آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

چرا انقدر ایرانی ستیزی؟

یک انیمه ژاپنی نگاه کردیم. گرفته بودن مسجد نصیر الملک شیراز (مسجد صورتی) رو برای یکی از صحنه ها استفاده کرده بودن. بدون اینکه کمترین زحمتی برایش بکشند. این استفاده انقدر راحت رو ما خودمون نمیتونستیم از آثارمون ببریم.

کاش فقط این بود. بعدا خوندیم که کاشی های این مسجد رو هم میدزدن.

از اونطرف داغ ما قرار نیست تمومی داشته باشه. عجیبه که آدما رو از خونه های تاریخی بیرون میکنن که بالایش برج ها بسازن. امشب من مقبره محتشم کاشانی رو دیدم که به بهانه توسعه آدمای تویش رو تخلیه کرده بودن و به جایش خرابه گذاشته بودن. یعنی سال 91 میشه ثبت آثار ملی و سال 97 میشه خرابه.

کار امروز هم نیست. این دولت و اون دولت هم نیست. اون روز نگاه کردیم چقدر آثار زردشت رو خراب کرده بودن. تخریب آب انبار مشترک زرتشتیان و مسلمانان در محدوده بلوار امام رضا (ع) یزد نمونه یکی از آثار تاریخی تخریب شده امروز دیار ماست.

محتشم کاشانی در دوره صفوی 91 سال عمر کرد. این شاعر که امروز کتیبه های اشعار باز این چه شورش است او رو در موزه های کشورهای مختلف میتونیم پیدا کنیم، اگر در این دوره بود بعید بود بتونه خودش به این سن برسه. تخریب خانه و مقبره اش که به کنار.

محتشم کاشانی، در ایران تنها شاعر آئینی نیست که خانه اش اینگونه ویرانه. شاعر آئینی دیگه ای رو در مستند دیدم که در دوره زندگی اش خانه خرابش کردن. میرزا صادق بیضا اردبیلی شاعر پر آوازه آئینی که عرفانی میسرود هم در دوره زندگیش شروع کردن به تخریب خانه اش.

بارها تاکید میکنیم که به فراموشی آثار ما همت گماشته اند و نگذاریم که این اتفاق بیشتر بیوفتد. کو گوش شنوا. فقط کافی بود در همین خانه بگذاریم جوانی زندگی کند، این جوان هر قدر هم وندال بود، نمیگذاشت خانه و مقبره تا این حد تخریب شود. پاسخ این تخریب ها و این بیرون و ویران کردن ها رو چه کسی میدهد؟ 

کجاییم ماها؟ یک ماسک درست کردیم که عکس دیجیتال یکی از مقبره هامون رو رویش به عنوان آثار تاریخی مورد حمایتمون بگذاریم؟ امروز ایتالیا، حتی در وضعی بدتر از ماهاست. ولی نگاه میکنم جای جای اون نقطه کوچیک در نقشه سنگ  و بناهای تاریخی ریخته. مردمش بیشتر از ما نگران محیط زیست اطرافشون هستن. بیشتر در این زمینه ها تظاهرات میکنن. بیشتر خرج میکنن. اون روز مصاحبه یکی رو دیدم که ماسک یکی از آثار باستانیش رو گذاشته بود. ماها کجاییم الآن؟

بعدا اضافه کرد: دلیل این اتفاق ها شاید بشه گفت بی دینی خود ماهاست. از خانواده هامون هم نشات میگیره. یک زمانی امام خمینی گفت برای برقراری حکومت اسلامی بهترین راه اینه که تصویرش کنیم. حالا جمع کثیر ایرانی چه کردن؟ دیدیم دیگه. خیلی غیرشفاف تصویرش کردن. مردهامون با عینک هایی که نشان از خیلی خواندن میداد و با ریش هایی که بهش میگفتن محاسن، خیلی شیک و زیبا جمعی با هم عکس انداختن. چند وقت بعد هم از دخترهامون با مانتو مقنعه صورتی در حالی که روبان صورتی به مقنعه سفیدشون زده بودن و هر جایی میتونستن روبان دوختن، عکس گرفتن. پسرها هم که حالا یک لباس تیره ای، یک بلیز شلواری چیزی. همون عکس ها رو دست به دست کردن و شاید این شروع عدم شفافیت در ایران اسلامی بود.

خدا میدونه الآن چقدر مجله زن لخت در دستان زنان ایرانی هست تا چند نفری منتظر آمدن یک مرد در خانه باشن. تو خوابگاه که بودم از ظاهرم فهمیده بودن که یک فرق باهاشون دارم و اونم این بود که شاید مدعی دین داری هستم. یک بار موقع نیمه شب که شد یکی گفت: حضرت فاطمه که حضرت فاطمه بود شب زفاف داشت!

شب زفاف رو هم بعد از نیمه شب اونجوری تعریف کرده بود. به ماها که میرسن همینطورین. الآن کی ادعای دین داری کرده؟ خانواده ما؟

اون روز داییم اومده میگه شماها که عالم هستین!

یعنی ما ادعای عالم بودن کردیم که پشت سرمون حرف میزنن این ادعا رو داریم؟ یک بار به این آقاجون، و نه به کس دیگه ای گفتم تنها دکترای فامیل منم. و درست هم بود. در کل فامیل هیچ کدومشون راه به این سختی و با اون همه آزار و اذیت گرفتن دکتری صنعتی رو نرفته بودن. نه شاغل بودیم که به خاطر اون بهمون احترام بذارن و نه زن و بچه ای که از بابت اون بالامون کنیم. بی پول و بی منت هزار تکلیف و مشق انجام دادیم که راضی شدن این دکتری رو که هیچ کس دیگه ای حاضر نیست تا اینجا انقدر بیگاری بکشه گرفتیم. هر جای دیگه دنیا بابت فقط همین دکتری صنعتی گرفتن یکی حامی مالی طرف میشد.

حالا باید دایی من از نیویورک ایران (قم) بیاد و بگه شماها که عالم هستین! لابد اونا هستن و ماها ادعامون میشه دیگه

از این عرایض زیاده. ماها مونده ایم با این همه راه نرفته و کار نشده در این مملکت، بقدری زیر پوست این شهر ... جمع شده که کافیه پتو بالا بزنن.

بری بهت راست راست بگن نمازت بخوره تو کمرت! بعد بگن این نماز چیه؟ به جز عکس های وحشت که به عنوان نمایشی از لذت دست به دست بچه ها میشه حالا باید ببینیم معروف ترین آدم مذهبی مون رو چطور مسخره میکنن. چشم هم دوخته باشن که کی میمیره!

از اونطرف زندگی رو هم که تو مجلات اونطوری تعریف کرده باشن.

مذهبی هامون هم که دیگه خیلی مذهبین. میری خونه اش، یک کتابخونه نمایشی ظاهری داره. کتابخونه ای که حتی یک بچه دبستانی بیشتر از اون تعداد کتاب میتونه داشته باشه. بهش بگی هم میگه ماها قدر شما پولدار نیستیم انقدر کتاب داشته باشیم. اصلا، آقا اهل کتابخونه ای تو. واقعا تو این آلودگی هوا کسی کتابخونه میره؟ اسم خودش رو گذاشته مثلا پژوهشگر، علم رو با گرفتن پایان نامه به دست آوردن. مدرکی که نگاه میکنی اون زحمت ماها رو سرش نکشیده ان. بعد، قرار هم نیست تو همین جا متوقف بشن. نه دیگه، ماها الآن علم و دین، زندگی خوب و خدا و پیغمبر رو باهم داریم! چند تا فایل پی دی اف خونده. اون وقت به ماها که میرسه، میبینه تو خونه خرابه شنگولیم. تو ناز نعمت صبر نداره. حسودی میکنه و یا هرچی، میگه ماها رو «اثر وضعی گناه» گرفته. قشنگ تو رومون میگن اگر اینه زندگیمون، اگر مثل خودشون تو ناز نعمت نبوده ایم، نه اینه که دلیلش مثلا میتونسته اثر وضعی گناه ترک فعل اون باشه، بلکه اثر وضعی گناه ماها بوده. بهمون که میرسن، حالا یک جایی دست بگیرن و یا رفت و آمد داشته باشن. بعدا قطع رابطه میکنن. زن باشه میگه من انقدر وقت ندارم که حتی دستشویی برم (منظورش اینه که همه اش سرش تو کار بچشه.) مرد هم باشه، میگه من برم نفقه زن و بچه مو بدم!

در نگاه از بالایش، بلد نیست صبر داشته باشه. تو سختی هم همینطوره. اونجا هم صبر نداره. بهشون میرسی باید بگی زود کم آوردی!

نگاه میکنی اون از اون که ادعای مذهبی بودن میکنه و اینم از این که ادعای لامذهبی میکنه. نه زندگی این راه به اصلاح داره، و نه زندگی اون. بینشون نشستیم میگیم کجایین الآن؟ زشته که بگن الآن مجله فلان خارجی، روزنامه بهمان و هزار تا دست و پای زن لخت رو دارن میبینن دیگه! اگر مشغول اون کار نبودن، مشغول گشتن دنبال خونه محتشم بودن؟!