زیر 23 سال پیدا کنن بلکه باهاش وام ازدواجی گیرشون بیاد.
آخه این سوده؟ کجاش سوده؟ زندگیت هشت سال پرید. چشم دخترهای دیگه رو سفید کردی که به پای این بمونی که میدونستی به کمتر از آمریکا راضی نمیشه؟
حالا اونکه برات اون ور سفره پهن کرده، مگر به جز با همین لیست های ازدواج و این چیزها خرت کرده؟
حتی تو که یک بار از زنت طلاق گرفته ای و دوباره باهاش ازدواج کردی، مگر تو کارت درسته؟ اونی که اون ور برات سفره پهن کرد الآن که قصه کروناش عالم گیر شده. به بیل گیتس، دوست خوبت، گفتن نظرت رو بگو، آیا لازمه همه واکسن کرونا بزنن؟ به صراحت گفت: نه
چه دوست خوبی. چقدر انقلابی. این اول با اون کامپیوترهای خانگی انقلاب کرد. حالا با اینترنت انقلابش تکمیل شده. حالا تازه برنامه سوم توسعه داره با ارز دیجیتال انقلاب میکنه!
انقلاب اینترنتش رو که دیدیم. یه عده مثل من هنوز پشت اینترنت له شده ان، و یه عده هم که زمانیکه من نمیدونستم اینترنت چیه، الآن مدل لپ تاپ بچه شون بسیار بالا تر از فقط لپ تاپ منه. این انقلاب که انقدر هم خرج عمر و پول و سرمایه گذاری سرش کردم چرا چیزی به من نمیده؟ چرا برای من شوهر جور نمیکنه؟ چرا من انقدر فقیرم؟ مگر من در توسعه این انقلاب و در مصرف محصول این انقلاب کم از خودم سرمایه گذاری کردم؟ از خودتون نمیپرسین چرا کسایی که تو ایران رفتن رشته کامپیوتر انقدر فقیرن؟
به خاطر انقلاب اسلامی بوده؟ یا به خاطر انقلاب اینترنت؟
انقلاب ملاک هاش مشخصه. تویی که تحصیلکرده هستی کتابی داشته به اسم انقلاب اسلامی ایران. این رو قبول نداری؟ خب برو تحقیق کن. برو ببین ملت سر چه آرمانهایی به حضورشون در صحنه های انقلابی دنیا میجنگن. آرمانهاشون زمین تا آسمون با این آرمان انقلاب ارز دیجیتال فرق داره. ویژگیشون مردمی بودنشونه. این انقلاب اینترنت که اول من مردم رو کشته، حالا هم که با ارز دیجیتال. میخوام بدونم با اون همه تحقیق که درباره پولهای دیجیتال مختلف کردی، الآن زنت نظرش درباره آخرین پولی که اسمش رو در کنار گوه آوردن چیه. به جز اینکه زنت حالت مرغی به خودش میگیره و به جای دوج میگه داف؟ برین ببینین. اینا که درگیر انقلاب ارز دیجیتال هستن و هر روز چشمشون به باز شدن مرزهای کرونا پس از بحران این بیماری هستن، الآن از نظر سلامتی حداقل، در چه وضعین. اصلا از امروز برین چکشون کنید. وضعشون از نظر سلامتی بهتر نیست. ضربه هاشون رو قبلا تو زندگی داشتن میخوردن حالا بدتره.
بالفرض توی جوان بدونی که این پول گوهه، ولی پول ایران شاشیه. اولا که من اونقدری مثل شماها اعتقاد به نجس بودن پول ایرانی ندارم. من هنوز به انقلاب اسلامی ایران امید دارم. دوما، بالفرض این پول شاشی باشه. من نگاه میکنم چی زنم رو خوشحالتر میکنه سرمایه گذاری روی خوشحالی اون میکنم. وقتی میبینم که زنم تا همین الآن هم داشته منو تحمل میکرده، هیچ وقت حاضر نیست اسم این ارزهای دیجیتال خارجی رو درست تلفظ کنه و میره تو حالت مرغی ترجیح میدم نیازهای اون رو در اسرع وقت برآورده کنم تا اینکه رویاسازی کنم سرچیزی که بهش میگن سرمایه گذاری. چیزیکه تا حالا شماها نکردین، و نگاه میکنم نمیکنید تا بلکه دیر بشه و روزگار دیر شماها رو هم ببینیم.
میدونم که این وبلاگ هم مثل همون انقلاب سال 1357 معادل حدودا 1974 میلادی، قراره فراموش بشه. میدونین چرا؟ چون در دنیا قرار نبوده که هیچ وقت به رسمیت شناخته بشه!
ما این انقلاب رو هر سال بهمن ماه و در روز 22 بهمن جشن میگیریم. نسل انقلابی که انقلاب کرده اند، این رو حتی بیشتر از من جوانی میدونن که زمانی دم بخت بوده امو الآن حتی ازدواجم به تاخیر افتاده، ولی کسی به من نگفت. من و حتی خانواده ام فکر میکردن که در امنیت و آرامشی که در پی انقلاب برای خودمون درست کرده ایم داریم زندگی میکنیم. در صورتی که اینطور نیست. این انقلاب در سرتاسر دنیا به تعداد بیلیون ها آدم شنیده نشده!
یه عده آدم سریع بچه هاشونو شوهر دادن، پسراشونو زن دادن تا سریع نسل عوض بشه و اون تقی به توقه مثل بمب رو سرشون نشه، ولی اون تقوتوق هنوز هست. ما در مستندسازی این انقلاب داریم کوتاهی میکنیم. من برای انقلاب ایران کتاب حسنین هیکل رو خوندم. در پیشگفتار این کتاب که مال اون زمان هست، بدبخت رو کلی مورد عقاب قرار دادن که آی این انقلاب با بقیه انقلاب ها فرق میکنه. الآن باید بگیم خوشبختانه اون کتاب هنوز هست، و این آدم هم حرف خودشو زده. کلا نباید پیشگفتار کتابا رو قبل از اینکه تا آخر نخونده ایم بخونیمم!
پاییز خشم حسنین هیکل هم خوب بود. بود، کمه. باز هم باید باشه. ما هنوز حتی انقلابمون در دنیا به رسمیت شناخته نشده. اگر به رسمیت شناخته میشد، باید از مزایاش مثل بقیه انقلاب ها بهره مند میشدیم. ما، الآن عضو هیچ سازمان بین المللی ای نیستیم. الآن عضو سازمان تجارت جهانی هستیم؟ برام نشمرید که تن به مفاد کدام سازمان ها داده ایم، که یه عده برای خودشون منشور درست کردن و ما عضوشون هستیم. رئیس جمهور آمریکا به راحتی به ما مردم میگه تروریست! کسانی که انقلاب کرده اند، شرور خوانده میشند. امروز ما به عدد بیلیون ها آدم قراره شرور خوانده بشیم، و از داخل و خارج منتظر دستور بازگشت هستن!
مستندسازی های زمان انقلاب کمند. تندیس ها کمند. تندیس ها رو باید بیشتر کنیم. موزه ها باید از مجسمه آدم هایی که مسئول تفتیش دانشگاه ها و محل درس دانشجویان بودن پر شود. حتی اگر شده، ساختمان دانشگاه مثلا دانشگاه تهران رو باید دوباره بسازیم برای موزه، و اونجا باید پر شود از اسناد، مدارک و تندیس های آدمایی که مسئول تفتیش عقاید در اونجا بودن. اگر نشد، خود دانشگاه تهران باید پر شود از تندیس تا کسانی که اونجا درس میخونن بدونن کجا قدم میزنن. اینکه مسئولین نگهبانیش که چطور لباس میپوشیدن باید تندیس بشه. اینکه از کدام در داخلی باید کاغذ گرفته میشد تا به کدام در داخلی در دانشگاه بتونی بری باید از تندیس درست بشه.
نکنید، دیده نمیشه. همین الآن ماها هم شبحیم. دیده نمیشیم!