دیشب با وجودی که درز گیری کرده بودیم، بو و مزه بنزین زیر زبونامون بود. همه اش هی فکر میکردیم که امروز چه روزیه؟ شایدم جشن میلادی چیزیه! منکه دیگه فشارم رفت روی مرز و برنگشت. وگرنه که بوی بنزین رو حس نکرده بودم، تا اینکه خواهرم دماغشو بستو همه ش هی میگفت بو میادو اینا
بعد شبکه خبر زیرنویس کرد که کارت سوختتونو وقتی میزنید به دستگاه، اول صبر کنید تا اسمتون بیاد. از اینجا ناگهان متوجه رابطه این خبر با اون کار مردم شدیم که قبلا هم مشابهش رو برای این کارت های تلفن عمومی دیده بودیم. خواهرم گفت: احتمالا دیگه ملت یاد گرفته ان با کارتاشون یک کاری بکنن که سهمیه بندی بی معنی بشه. گفتم آره، تو همین وبلاگ آهم هم یکی همینطوری میگفت کرده. احتمالا هم تو این شبکه های ماهواره ای دارن روش کار رو یاد میدن. مثلا میگن دوستامون از تهران یک ویدئویی درست کرده ان که براتون نشون میدیم. بعد اونوقت روش دور زدن کارت رو یاد میدنو پشت سرش بزنو برقص.
دیگه یاد سایفونو فیلترشکن هایی افتادم که اونجا به ملت یاد میدن کدومش بهتره! بعد، یاد خودم افتادم که هیچ وقت استفاده نکرده امو وقتی هم از ملت میخواستم با فیلترشکن برام فیلم نامه ای چیزی دانلود کنن انگار بهشون حرف زشت زده امو حرف ... و شورت و اینا وسط کشیده ام! حالا، خودشون بیستو چهار ساعته تو این چیزان ها! یکی مثل منکه دیگه بهشون بگه، انگار حرف زشت زده.