امروز داشتم مطالب مرتبط با مهسا امینی رو میخوندم و جریان مرتبط با رسانه. نگاه کردم این رسانه این روزها خیلی نقش داره. آخر هر کدومشون هم یک مقصودی دارن! مثلا یکی با کلمه رمز ژینا (!) محتوا رو چیده! آدم یاد حذف گچ پژ از حروف الفبای عربی میوفته و میگه اعراب دوره پیامبر و قبل از آن هم با این حروف مواجه بودن که باید حذف میکردن؟! اون زمان احتمالا اول زبان عبری یهودی و کاهنان بوده و بعد هم یک انقلاب ناموفق ضد برده داری میشه و درست 50 سال بعد از ظهور مسیح1 در جایی مثل فلسطین امروزی، پیامبر ما در نزدیکی دریا و مکه (عربستان امروزی) ظهور میکنه. این دو جا خیلی نزدیک به هم هستن. قبله اول ما مسلمانان پیرو پیامبر اول بیت المقدس(مسجد الاقصی) بوده و در جریان بدعت یهودیان تغییر جهت کمی داده قبله امروزی را داریم!
طبق تاریخ، رسالت پیامبر ما تکمیل دین ما انسانها روی زمین در ادامه یک جریان ضدبرده داری بوده. معلوم نیست این حذف گچ پژ هم در پاسخ به خواست انقلابیون ضد برده داری بوده و یا نه!؟ حالا که فعلا ما با اسم رمز ژینا مواجهیم!
حالا امروز شاید واقعا حرف خیلی از ماها این رسانه باشه. همه میگن درست بیان بشه. دقیق گفته و اجرا بشه. در جریان زندگی ما یک فردیم و گاهی فرد در جمع هستیم. من هر دو رو دوست دارم. هم اونجا که فرد هستم و هم اونجا که نقش میگیرم. علاقه م هم به هدفمه بیشتر. فرد که باشی به عنوان یک انسان زیباترین حالت در نظر داشتن روح خدائیه. در جمع که باشی هدف اصلاح و با هم بودن داشته باشی هم قشنگه. من کلا جمع رو برای رسیدن به هدفی اجرایی دوست دارم. اصلا دست خدا با جماعته.
حالا فکرش رو بکنید یک نفر رو رئیس جمهور کرده ان. امروز نگاه میکنیم این رسانه که تشکیل شده از جمع ماها چقدر مهم شده، که حتی اثر رئیس جمهور (بالاترین مقام اجرایی) رو هم تحت تاثیر خودش قرار میده!
چند روز پیش رئیسی اومد یک مصاحبه داد. من نگاه کردم ساعت نه شب بود. یک جریان رسانه شکل گرفته بود و تا چند ساعت بعدش با اراده قوی اطلاع رسانی میکرد. یعنی فکر کنم اینها نیمه شب گرفتن خوابیدن.
شاید این بیدار موندنشون اون شب به پاس تلاش یک نفر بوده حتی! اون یک نفر کی بود؟! شاید بازیگر زن فیلم چ بوده! گفته بچه ها من دوندگی کردم این چند دقیقه رو فیلم بگیرم.
اینجا فرد هست که مهم میشه! حتی دوندگیش از مصاحبه ریاست جمهوری هم مهمتر شد فکر کنم!
آدم به ازای کارهای پرتکرارش تعریف میشه. مثلا الآن خود من! هیچ بعید نیست که بعدا ببینم با تناسخ بعد از مرگم پرنده ای چیزی شدم2! شاید من هم نوعی رسانه ام!
زندگی میکنیم. خلق میکنیم. یاد میگیریم و یا در جریانها هستیم و یا آنها رو شکل میدیم. مهم نیست که چقدر در اهداف کوتاه مدت موفق بوده ایم. مهم اینه راست و درست رفتار کنیم. حق کسی رو نخوریم و تا اونجا که ممکنه به خوبی ها فکر کنیم. حالا یک چیزیش کم باشه، خودمون کم گذاشته باشیم و اینها اونقدری مهم نیست. من تا اینجاش رو که نگاه کردم نیت از همه چیز در اصلاح امور مهم تر بوده
1- حضرت عیسی مسیح، پیامبر اولولعزم قبل از حضرت محمد صلی علیه و اله و السلم در یک جریان ساختگی به صلیب کشیده میشه. البته، به خواست خدا او زنده می ماند و بجای او فردی بسیار شبیه را به صلیب میکشند!
2- کسانیکه به تناسخ اعتقاد دارن میگن که بعد از مرگ انسان تمام نمیشود و بلکه مثلا به صورت پرنده و یا انسان دیگر وارد جریان دنیا میشن!
انیمیشن جیمی نوترون راجع به پسر نابغه آمریکایی است که مثل فراعنه هزاران سال پیش امتیاز سر کشیده دارد. او با سر کشیده ای که از بدو تولد داشته نابغه ای بوده که دوستانی جالب دارد. یکی از دوستان او چاق است و دیگری لاغر. دوست چاق او طرفدار شتر است و دوست دیگر او طرفدار بازی های عروسکی است. در طنز جیمی نوترون دو دختر هستند که با رقص و مانیکور کردن بسیار آشنا و طرفدار زنان مرد کش هستند. دختر سبز پوش لاک و ناخن زن، هر بار با جیمی نوترون ماجراهایی دارد. آغاز این ماجراها معمولا در مدرسه است. معلم مدرسه خانوم پرنده، بسیار محترم است و در جریان اتفاقاتی که برای بچه های مدرسه رخ میدهد جریان اجتماعی کشور آمریکا نمایش داده میشود. از آنجا که طنز بسیاری از واقعیت ها را نشان میدهد و در عین حال جذابیت بصری دارد، مورد استقبال حتی خانواده های ایرانی نیز قرار گرفته است.
در یکی از جریانات جیمی نوترون، خانوم پرنده لوبیایی مثل لوبیای سحر آمیز می خورد و چنان رشد میکند که ارتش آمریکا لازم میشود برای کنترل کشور مداخله کند! به افسر ارشد ارتش (آبرکرامبی) که جریان را اطلاع میدهند، او غافل از اینکه خانوم پرنده زن مسنی بوده و روزی معلم کلاسهای درسش بوده است، فکر میکند که از این دخترهاست که میتواند روز خوشی را با او سپری کند. شخصا مداخله میکند تا به روزی اش برسد!
افسر ارشد با هواپیمای جنگی بالای سر خانوم پرنده میچرخد و تا قیافه معلمش را میبیند می گوید این که خانوم پرنده است! از اون طرف خانوم پرنده هم از شیشه پنجره هواپیما افسر ارشد رو که روزی پسربچه زیردستش بوده میبیند و به او میگوید: تویی آبرکرامبی (ABERCROMBIE)؟ پس مشقت کو؟ باز ننوشتی؟!
ما در این صحنه ها با بخشی از فساد رایج آمریکا و ارتش امریکا آشنا میشویم، ولی چون از نقطه نظر معلم فداکار و مسن مدرسه و شخص سوم ما دیده شده، چندان هم بد به نظر نمیرسد! از طرفی، آبرکرامبی جزو معدود اسامی نام برده شده در انیمیشن است و چون زیبا آورده شده، آدم دوست دارد آن را با خود تکرار کند!
حال، در ایران چه اتفاقی افتاد؟ در جریانات اخیر ملتی پول مفت گرفته از دولت ایران و همزمان از ارتش آمریکا به خیابان ها ریختند و حتی فضای مجازی را پر کردند که نه ارتش، نه لبنان جانم فدای ایران!، کسانی تو خیابون میان که ماهی 12 میلیون به بالا دارند از دولت حقوق میگیرن همون معلم ها و کارمندان چادری صبح، بعد از ظهر چادراشونو میذارن تو ماشین و میریزن تو خیابون و مهسا مهسا میکنن! همونهایی که مهسا رو میزنن به اسم مهسا بقیه ما ها رو بیچاره تر میکنن!
والا ما بیچاره ها که نشستیم تو خونه و پول راه و لباس مناسب برا تو خیابون رفتن نداریم و داریم سعی می کنیم یه جوری از لای این احمقای دانشگاهی که خونمون رو کردن تو شیشه خودمون رو به مردممون برسونیم و پرچم علم و عقل ایرانی رو تکون می دیم.
ولی شانس نداریم مردممون و جوون هامون تو دانشگاه و مدرسه در حال شستشوی مغزی شدن توسط این قشر معلم ها و دانشگاهی ها و طرفداراشونه.
و دوباره می بینیم که باز فریاد معلم ها تو مجلس بالاست اونم کی؟ دقیقا وقتی که میخوان گزارش مهسا رو بدند، مملکت شده محل بازی هر روزه معلم ها و دانشگاهی ها: میگیم کشاورز میگن بله کشاورز گناه داره لطفا حقوق معلم ها رو زیاد کنید!
میگیم جوانان میگن بله لطفا معلم های با پارتی اومده ما رو استخدام رسمی کنید!
میگیم بازنشستگان می گن بله لطفا طرح رتبه بندی(که همون افزایش حقوق بیشتره) رو تصویب کنین!
بعد حالا میگیم مهسا چی شد؟! بدوبدو میاد میگه شما حق ندارید از معلمی که 16 ساله با پارتی آوردیمش حتی امتحان بگیرید تا رسمی اش کنید!
یعنی به همین اندازه بی ربط جواب ما رو همیشه با افزایش حقوق معلم ها می دند!
بعد اونوقت بچه ها میریزن تو خیابون نمدونن شعار علیه کی بدند می گن تو چرا نشسی، مهسای بعدی هستی!
بابا بگو مرگ بر معلم و آموزش و پرورشو استاد دانشگاه و سرتاپاشون! که همین ها بعدا میان رئیس جمهور و وزیر و مجلسی میشن، نه کسی نمیاد اینو بگه، چون اون آموزش پرورشی پدرسوخته مردم میشورونه که سوپاپ اطمینانی بشه از اینکه امروز بریزن سرشو و پدرشو دربیارن میگن مشکل شما مردم شیخان!
دولت و مجلس شدند سکوی پرش معلم ها به استاد دانشگاهی و ریاست جمهوری!
استاد دانشگاهها خودشون به بچه ها میگن برین اعتراض بعد میگن حالا بسته بیاید دوباره سر کلاس که براتون غیبت نزنیم و حذفتون نکنیم و هشتادیایی که شور و نشاط بیشتری دارند و تجربه بالاتریای دهه شصتشون رو دارند اینطوری می کشونن به همون سوراخ دانشگاه که قبلا قتلگاه دهه شستی ها بود!
یعنی وقتی دانشگاه دید که لو رفته اند و هشتادیایی که میان دانشگاه قبلا تو بنایی و کاشی کاری و کارگری واسه خودشون یه کاری پیدا کردند اول یه تغییر موضع مقطعی داده و گفت مثلا بیاین انقلاب کنیم و ما هم طرف شماییم بعدم الان میگه دیگه بسته بچه ها انرژی هاتون تخلیه شد حالا برگردین تو کلاسا تا درسای عقب افتادگی رو بهتون تزریق کنیم همون کاری که با قبلیا کردیم!
امروز، حضور ارتش آمریکا در ایران پر رنگ شد. در عین حال که حضور کسانی مثل من کم رنگ شد.
من بارها انیمیشن آمریکایی جیمی نوترون را دیدم و پس از آن لباسی بر تن کردم که روی آن نوشته آبرکرامبی!
هرکس نداند فکر میکند که مستقیم به آمریکا رفته و به دنبال این ها بوده ام! یا اصلا نه، انیمیشن جیمی نوترون را کوله بران همراه با بلیز تنم از سمت کردستان عراق برایم آورده ان!
خیر، اینطور نیست. اینها تولیدات کارگاهی کشور خودمان است. بولیزی که من بر تن دارم و نماد کشور آمریکا بر روی آن هک شده است ساخت داخل است!
همیشه مثالم برای شرکت نکردن در خودنمایی های داخلی که آن را تظاهرات بیان میکنند این بوده که آن خانوم مسنی که چند وقت پیش همراه ما دختران در راهپیمایی ها شرکت میکرد چطور توسط همین مملکت خوار شد. او هیچ وقت مثل خانوم پرنده ارج و قرب نداشت؛ زن انقلابی، محکم و استوار، همیشه صف اول نمازهای جماعت، عاقبت چند باری این سالهای آخر دیدیمش. یک بار در حالی که داشت سوار اتوبوس میشد، چنان اتوبوس گاز داد که سوار نشده پایش له شد.
یک بار خیلی زود دیدیم که کمرش خم شده و دولا دولا راه میرفت. اما همچنان لبخند میزد! او خانوم خانه دار همیشه در صحنه بود!
چند وقت بعد امام جماعت مسجد گفت که چه وضعش است مادران خود را به خانه سالمندان مجبور میکنید که راهی شوند! بعدا شنیدیم که این بیچاره تا یک پولی دستش آمده پذیرفته که از وضع بد خانه به خانه سالمندان راهی شود. باز برگشته بود و بعد از مدتی هم شنیدیم که فوت کرد!
ای بسوزید که دستاوردهای انقلاب را اینطور تعریف کردید!
جناب رئیس الساداتی که انکار میکند فامیل کنونی ماست، او و امثال او، آمد که مشکلات ما را حل کند. او جناب حجت الله عبدلملکی را به عنوان وزیر کار معرفی کرد. حجت الله عبدلملکی همانطور که از اسمش پیداست در خاندانی با سابقه حضور در حکومت پای کار آمده بود. چند باری هم به عنوان برادر بسیجی به چین سفر کرده با مطرح کردن کلمه طیبه "اقتصاد مقاومتی" به زبان شیرین فارسی در میان چینی ها کلی از رویکرد جدید اقتصادی ایران تعریف به عمل آورده بود! او با نمایش سفرنامه هایش، خود را از طریق تلویزیون قبل از انتخابات 1400 معروف کرده بود. او آمد که چه بشود؟!
او آمد که تا حد امکان برای خود و اطرافیان خود بسازد و بیشتر بالا برود. او یک دهه شصتی بود (!) که وقتی حرف میزد تک تک دهه شصتی ها را با حرفش فقط از زیر تیغ پنبه ای خود رد میکرد!
یک بار وزیر کار دهه شصتی گفت که دهه شصتی ها نمیگذارند که آمار نشان دهد اشتغال زایی ما به چشم بیاید! این حرف از دهان او درآمده و یا نیامده بود از لیست تمامی آمارها در حال حذف دهه شصتی ها بودند:
1- وام ازدواج به دهه شصتی ها تعلق نمیگیرد: پس از مدتی رسانه ای کردن این مطلب و مانور روی آن، خیلی ساکت اعلام کردند که اگر دهه شصتی با دهه شصتی ازدواج کند چرا، به او وام ازدواج میدهیم! هنوز که هنوزه در مسجد دهه شصتی به دنبال دهه هشتادی است! دیگر کسی به جمله تصحیح کننده بعد رجوع نمیکند! او بلد است چطور دختر دهه هشتادی را شاد کند! برایش اشتراک فیلیمو میگیرد و با هم فیلم میبینند!
2- در دانشگاه لیست متقاضیان ازدواج شامل دهه شصتی ها نمیشود! این یک خبر موثق از جانب خودم است. دانشگاه فردوسی مشهد که طرحی به نام سایبان و فقط و ویژه برای پرسنل خود دانشگاه و اعضای هیئت علمی آن دارد، حاضر نیست نام دهه شصتی ها را در لیست متقاضیان ازدواج بیاورد! این را یک دهه هفتادی بررسی کرده
3- پس از جمله معروف حجت الله عبدلملکی، کاریکاتورهای طنز را جستجو کنید، خیلی جاها هست که گفته دهه شصتی ها تاریخ انقضایشان سر آمده و لازم نیست در لیست ها آورده شوند!
ما دهه شصتی ها با تحصیلات بسیار بالا و فعالیت بسیار بالا در عنفوان جوانی در حال حذف از لیست ها هستیم! به راحتی!
زمانی که ما نوجوان بودیم فقط کافی بود کسی 5-6 سال از ما بزرگتر باشد که بگوییم او همه کاره است! کسی از مدرک میانسال دوره نوجوانی ما نمیپرسید! همه میگفتن مدارک دیپلم و لیسانس آن موقع قدر دکترای الآن ارزش دارد! بیایید، الآن من دکترا گرفته ام و در جوانی از لیست ها در حال حذف شدن هستم! ماها پیر شویم، آن خاک کجاست که خود ببوسیم و زیرش خود را دفن کنیم، اگر زنده بمانیم!
پس از بسیار آه و اندوه ناشی از حضور شگفت انگیز عبدالملکی، رئیس جمهور محترم و فامیل ما (!) فردی را معرفی کرد به نام زاهدی وفا! ما هر روز داشتیم دنبال این فامیل زاهدی میگشتیم ببینیم انقدر من رو اذیت کرد هنوز زنده است یا نه! نمرده؟! به درک نرفته؟!
گفتن این زاهدی وفا یک چیز بالاتر از زاهدی توئه! اون بهتره. در مجلس بحث کردن که دو تابعیتی هست یا نه!؟ دیگر نشد که بماند. او هم ای دل غافل رفت که رفت!
پس از او رئیسی یکی از مهره های فامیل خودش را که دیگر سید هم هست، سید مرتضوی را برای سمت وزارت کار معرفی کرده است. باشد که ببینیم آبرکرامبی موفق تر از آب در می آید یا سید مرتضوی!