الآن جنگ که ترکیبی اسمش رو میآرن، قبلا هم بود. فقط زمان قاسم سلیمانی جواب تک های دشمن رو میدادیم، خودمون هم تک میزدیم. یعنی جنگ یک طرفه نبود. اگر جنگ ترکیبی بود ما هم تو جنگ بازی میکردیم. الآن تمام کشورها، دیگه اخیرا حتی افغانستان در این جنگ ترکیبی تک میزنند، و ما هیچ پاتکی نداریم!
زمان سلیمانی مثلاً اگر می اومدند یکی از پالایشگاههای ما آتیش میگرفت ، میگفتن نقص فنی شده ، یعنی نمیگفتن که تو جنگ ترکیبی و خرابکاری سوخته، ولی همون هفته خبرش می رسید که یه پالایشگاهی هم تو حیفا آتش گرفته و لازم هم نبود کسی بگه که این پاتک ما بوده! و مردم هم بیصدا خوشحالی میکردند که جواب اونا رو دادیم، حتی جواب آمریکاییان رو هم به همین شیوه میداد یادتونه که چند تا کشتی آمریکایی ها هی پشت سرهم دچار نقص فنی می شدند؟!
همین کارا و جوابهای بیصدای قاسم سلیمانی باعث میشد که دشمنان مثل الان هار نشوند. الان اون آلمانیه هار شده. بعد از ۱۵سال کش کش کردن بالاخره اومدن و شارمهد1 رو زدند ، حالا اینکه دیره به کنار ولی آنقدر تک های اخیر رو تو جنگ بیجواب گذاشتن که تیم المانیه راه افتاده تمام پروژه های ناتموم شارمهد رو کامل میکنه، آلودگی میکروبی تهران و قم و جمکران و غیره2. اگر الان جواب این تک رو بخواین بدیم باید ۴تا مدرسه رو تو آلمان بیصدا مثل خودشون به همین شکل آلوده کنیم تا بشینن سر جاشونو و فک نکنن که بزن در روئه! ولی ما مسلمانیم و اینطوری عمل نمیکنیم ولی حداقل میتونیم ۴تا پادگانشونو آلوده کنیم که حساب دستشون بیاد! این آلمانها گوشت ما به مزاقشون خوش اومده از زمان حلبچه و کردستان که مردم ما رو شیمیایی کردند3 عادت کردند، الان همه ایرانیا فقط انتظار جواب میکشند ولی صدایی نمیاد که معلوم بشه تروریستهای خوشرنگ اروپا جوابشونو گرفتن... اینجا دیگه جای سکوت نیست یاد اون می افتند که امام علی یه جایی میگفت که چطور مسلمون میتونه شب بخوابه در حالیکه دشمن به شما حمله میکنه و گوشواره و پابند زیور دختران کشورتون رو از پای اونها میکشه!
پابند زیور دختران دهه شصتی رو که کشیده ان، هیچ. باز دختران اینها نفر بعدی هستن!
بعدا اضافه کرد:
مملکت به فنا رفته، یعنی انقدر ذوق مرگ حضور سخنرانی زن سیاست مدار غربی باشی که دیگه نبینی یک حضور آن زن تحقیر زن ها رو تا کجا نشونه گرفته ان. عکس شباهت پوشش آنگلا مرکل4 و رئیس سازمان محیط زیست سابق ایران (معصومه ابتکار) رو دیدم برام جالب بود، که میگذارم خودتون قضاوت کنین:
اینجا مجمع زنان ایرانی میگذارن، فکر میکنی دارن کاری میکنن! این هم عکس خوش و بش معصومه ابتکار به عنوان یک ایرانی تاثیر گذار در مجمع زنان با آنگلا مرکل، که ببینی اگر من این ها رو نوشتم یا جای من بوده یا جای این، و اتفاقا صدالبته جای آنگلا مرکل بسیار بلند محفوظه!
امروز، دیپلماسی و مجمع زنان ما دربدر دنبال گرفتن یک وقت از آنگلا مرکل هستند. بعد اونوقت من اینها رو دارم اینجا مینویسم! صدالبته، اگر بشه این خانوم در حالیکه من رو عنصر نامطلوب میشناسه سخنرانی میکنه! در عوض، ما چی میگیم؟! پرچم آنگلا مرکل رو سالهاست که بالا آوردیم!
پوشش معصومه ابتکار در اینجا چی رو میگه؟! میگه الگوی من خانوم مرکل بوده! هرکس به عشق من کتابی خریده و امضایی گرفته، امیدی داشته باشه که امضایی بعدا از اینجناب خانوم مرکل میگیره!
_________________
1- جمشید شارمهد، سرکرده گروهک تروریستی تندر که از آمریکا عملیات مسلحانه و خرابکارانه در ایران را هدایت میکرد، ارتباطاتی هم با آلمان داشت. «شارمهد در سال 1387 عملیات انفجار در حسینیه سیدالشهدای شیراز را طراحی و هدایت کرد. در آن اقدام تروریستی، 14 نفر شهید و 215 نفر از عزاداران حسینی زخمی شدند. گروهک تروریستی تندر در سالهای اخیر نیز قصد اجرای چند عملیات بزرگ را داشت. منفجرکردن سد سیوند شیراز، انفجار بمبهای سیانوری در نمایشگاه کتاب تهران و منفجرکردن حرم حضرت امام خمینی(ره) هنگام برگزاری مراسم عمومی ازجمله این عملیات بود.
2- آخرین مثالش آتش سوزی امشب 15 اسفند 1401 در فرودگاه شهید دستغیب شیراز هست که میگن تلفات جانی نداشته.
3- حمله شیمیایی رژیم صدام علیه ایران در هشت سال دفاع مقدس (1359-1367)، جنایتی نابخشودنی است که با مشارکت شماری از کشورهای غربی و از همه مهمتر آلمان انجام شد. گزارش 11هزار صفحهای ارسال شده در سال 2002 برای سازمان ملل، جزئیات نحوه تشویق عراق از سوی شرکتهای آلمانی برای تولید سلاحها اعم از شیمیایی و معمولی را تشریح کرد.
4- آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان بود که طی ۱۶ سال صدارتش با پوششی ساده و یکسان، اما رنگهای زیاد و متنوع سخنرانی میکرد
اگر فقط همین وبلاگ رو با محرم جستجو کنید، میبینید که مناسبتی ما درگیری داریم با این ملت. هر سال محرم نه با تقویم، بلکه با تغییر رفتار اطرافیان به سمت بزه و بد شدن حس میشه.
از یک هفته پیش شروع شد. مرد همسایه نصف شب، کتک خورد و صدای ناله اش ناجور تو خونه ما میومد. باباهه رفت دنبال صدا بگرده، ولی کسیو پیدا نکرد. شاید کسی نمیخواست آبروش بره اون موقع شب. فردا صبحش باباهه دنبال شر میگشت. یک همسایه که کتک بخوره، ناراحت میشه و ناراحتیش فردا صبح دیده میشه.
چند وقت بعد، زن همسایه اومد دم در با بچه اش، یک صدای موتوری هم میومد. موتوره که رفت یه صدای جیغو ویغ زنو بچه اومد. موتوره دور زد و این بار باز صدای جیغو ویغ. دیگه با خودم فکر کردم پس لرزه های کتک ناجور خوردن مرد همسایه بوده.
حالا، بابام یه هفته بست نشست تو خونه. یه هفته تمام که پسر من منو آدم حساب نمیکنه. یه هفته تمام تحملش کردیم. عمدا. دیگه روزی که پسرش زنگ زد تا بگه یکی چیز خورش کرده و اونموقع که باباهه شروع کرد به جمع زدن زن ها روی زن امام حسن به عنوان قاتل شوهرش، هی با خودم میگفتم آروم باش، ولی بی فایده بود و شروع کردم به داد و بیداد. طوری که هر لحظه انتظار داشتم مرد خشمگین بیاد سراغم. بسنده کرد به زنگ زدن به نوه اش، که مادربزرگ مصطلحش باهاش حرف بزنه، بیچاره. بیچاره عروسش. کی بیچاره اش کرده؟ دشمن. دشمن کیه؟ من، خواهر شوهرش. خدا خواهرشوهرا رو، همه، از روی زمین برداره.
دیگه محرم اومد. دیگه، ویراژ ناجور ماشینی نیمه شب، که البته خیلی هم فکر نکنم مناسبتی باشه. ولی بیشتر از قبل بود.
محرم. فصل مناسبتی حضور زائرین مشهد. در نتیجه، هجوم شبانه کامیون های قدیمی صدسال پیش. قانونه که ساخت و ساز از تاریکی شب شروع بشه. به مرور اینو ما فهمیدیم. تا هوا تاریک میشه یکی میگه های هوی، بعد یه کامیونی، چیز گنده ای میاد شروع میکنه به پیس پیس، تا یادآوری کنه روز خاصی از تقویم ماه قمری در راهه. لثه های ما شل میشن، تا حد پارگی و آبثه. کمترین اتفاقیه که یک روز خاص قمری برای ما هدیه میاره. امروز ظهر که البته، مساله کامیون روشن تا چند ساعته بود. کاخ نیمه کاره دیگه چراغ درون ساختمانیش رو روشن نکرد، ولی بسنده کرد به یه پرچم سیاه گذاشتن.
ما هنوز راه داریم به چین برسیم. آلودگی هوای چین رو تو این سایت معروف چک کردن آلودگی هوا ببینید. معلوم نیست چقدر آلودگی داره که از سقف تعیین شده توسط فیلد مربوطه بالا میزنه که مینویسه: 9999
موج سوم کرونا که طبیعیه. خیلی چیز دوری نیست. نوش جونمونه. ما هنوز مونده تا به چین برسیم.
بعدا اضافه کرد:الآن ساعت 2:20 صبحه. بعد از به زور خوابیدن، یکباره با هم بیدار شدیم و هرچه داشتیم در دهانمان خالی کردیم. چیزی حدود 20 دقیقه پیش اومدن دود زدن.
ضمنا اضافه کنم که سر شب هم یک ماشینی شاید زنی آویزونش بود و میگفت ول کنو من فکر کردم شاید از کمبود شوهر دختری بوده که درگیر با دوست پسرش شده. چمیدونیم دیگه. نشسته ایم تو خونه، از ترس نامحرمان.
کسی که زندگی براش نیست، معاد نداره. این ترجمه تحت الفظیشه. معنی کلیش اینه که از کسی که زندگی براش نذاشتن انتظار نداشته باش براش معاد هم بذارن.
گاهی به این فکر میکنم. میدونم موقعیت خیلی ایرانی ها الآن با آلودگی هوا رقم خورده. چیزی که مطلقا درست نیست. تمام زمستون به امید یه فصل بهار و تابستون سر کردیم. البته، امید خوبی بود. ولی اینکه در فصل تابستون هم آلودگی هوا داشته باشیم و یا فصل بهار چیز بی جاییه. بی نظمی بدیه که به جز خواست شیطانو ابلیس چیز دیگه ای نمیشه اسمش رو گذاشت. مثلا شما در نظر بگیرین، میخواد عید بشه. از چند روز قبلش ما بومی های مشهد از آلودگی میکروبی حاکم میفهمیم. تو تلویزیون دیروز اعلام کردن نیایید، 20% تخت های بیمارستانی مشهدی رو غیربومی ها پر کرده اند. کو گوش شنوا. یه عده گفتن میخواستیم بیاییم، ولی به خاطر کرونا نیومدیم. ما با این وضع میگیم خدا بخیر کنه، تازه یه عده نیومده ان!
موضوع فقط اومدن زوار نیست. موضوع برج هاییه که معلومه با وجودیکه از سودآوری ساخت و سازشون به ضرر رسیده اند، و درست شبهای عید مثل تولد امام رضا و عید غدیر باید برای غیربومی های مشهد رونمایی بشن. حدس اکید میزنم، سازنده شون اصلا مشهد حتی زندگی نمیکنه. چراغ های نمایشی زیادی اون موقع از این ساختمون ها برای رونمایی روشن میشن. هوای مشهد با هوای یک تعمیراتی ماشین یکی میشه. استشمام گازوئیل حداقل کاریه که باید تو این هوا بکنی. البته، قبلش که آلودگی میکروبی بود، با یک دودی مثل دود سیگار و یا شایدم آتش سوزی گسترده کل مشهد رو فرا میگیره. و این چیز عجیبی نیست، چون تکراریه. اصلا خود این وبلاگ تکراریه. من خیلی مطالبو نمینویسم چون تکرارین.
نزدیک عید که میشه صدای پیس پیس ماشین های بزرگ ساختمون سازی زیاد میشه. البته، شب ها. چون شب کارن. البته، نزدیک عید، چون کسایی که میسازن مشهدی نیستن. و ما مشهدی ها به امید یه هوای تازه تر ...
گفتم از رفتنو و خوندیم از سفر ...
ولی نرفتم. فرهنگ من هنوز جا نیوفتاده، باید برم یه کشور دیگه. چرا؟ چون، مگر به جز اینه که ابلیس خونه اش کنار خونه منه؟ ابلیس. ساخت و سازش تو ضرره، ولی براش خیلی مهمه که حتما اون نماد شیر فراماسنریش سر در برجش باشه. بیش از دو و نیم سال ساخت ساختمونش طول کشیده، پس معلوم میشه در سود نیست، ولی اون سرهای شیرش باید گوشه گوشه دیوارهای بتنیش رو پر کنه. که بگه چشمت کور، هستم، خوبم هستم. عجیب، این فراماسون خوب میدونه که ساختمونش رو کی باید رونمایی کنه. برای تک تک پنجره هاش یک نرده میذاره، به سبک ساختمون های غربی، اونم از نوع قرن بیست. کی این کار رو میکنه، یه جوون؟ نه، یه پیری بیش از شصت سال.
اینه آینده کشور ما. تا حالا کجا بوده؟ معلوم نیست. ولی چیزی که مشخصه اینه که مشهد هم نبوده. مشهد داره میسازه، با ضرر و با یه امیدی. چه امیدی؟ خدا میدونه!
بعدا اضافه کرد: با وجودیکه در موج دوم کرونا خونه بودم، احساس میکنم دوباره مبتلا شدم. ویروس میره اونجایی که عفونت کمی هست، اونجا تا زمانش تکثیر میشه. احساس عطش دارم. آب بدنم کم شده. غذا نخواستم بخورم. شاید بی اشتهایی ناشی از کروناست. هنوز طعمو مزه ها رو حس میکنم. بدنم کمی گرم تر از معموله و کمی در ران احساس درد ناچیز حس کردم.
تو این موج دوم، فقط فرقش این بود که آمادگی بیشتری که اونموقع دوست داشتم رو دارم، و شاید فصل تابستان بود و به سختی زمستان هم نبود. وگرنه، اینا گفتن موج دوم اومده ما رو هم گرفت. هربار موجی بیاد باید هی ماها رو بگیره؟ سختیش تو اینه که آدم ازینکه ویروس کووید-19 رو گرفته باشه مطمئن نباشه. آخه آلودگی های تحمیلی دیگه هم هست...