حالا که پیک کرونا رو زحمت کشیدن و آمار فوتی ها رو یک کانال پایین تر به عدد حدود پونصد رسوندن بد نیست کمی در مورد رعایت بهداشت بگم که میبینم رعایت نمیکنن. دلیلش هم اغلب باور غلط ماهاست.
چند وقت پیش خواهرم یک سوسک آمریکایی رو کشت که بی رنگ شده بود. خونه قبلی ما که چند کوچه پایین تر بود سوسک آمریکایی نداشت. در عوض یک سوسک های ریزی داشته که به خاطر مبارزه با اونها هربار کابینت ها رو میریختیم بیرون و سم پاشی میکردیم. این ها شاید تعدادشون کم میشد، ولی هم چنان وجود داشتن. گاهی یک نسلشون بی رنگ میشد و دوباره همون آش و کاسه. بعدها تبلیغ کردن که شرکتی محصولی به اسم «امحا» تولید کرده که یک ذره از اون سوسک ها رو سمت خودش میکشه. اونها هم اون رو خیلی دوست دارن و با خوردنش بسیار تشنه میشن، و در جاهایی مثل فاضلاب میمیرن. ما اصلا نمیبینمشون دیگه. این مبارزه واقعا خیلی بهتر از بقیه روش ها بوده به نظر من. من تعجب میکنم که هنوز جوون ها ملحفه هاشون بوی پیف پاف و سم کش های بد بوی عجیب غریب میده.
مورد بعدی داروی کروناست. یک دارویی هست به اسم همیوپاتی. یک نانو از بیماری رو در اون میذارن و ضعیف شده اون رو به خورد آدم میدن. در نتیجه میگن بدن قوی تر میشه. حالا این برای کسی که خودش رو قرنطینه کرده و انواع سویه های کرونا رو هم گرفته درسته؟ نه، بیچاره ولو دو- سه روز، درگیر بیماری میشه. اگر هم واکسن نزده باشه بیشتر ناقل بیماری میشه. با خودم فکر میکنم این پیک رو چند نفر ناخواسته تا این حد بالا رسوندن. باورهای غلط دیگه از این حیث رو ربط بدین به بارون. میگن بارون آب پاکی میاره. حالا بارون تبدیل شده به سیل و شما اون زیر رفته این. این احتمال رو بدین که نه تنها کرونا رو گرفته این بلکه ناقل هم هستین.
یکی از نشانه های کرونا اینه که وقتی میگیرن احساس میکنید زخم اثنی عشر گرفته این. احساس میکنید یک قسمت از معده زخم شده. معمولا اگر اطرافیان هم یک باری این احساس رو با چند حس دیگه دارن، این کروناست. لازمه که ضمن پرهیز غذایی مثل نخوردن غذاهای قندی، خوردن سبزیجاتی مثل جعفری رو حتما در دستور کار قرار بدین. قرنطینه و جدا کردن خودتون از دیگران برای پایین بردن سطح التهابات لازمه. با تحرک بدنی و این پرهیزها احتمال عود بیماری رو پایین میبرین. قرنطینه این جور مواقع بیشتر به معنی حفظ خودتون از افزایش سطح ویروس در بدنه تا بیشتر ناقل بودن.
تو این روزها که همه تشنه یک قطره بارون هستن، نگاه میکنیم بعضیا پلاستیک میسوزنن. قشنگ روزهای جمعه. سوزوندن برگ رو ارتباط میدادیم به روزهای پنج شنبه و حالا یک مدتیه روز جمعه و حتی شبش پلاستیک میسوزنن و دودش کل محل رو میگیره. حتی یک بار این بقدری مشتعل شد که چند ماشین آتش نشانی جای خونه اومد تا خاموشش کنه. امروزه برخی پلاستیک ها رو طوری تولید میکنن که قابل بازیافت باشن. در اروپا از همین چند ماه پیش راه انداختن که دیگه در ظروف یک بار مصرف، حتی ذره ای نباید پلاستیک باشه. این بخش از کار خوبه، ولی اگر حالا به ما هم رسید باید بدونیم علم پیشرفت کرده و میشه یک کاریش کرد. اول اینکه کمتر پلاستیک مصرف کنیم و یک مقدار از علاقه مون بهش کم کنیم، و بعد هم بذاریم بازیافت بشن.
در مورد سوزوندن کاه و کلش هم همینه. امروزه، راه مبارزه با کرم ساقه خوار رو پرورش زنبورهایی گرفته ان که لاروشون رو تکثیر میکنن، و این ها کرم ساقه خوار رو از همون نوزادی میخورن. دیگه لازم نیست مثل سابق هوا رو آلوده کنیم چون روش دیگه ای برای مبارزه با این کرم بلد نیستیم. به این میگن کنترل زیستی. مثلا برای مبارزه با کرم ساقه خوار نیشکر زنبور تلنموس تکثیر میکنن.
هوای آلوده، برای انسان مضره. یک تحقیقی اخیرا کرده ان که در اون نشون میده هوای آلوده با چاقی و آسم مرتبطه. طرف نگاه میکنی از همه چاق تره، اتفاقا از همه هم بیشتر به این هوای آلوده علاقه نشون میده. میگه هیچ که نباشه خفگی هوای بسته درش نیست. این اشتباهه. با این آلودگی هوا احتمال دیابت و چاقی بالاتر میره. حالا میگن چاقی و دیابت بیماری پیش زمینه ای برای کروناست. اتفاقا برعکس، این روزها تا بنفش شدن وضع آلودگی هوا پیش رفته ایم. شاید قبل از کرونا انقدر هوا آلوده نبود که الآن هست.
کرونا رو دست کم میگیریم و عاقبتش مخصوصا برای جوانانی که هنوز بچه دار نشده ان میتونه از بقیه هم وخیم تر باشه. کرونا 2019 میگری و عقیم میشی. چطوری؟ با دیابت. چقدر احتمال داره بعد از اینکه دیابت ناشی از عوارض کرونا رو گرفتین بتونین باردار بشین و بعد بچه رو حفظ کنید؟
در این چند روز محدودیت دو هفته ای ما شاهد همه جوره حضور مردم در صحنه بودیم. اونی که تلویزیون رسمی ایران نشون میداد اعصاب خوردی بود که میخواست کسانی که یکسره ماهواره میبینن، ببینندشون. مردم مشهد فقط روز اول رو درست رعایت کردن. روز دوم کمتر روزم سوم، و همینطور که دیدن خبری از رعایت بقیه نیست و جریمه هم نمیکنن، کمتر. تا این که دیگه دیروز رو میشه گفت رسما از روز دوشنبه همه ریخته بودن تو خیابون. ترافیک همیشه بود، به اضافه گودبرداری شهرداری منطقه هشت مشهد، به اضافه خاور و به اضافه همه جور دودی.
گفتم مشهد، فکر نکنید شاهد عدم رعایت فقط مشهدی ها بودیم. چند روز قبلش رفتیم همین سایت waqi.info. هر موقع میریم اونجا دلیلش افزایش مستمر و لحظه ای آلودگی منطقه خودمونه. دیدیم از کل دنیا یکی هند آلوده ترین نقاط جهان بود و یکی ایران. ایران آلوده ترین نقطه در اون لحظه بود؟ چرا؟ مگر تعطیل نکردن که مثل بقیه دنیا رعایت کنیم؟ اون روز تبریز خیلی تو چشم بود. گفتم دیگه نگم.
حالا شما میدونید کرونا بگیرین عقیم میشین؟ دیروز پژوهشکده چشم پزشکی و بینایی افتتاح کردن. میدونید چرا؟ چون انقدر چشم های مختلف آسیب دیده ناشی از عوارض کرونا داریم و انقدر تحقیقات ما درباره انواع چشم آسیب دیده کم هست که اینا اصلا گفته ان پژوهشکده تاسیس کنیم.
تلویزیون ما فعلا که باید بگیم کم دروغ میگه. بیاد بگه میدونید چقدر بچه هاتون عقیم شدن؟ دوربین رو میبره رو زنها و مردهای خوشگلی که کرونا گرفته اند، یک وقت آرشیوش خراب نشه. ولی چشم خونی میشه. دفعه اول که کرونا گرفتی ممکنه کم خونی بشه، و دفعه بعدی که گرفتی ممکنه عوارض بدتری داشته باشه.
فشار خون بالا میره. تو چمیدونی کی دیابت میگیری. یک روز میری بیرون و از قنادی که اون هم تعطیل نکرده شیرینی میخری. همون روز هم نمیدونی کرونا گرفتی. شیرینی خوردن از کرونا همان و خونریزی از چشم ناشی از کرونا همان. و تازه نمیفهمی که خونریزی کردی. چون فقط میبینی چشمات قرمزه و پای چشمات سیاه. کلیه هات درگیر شده ان و هزارتا دردسر دیگه.
اونجا هرکی میرسه میگه باید بری دکتر. چشم چیزی نیست که از عوارضش نشه گذشت. حالا ساعت چنده؟ 12 نیمه شب. قند بالا زده و به چشم نشون داده میشه؛ قند 24 ساعته. سفیده چشمت دراومده و قرنیه حالت خشکی پیدا کرده. اون ساعت دکتر پیدا میشه؟
نکنید این کار رو با خودتون. حالا اگر کرونا گرفتین، و این اتفاق براتون افتاد خیلی نگران نشید. چون این روزا چشم بیرون زده زیاد داریم. چشم بیرون زده و آدم عقیم شده. چشم بیرون زده و دیابت. فکر میکنید برای چی این روزا هرکی دستش میرسه از ایران فرار میکنه میره خارج؟ از همین چیزاست. عجله دارن، یک وقت جاشون رو کسی نگیره. مخصوصا اگر کسی دختر داشته باشه احتمال فرارش از ایران بیشتر میشه. این همه سال برای یک شوهر خوب صبر کرده و حالا یک باری به دلیل کرونا و عوارض ناشی از اون با این مساله باید دست و پنجه نرم کنه که اگر با هر مرد بدی ازدواج کرد، دیگه ممکنه بچه دار هم نشن.
اول خب، به دوستداران طبیعت در ایالات متحده آمریکا تسلیت میگم. میدونم برای اونا هم خیلی فرق نداره ترامپ بره یا به جاش بایدن بیاد، یا پسراشون. خب اونجا چندین بار داستان آتشسوزیهای کالیفرنیا و یا اون طوفانهاشون چیز جدیدی نیست، شنیدیم. البته، من نمیگم که شاید ما از این جهت از اونا کم داریم. هنوز زبالههای هستهایمون به آمریکا نرسیده، و کسی هم نمیدونه وقتی ما ایرانیها کوه زباله داریم، جای زبالههای هستهایمون کجاست، ولی آمریکا یک چیزش مشخصه، و اون هم بی توجهیش به طبیعتو نظام طبیعیه. من اینجا میگم ساختمون شیر و خورشید داریم و منظورم اینه که ساختمونی ساختن که مجسمه شیر توش در آوردن. در آمریکا، میرن همون شیر رو میذارن بالا به جا مجسمه! شیر بدبخت. در کشوری مثل آمریکا و فرقی نداره، ایالت پنجاه و یکمش سیرک معنی داره. در سیرک شیرهای جنگل بدبخت و خیلی حیوانات دیگه میدونن که چی میکشن. خوشبختانه اگر روزی در ایران سیرک وارد بشه، همه میدونن که محصول کشورهای خصوصا غربیه، چون در فرهنگ و تاریخ ما حیوان آزاری به هر بهانهای محکومه. در آمریکا هکتار هکتار زمین با خانههای لوکس و زیبا وسط زمینهای چمن برای هتل و برای زندگی خرید و فروش میکنن. اصلا بعضیا هتل هایی میرن که چندین هکتار و فقط یک خانه ویلایی وسطشه، فقط برای مثلا دیدن اون شیره آن بالا و به صورت نه مجسمه، بلکه واقعیش. هر چند وقت هم که شیره بمیره یا خسته بشه و خودش رو پرت کنه پایین یکی دیگه جاش میذارن. احساس آزاردگی هم میکنن، ولی چون تبلیغات شده برای رفتن و دیدنش، احساس آزاردگی میکنن، پول هم میدن که ببینندش و کمک میکنن که چرخه شیرآزاری و حیوان آزاری ادامه پیدا کنه! به دلایل مختلفی که برای خودشون میتراشن.
اصلا ترامپ برای همین کاراشون از پیمان آب و هوایی پاریس اومد بیرون. اونا نه اینکه ناراحت بشن رو کارخونه هاشون فیلتر بذارن، یک طوری با این تبلیغاتشون حیوان آزاری و طبیعت آزاری رو تبلیغ کرده اند که کارها و لذتهای عجیبشون با حفظ محیط زیست منافات داره. همین چند وقت پیش یکی از این مستندهای خارجی رو میدیدم، قشنگ این شیرهای دریایی (فوک آبی) رفته بودن بالای یک صخره. همه رو هم رو هم. هرچند وقت یکیشون هم خسته میشد دیگه، خودش رو پرت میکرد پایین. مستند میگفت این اتفاق که برای این فوکهای دریایی افتاده محصول پدیده گرم شدن زمین به دست خودمون و یقینا به دست آمریکایی ها با اون فرهنگشونه.
اینه که از بابت این شرایطشون از وضع اونا اجبارن بیشتر آگاهیم تا خودمون. یعنی میخوام بگم اونا انتخابات دادن، ولی قصه پر غصه شون تموم نشد، و صد البته اگرچه همه چشما به انتخابات ماست، ولی دلها احتمالا با این شیرها اون بالاست که معلوم نیست هرچند وقت چند تاشون فقط قربانی این فرهنگ غلطشون میشه!
اما از خودم. بلند شدم این چشمم میخارید. قبلا تجربه خارش بدش رو داشتم. خارید و با کمی دست مالیدن بهش خون اومد. این حرف منو دیابتیها خوب میفهمن. سالها برای این دیابت رفتم دکتر. هیــــــــــــچ دکتری بهم نگفت دیابت دارم. فقط ده سال پیش یکی (دکتر گوارش) گفت برنامه غذایی داشته باشم. برام آزمایش خون هم نوشت، ولی تشخیص دیابت من انقدر براشون سخت بود. دکتر چشم پزشک رفتم، گفتم آقای دکتر این چشمم میخاره. منم موژههام رو میکنم. یک نگاه کرد و برام ویتامین آ نوشت. یک بار دیگه یک چشم پزشک دیگه رفتم. چند بار مغز و اعصاب رفتم. چند بار بچه که بودم بردنم دکتر. خدایا، هیچ دکتری نمیفهمید. من مونده ام اینا که دیابت نوع یک دارن و دکتر تشخیص میده، چطوره که برای من حالا بالفرض نوع 2 (!) رو نتونست تشخیص بده. البته، خودم در نوع یک بودن دیابتم شک دارم. چقدر دندون پزشک رفتم، بعد از اون موقع که چشمام گفتم میخاره. هزار هزار پرش کردن. البته، خونه ما هر بار جاش بدتر میشد و بیشتر وارد نقطه آلودگی هوا میشد. خود هوا هم در بدتر شدن دیابتم موثر بود. هوا هم آلوده تر میشد.
مردم چقدر شانس دارن، لابد دکتر هم که میرن با دکترهایی که من میرفتم فرق دارن. آخرش هم با عود بیماری، دیگه نیاز نبود برم دکتر. شایدم خودم دانشم همراه با دانش اطرافیان بالا رفته بود که این تشخیص رو دادیم، وگرنه که هربار میرفتم لابد برام باید تجویز ویتامین آ میکردن.
از درد گوش های میانیم شروع شد. همه این ها که میگم قبلا یک مشکلی داشتن. گوش میانی، دندان ها، چشم، قلب، طحال و غیره. حالا فکرشو بکنید، یک باره همه این ها، به ترتیب، ولی خیلی کم کم درگیر عوارض خیلی جدی بشن.
از یکی از گوش های میانیم، اون عقب. البته، در تمام مدت چشم هام میگفتن که مشکلی هست؛ قرمز شده بودن، و دچار تورم چشم شده بودم. درد شدید گوش داشتم. یک گوشم، و بعد گوش دیگرم. در تمام این مدت، اعضای خانواده تغییر خاصی در من حس نمیکردن. قرمزی چشم میتونست به خیلی عوامل مربوط بشه، از جمله آلودگی هوا که در بهمن ماه، ماه آلودگی هوای مشهد، اتفاقی تازه نبود. خودم هم اتفاقی حس نمیکردم. قبلا یک بار در همین وبلاگ از حساس شدن گوش هام به صداهای تیز مثل صدای زن، در این چند سال اخیر نوشته بودم. دانش پزشکیم هم کم بود.
تب خال هم که چیزی تکراری بود. یک تب خال روی لب، که ممکن بود به جاهای دیگه منتشر بشه، هم که در این 20-30 سال که در مرکز شهر زندگی میکردیم، چیزی جدید نبود. خلاصه، کسی شکی به بیماری خاصی نمیکرد.
خلاصه، مدت زمان طولانی فقط درد، و ورم گوش، همراه با ورم یکی از چشم ها داشتم. چشمانم خیلی حساس شده بودن. غدد اشکیم متورم شده بودن.
یک شب، شبی سرد، احساس کردم چیزی در بدنم، در اعضای درونی بدنم شکسته. اون شبی که میگفتیم نصف شبی ماشینی با بوی گازوئیل خونه رو درنوردیده بود. یکباره، جاهایی مثل کلیه، کبد و روده ها درد داشتن. آن شب، روی چشمانم خوابیده بودم. چشمام پف کرده بودن و من مچاله شده بودم.
در تمام این چند ماه، دوست داشتم چاق بشم. برای همین غذا میخوردم. بلد نبودم که هروقت گشنه ام شد، بگم نمیخورم. میوه کم میخوردم. داشتم اینطوری، در بدتر شدن اوضاع کمک میکردم. روزها زود بیدار میشدم، و شب ها تا اندازه ای که بشه گفت فقط 8 ساعت میخوابم، بیدار میماندم. گوش های من باید سروصدای طاقت فرسای برج روبرویی که حتی گوش یک آدم معمولی رو هم آزار میداد تحمل میکردن.
خانواده هم، نهایتش میگفت که تو باید بری دکتر! ولی تحمل یک مریض روی دستش، و مراعات آن را نداشت. یک جوری میگفت خوب شو دیگه! میوه، کاهو و سبزی در خانه زیاد شده بود، ولی تحمل خانواده برای خوردن یکسره سوپ و آش های مختلف در یک دوره طولانی بیماری در حد ماه ها سر اومده بود. کبدم حسابی چرب شده بود. یکباری میدیدی جوش چرکی رو صورتم پیدا شد. انگار خیلی چربی، و یا قند خورده باشم. در صورتی که در حالت معمولی اینطور نبود. چربی خیلی کم میخوردم، ولی گویی چربی زیادی خورده بودم. در مورد قند هم همینطور بود.
حس بویایی و حس چشاییم رو رفته رفته از دست میدادم. همزمان، به تمام غذاهایی که یک دیابتی رو دچار مشکل میکرد، حساس شده بودم. فشار خونم بالا رفته بود. فکرشو بکنید، من در تمام این سال ها تو این وبلاگ از پایین رفتن فشار خونم اعتراض کرده بودم. فشار خون یک ماهی را داشتم، و حالا مثل یک فشارخون بالا بدنم عمل میکرد. حس چشایی نداشتم و غذاها در فشار خون بالا، در خشکی چشم، و در تورم رو من اثر میکردن.
بعد از تورم گوش ها، نوبت تورم اعضای جلویی صورت بود. غدد بزاقی سمت راست، و بعد غدد بزاقی سمت چپ. دیگه میشد، حس کرد که حتی شاید چیزی در بدنم در حال حرکته. چیزی مثل توده ای تورم زا! تورم این غدد به حدی بود که دیگر با چشم میشد آن ها را دید. من فقط میگفتم مزاجم به هم خورده. گاهی چیزهایی میخوردم که به بدتر شدن بیماری کمک میکرد. درست نمیتونستم باهاش رفتار کنم. بعضی تظاهرات بیماری روی بدنم داشتم. مثلا یکباره لکه ای خونی روی جایی از پوست صورت جای لپ، که گویی مثلا خودم با دستم نشگون گرفته بودم. اینها برام بعد از یک ماه مثلا خوب بودن. چون دیگران میتونستن ببینن، که وضعیت بدنم عادی نیست، و با من به عنوان یک بیمار رفتار کنن.
بعد از یک ماه و نیم، یک روز هم روزه گرفتم. روز بعد که روزه گرفتم، پای چشمام سیاه شد. معلوم بود روزه هم خیلی برای این بیماری خوب نیست. البته، ماه بعدش دو روز پشت سر هم روزه گرفتم که با سیاه نشدن پای چشمام معلوم بود که رو به بهبودی خیلی کندی هستم. ورزش رو شروع کرده بودم. تنها چیزی که احساس میکردم، بدتر نمیکنه و ناگهان اثر معکوس نداره، همین ورزش بود.
زمان به کندی سپری میشد. کم کم حس چشایی من برگشت. یک سری عوارض بهبود پیدا کردن، ولی همچنان عوارض دیابت باقی موند. که اون هم احتمالا در خیلی دراز مدت و با طی دوره آلرژی و تورم ناشی از ماه های فروردین و اردیبهشت باید بهتر بشن.
تجربه ای که من در مورد این بیماری داشتم، بهبودی بود. ولی خیلی کند و خیلی تدریجی. صبر و استقامت نه تنها خودم، بلکه خانواده رو میطلبید. و در شرایط آلودگی هوا، عوارض بسیار زیاد. این بیماری عوارضش خیلی زیاده و شاید در خیلی درازمدت در حد سال طول بکشه، آدم بخواد بهبود پیدا کنه.
بعدا اضافه کرد: تظاهرات بیماری در بدن من مثل آنفولانزا و یا سرما خوردگی نبود، برخلاف این حرف رایجی که پزشکا همه جا پخش کرده ان. این تظاهرات مثل همون تظاهراتی بود که قبلا باهاش سال 96 مواجه شده بودم. کرونایی که اثر آبریزش بینی در اون به اون صورت دیده نمیشه. تب و لرزی که باهاش مواجه میشی کم و ناچیزه. سال 96 حالت استفراغ و تهوع مبرز بود، ولی دلیلش این بود که جای دیگه رو درگیر نکرده بود. اگر این بیماری جاهای دیگه رو درگیر کنه، که میکنه، تظاهرات بیماری مثل آنفولانزا در برابر بقیه تظاهراتش ناچیزه. درد در غدد شاید بقیه آثار رو بیشتر تحت تاثیر خودش قرار بده. خیلی به ندرت من سرفه کردم، که اونم میتونیم بگیم خاکی چیزی برای یک تک سرفه اثر گذاشته بود. بیشتر حساسیت به ذرات معلق هوا بود که من داشتم. با یک گردو خاک، و با یک باد قبل از بارون فشار خونم بالا میرفت!
بعدا اضافه کرد 2: بقدری در مورد این بیماری و علائم اون بد اطلاع رسانی کرده ان، که هی من باید نکته و تبصره اضافه کنم. همونطور که قبلا هم گفتم اون تبی که دکترا از داشتنش مدنظرشونه تا بگن این بیماری رو گرفته ای، ناچیزه. یک چیزیت میشه که در دمای معمولی احساس میکنی خیس عرق شده ای. البته، از قدیم هم گفته ان که تب نشونه خوبیه، یعنی بدنت داره با بیماری مبارزه میکنه. آیا این تب رو فقط تا همون 15 روز، یک ماه اول حس میکنی؟ یعنی، آیا این ویروس ظرف همون 14 روز که بیماری نشونه هاش بروز کرد در بدن باقی میمونه؟ راستش، من میکروسکوپ ندارم که این ویروس رو ببینم، ولی نشونه های مبارزه بدنم رو که میبینم، از مثلا دوباره بادکردن غدد بزاقی و عرق سرد کردنو اینا بعد از سه ماه تظاهر بیماری، از بهمن ماه، باید بگم که در مورد من اینطور نبود. یعنی، الآن اگر من دوباره مثل بهمن بلد نبودم، روزها کوتاه بودن، و شرایط آلودگی هوای بهمن دوباره برمیگشت، احتمالا این علائم بازهم با همون شدت بهمن ظاهر میشدن. در مورد من که اینطوره. هنوز بعد از سه ماه یکباری میبینی در یه حدی غدد بزاقی با آلودگی هوا درگیر میشن، و شب ممکنه از تب سرد خیس عرق بشی.
بعدا اضافه کرد 3: و درد گلو، از علائم دیگه ش بود، به نحوی که انگار خار رفته باشه اون تو. وقتی مثلا آب میخوردم یا غذایی که نیاز به پردازش داشت، اون ته گلوم نزدیک گوش های میانی درد میکرد. انگار مجموعه ای خارهای ریز کاکتوس رفتن تو گلو و حالا جاشون مونده و درد میکنه. این هم با شدت اولیه شروع شد و کم کم از دردش کم شد.
بعدا اضافه کرد 4: یک جایی وسط حرفام گفتم خشکی چشم. این یکی خیلی برام ویژه شد در این ایام کرونا. مخصوصا که در حالت هوای آلوده چشم خشک میشه، و یا در حالت خوردن غذاهایی که برای یک دیابتی بده، مثل غذاهای سرخ کرده و ادویه دار، در یک شدتی زیادتر میشه. وقتیم میگم خشکی چشم، از قرمزی، اختلال رگ، و آبریزش، قی خونی، شروع میشه تا خونریزی. کمی که رژیم رو رعایت کنید، و هوا رو هم مرطوب و تمیز نگه دارید تا حد کم شدن وضعیت بحرانی چشم به سطح قرمزی فقط میتونید پیش برین. من بررسی کردم، یک چیزی مثل شالازیون در مورد چشم پیشنهاد شده بود که میگفت مثلا تا 6 ماه ممکنه خوب شدنش طول بکشه. شالازیون، اونطور که بررسی کردم، چربی زیر پلک هست. نشانه مشترکی داشت، وضعیت چشمم با شالازیون، و اون هم اینکه وقتی مثلا خوابیده ام، بیشتر از اشک از چشم میاد، و در حد آب عفونی هست. شباهت به قی داره، ولی چیزی تو چشمم نرفته که. اگر فرض کنیم که ویروس ها تو چشم نیستن. نگاه که کردم چشمم بیشتر دچار اختلال رگ بود، تا چربی زیر پلک. حدس میزنم همون حداقل 6 ماه برای خوب شدنش طول بکشه، ولی شالازیون نباشه.
بعدا اضافه کرد 5: بی اشتهایی، و از اون بیشتر سوءهاضمه. و یبوست. اون اوایل به بوها خیلی حساس شده بودم. با بو احساس میکردم عفونت بدنم بیشتر میشد. مثلا یک چرخ خیاطی بالا سرم بود که بوی پارافینش اذیتم میکرد. یا شبی که مادرم جگر سیخ زده بود، فرداش غدد بزاقی زیر چشم پرکارم، همراه با دندونام حسابی باد کرده بود. خیلی برام سخت بود، چون عادت غذایی دیگه ای داشتم و غذایی که میخوردم قبلا برام مشکلی درست نکرده بود. ضمن اینکه نمیدونستم که مثلا بیماری مثل کرونا با دستگاه هاضمه چی کار میکنه. چون نمیدونستم ویروس وارد بدنم شده، باهاش مبارزه هم نمیکردم، پس یه مدتی رو به بدتر شدن رفته بودم.
از علائمی که نشون میداد که دولت و رسانه هم میدونست، تکذیب بسیار شدیدی بود که میکرد. تکذیبی که قبلا مشابه اون رو وقتی قیمت سکه از یک میلیون تومن پرید به سه میلیون و ظرف 15 روز به 4 میلیون، دیده بودیم. و عجیب که هر دوبار ما بهش شک نکردیم. از اون تکذیب های عجیبی که قبلا مشابه اون رو در ریاست هواپیمایی ایران، در ماجرای سقوط هواپیمای ایران-اوکراین دیده بودیم. من، فقط کمی اطلاعات یک شاهد رو گفتم که تخصصم اینها نبود. اون ها هم ابزارهای بهتری، هم تعداد گزارش های بیشتری داشتن، و اصلا اگر علم نداشتن، رئیس نمی شدن. در مورد سقوط هواپیمای ایران-اوکراین هم همینطور بود. کمی پزشکی بدونی، و کمی فیزیک بدونی باید سریع، حداقل بگی موارد مشکوکی هست، و نه اینکه شدیدا تکذیب کنی. دفعه بعدی، باز هم اخبار رو با این دیدها نگاه میکنم، ببینم میتونم یاد بگیرم کی چه اتفاقی افتاده!
وقتی، چشمام قرمز شده بود، چشمای خیلی ها قرمز بود. همزمان همین جا اطلاع رسانی میکردم. خون که از چشمام اومد، اطلاع رسانی هم میکردم. از اون مهم تر، در این مدت، داروخانه ها، مملو از حضور مردم بودن. یه عده ضدعفونی کننده میخریدن، و یه عده هم مثل من دنبال دارویی بودن که شاید کروناشون درمان بشه. الآن اون شلوغی داروخانه ها دیگه نیست. در استانداری جای خونه ما یک طبقه به مبارزه با سلاح های بیولوژیک سالهاست که اختصاص داده شده. راز این حرکات عجیب دولت ها و سعی در مسکوت نگه داشتن این اپیدمی ها چیست؟
بعدا اضافه کرد 6: حالت تهوع، خیلی ناچیز. به همون ناچیزی تب. از چیزایی که برام عجیب بود، این بود که نمیتونستم لب به ارده بزنم. کنجد آسیاب شده ای که همه کلی ازش تعریف میکنن. اصلا به لب زدن نمیرسید که حالا بخوام از خوردنش حالت تهوع داشته باشم. فکر میکنم فشار خونم با لب زدن به ارده بالا میرفت. برای همین ازش زده شده بودم. تا حدود دو ماه-سه ماه.
بعد از اون ماجرا، دیگه جرئت نداشتم حتی برم تو حیاط. البته، هوا هم خودش آلوده بودو حق هم داشتم. قضیه کرونا رو هم افشا کرده بودندو به جز آلودگی های مرسوم، بوهای خاصی که ما فرض میکردیم برای ضدعفونی میزنن هم میومد. اینکه میگفتن هوای بهار رو تنفس کنید و از اون دیگه نباید گذشتو گذاشته بودم کنارو خیلی خودجوش هوس هم نمیکردم برم بیرون، و یا لااقل سعی میکردم نفس نکشم توش دیگه. یکسره از اون موقع به بعد، فقط با ترس و لرز گاهی به زور لای پنجره رو باز میکنیمو زود میبندیم. قبل از کرونا هم من خودم میخواستم دیگه بیرون از خونه نرم، صرفا به خاطر ترافیکو آلودگی هوا. فوقش به خودم گفته بودم، نگاه میکنم اگر ماشین ها تو ترافیک نشسته ان بیرون نرم دیگه. ولی تا یک سال این تفکر رو گذاشته بودم کنار، تا اینکه کرونای حاد همه گیر شد. حالا که کرونای حاد همه گیر شده، اصلا دلیلی برای بیرون رفتن نمیبینم. حتی یک درصد هم احساس نمیکنم بصرفه که بیرون برم. فکرشم نمیکنم.
بعدا اضافه کرد 7: درد گلو، فقط مال سر گلو نبود. اغلب، بعد از بلعیدن بود، ولی فقط به اون تعلق نداشت. یعنی مثلا درد شامل غدد بزاقی هم میشد، شامل انتهای گلو (سر دوشاخه شدن نای) هم میشد. و زمان خاصی بهش تعلق نداشت. یعنی، الآن هم آلودگی هوا زیاد بشه، یه وقت میبینی جای سرشاخه های نای بعد از سه ماه که شروع شده، درد میکنه، ولی خب، نه به اون شدت اول. تنگی نفس رو خیلی نمیتونستم تشخیص بدم، چون مثلا این تنگی رو میتونستم ارتباط بدم به کمبود اکسیژن، آلودگی هوا و غیره. بعنوان نشانه، خیلی نشانه قابل تشخیصی نبود. یعنی، اصلا خیلی تمیز دادن مشکلات ناشی از آلودگی هوا (ذرات معلق فلزی مثل سرب)، با مشکلات ناشی از خود کرونا قابل تشخیص نبود. با این وجود، یک تفاوت ها و شباهت هایی بود که میشد آلودگی کرونا رو از بقیه مشکلات آلودگی هوا تمیز داد.
بعدا اضافه کرد 8: آبریزش بینی. به اون صورت معنی نداشت. یعنی واقعا میشه گفت یکی از تفاوت های اصلی حساسیت فصلی، آنفولانزا و سرما خوردگی تو همین قسمته. کرونایی که من گرفته بودم عفونت داشت. عفونتی شفاف و سبز، منتشر در تمامی نواحی سینوس ها. ولی مثل آنفولانزا و سرماخوردگی، و یا آلرژی، بدن رو تر نمی کرد. برای تر کردن، واقعا بدن در زحمت بود. این کرونایی که من گرفتم بیشتر خشک میکرد، و بدن برای تر کردن به زحمت میفتاد. پس، آبریزش بینی به اون صورت توش معنی نداشت. البته، چیزهایی مثل خارش به وجود آمده ناشی از خوردن اسفرزه در حد دو روز، برای بدن دردسرساز بود. مثل همیشه (یعنی قبل از کرونا هم)، اسفرزه زیاد نمیتونستم بخورم. اصلا یک دلیلی که میگم این بیماری رو نباید تو دسته آنفولانزا قرار داد، سر همین خشکی که تو بدن ایجاد میکنه. این بیماری آب بدنو میکشه. کرونا بدن رو خشک میکنه. اما، اینکه میگن اگر خارش داشتین، پس احتمالا آلرژیه و کرونا نیست، احتمال ضعیفیه. چون مثلا در بدن من علائم کرونا وجود داره، و از طرفی هم در این مدت 2-3 ماهه گاهی جای این غدد اشکی متورم میخاره. طبیعی هم هست. عفونت کرده، و حالا جای عفونت میخاره. من یادمه اون موقع هم که این غدد بزاقی لپ سمت راستم باد کرده بود، ممکن بود جاش رطوبتی مثل عرق بیرون بزنه، و ممکن هم بود کمی بخاره. البته، این خاریدن، مال خاریدن جایی عفونی هست که متورم شده، و با خاریدن حساسیت فصلی فرق میکنه. با تمام این حرفا، خاریدن حساسیت فصلی در بدتر شدن عفونت کرونایی موثره. و به طور کلی، میتونم بگم کرونا در بدن من سودا رو زیاد میکنه، و آنفولانزا، سرماخوردگی، و حساسیت فصلی، بلغم رو. در واقع، واکنش بدن به حساسیت های آلرژیک بیشتر از نوع خلط آوره، ولی در کرونا بیشتر خشکی هست.
بعدا اضافه کرد 9: آیا من از راه هوا کرونا گرفتم؟ تا اونجا که یادم میاد، نه. کرونا، تاثیر آلودگی هوا رو به صورت تصاعدی روی من زیاد کرد، ولی اینکه از طریق هوا کرونا گرفته باشم، هرگز به ذهنم خطور نکرده. من، خیلی به کثیفی اون نقطه از چین فکر میکنم که میگن در یک خیابون آلوده و از طریق خرید و فروش حیوان، انتقال صورت گرفته. این کرونا، از سال 96 تا اونجا که خودم ثبت کرده ام، بوده. این کرونا، رو من شاید اولین بار، از یک حیوان آلوده مثل خوک گرفتم، و نه حتی گربه، سگ و یا خفاش. خوک، از نوع زشت و سیاهش، چرا میگم خوک؟ دلیلش اینه که تا حالا ندیده ام، حیوانی مثل خوک، انقدر بخواد خودش رو به انسان نزدیک کنه. کجا؟ در جایی مثل انباشت زباله انسانی. چون خوک هایی داریم که مثل سگ ها دور زباله ها میگردن، و به دنبال غذان. بعد، اصلا درنظر نمیگیرن که نجاستو رفته ان با اون پوزه شون بو کشیده ن، مزه کرده ان و وارد بدنشون کرده ان. میرن تو زباله ها میگردن، بعد میان خودشون به هرکی سر راهشون قرار بگیره میمالن. یک جورایی خودشون برای آدم لوس میکنن. حیا ندارن. حتی از گربه هم حیاشون کمتره. در شهر من، مشهد، و دقیقا اون وسطاش که من هستم، لااقل میدونیم که سیستم دفع زباله قوی ای داره، اما، آیا همه شهرها این سیستم رو دارن؟ نه.
مردم (حتی مشهد) زباله هاشون رو در طول روز ولو میکنن تو خیابون ها، و خرابه ها. بعد، از کارهای روزانه شون اینه که رد آدمایی رو بگیرن که از کنار این زباله ها رد میشن. در مشهد، که اینطوره. در شهرهای کوچکتر بدتر. سیستم دفع زباله، تا اونجایی که من دیده ام، حتی میشه گفت در شهرهای کوچک خیلی هم معنی نداره. پس، من کرونا رو بیشتر از یک ناقل حیوانی که داشت از کنار زباله ها رد میشد، گرفتم و نه حتی یک ناقل انسانی، و یا آب و هوا.
البته، اینکه گفتم شروع ماجرا بود. این بیماری طولانی مدت میمونه. ادامه ش با انتخاب قبلیمون با ترامپ رقم خورده. بعد از اینکه از عفونت های بدن های ما شیرابه، در خیابان ها راه افتاد، گام بعدی تحرک این بیماری شروع شد. تصمیم گرفته شد، تا دست فروشی ها راحت تر جمع بشن، حتی با مرگ دست فروشان، اتفاق خاطره انگیزی بود. به همون خاطره انگیزی که ترامپ رو باهاش انتخاب کردیم. شیرابه هایی از بدن های عفونی ما در خیابان ها راه افتاد و ما فقط شاهد شروع ماجرایی بودیم که در اون مرگ آدم هایی رقم میخورد که تا الآن، هنوز شاهدشیم.
بعدا اضافه کرد 10: آیا روزه داری برای کرونا خوب است؟ بالای متن اشاره کردم که در روزهای اول بیماری که دچار میشین، خوب نیست. ولی من از همون اول که بی اشتها شده بودم دوست داشتم روزه بگیرم. رژیم غذاییم رو که باید عوض میکردم. به اون خواهر رژیم شکنم باید تاکید میکردم دیگه انقدر با این شیرینی های گاهو بیگاهش برای ما رژیم شکر تجویز نکنه، و از طرفی هم خودم باید رژیم خاصی رو ترتیب میدادم، ولی هنوز هم باید یک چیز عوض میشد. اون این بود که باید به صورت طولانی مدت، برنامه ریزی میکردم که چیزی نخورم. این کار ساده نبود، و براش باید دلیلی میداشتم. در یک مدت طولانی، در کمتر از سن یک انسان سالمند، من هم لاغرتر شده بودم و هم از قدم کم شده بود. این از نظر روانی این تاثیر رو من داشت که بی مهابا بخورم، تا بلکه بتونم اول با چاق تر شدن بتونم حداقل به قد سابقم برگردم. بهترین کار، برای ترک این اعتیاد، یک چیزی، یک دلیلی، مثل روزه بود. پس، الآن که ماه رمضونه و سه ماهی هم از اولین روزهای بیماریم میگذره، خوشحالم، چون دلیل خیلی قانع کننده ای برای روژه داری دارم.
نکته بعدی، التهاباته. آیا التهابات کرونا فقط تا همون روده، است؟ خیر، شیمیایی که نزده ان. ویروس کرونا درون سلول های بدن نفوذ میکنه. در روزهای اول که بیشتر ملتهب بودم، ترشحات واژینال، به این معنا که آلودگی خارجی تا اون حد، وارد بدن شده داشتم. یادمه، روزی که لرز خفیفی در ماهیچه های ران پام حس کردم، قرمزی هایی کم رنگ در همون قسمت، انگار که نشگون گرفته باشن، روی پام ظاهر شد. اون روزی که قرمزی پر رنگ تری روی لپم در صورت ظاهر شد، شاید هفته دوم بیماری بود.
بعدا اضافه کرد 11: امروز آمار و ارقام جالبی میدیدم. اینکه مثلا تست کرونا 800 هزار تومنه (خیلی گرونه!)، و دیگه اینکه امروز 7/2/99 تازه آمار فوتی ها رسیده به اون روزی که اینا شروع کرده بودن به آمار دادن! این هم از اون عددهای عجیبه! من داشتم از همون دیر خبر دادنشون ایراد میگرفتم، حالا اینا دارن میگن برگشته ایم به آمار روز اول که داده ایم. خداییش برای منکه قبل از این آمارها بیماری رو گرفته بودمو تموم شده بود و رفته بود، و البته مرتب هم هی میگفتم که خیلی ها گرفته ان، این عدد بالاست. حالا، شماها احتمالا خوشحالین، به خاطر اینه که همون جریمه 500 هزار تومنی حضورتون با ماشین در دوران قرنطینه تعطیلات عید، هم بالا نبوده، و یا این عدد تست کرونا که 800 تومنه هم براتون ناقابله.
اما، از کرونایی که من گرفتم. این مطالب رو مینویسم و دوست داشتم کسایی بخونن که امکانات کمی داشته ان، و بدون هزینه میخواستن یک شمه ای از این بیماری دستشون بیاد.
یادمه، روزهای اول که کرونا گرفتم، تقریبا میشه گفت که نمیدونستم گرفتم. خب، خیلی سخته بتونی تشخیص بدی. اونم برای چیزی که جدیده و علائمش رو تا حالا کسی بهتون گوشزد نکرده. من اینطوری بودم. یادمه تقریبا هر اشتباه نکنی رو تو همون 14 روز اول سر این بیماری کردم. از جمله اشتباهاتم هم این بود که این کش شلوارم تنگ بود، حسابی، بعد واقعا، عقلم هم نمیکشید شلوارمو عوض کنم. همینطور تنگ، تحمل میکردم . حالا اینا رو گفتم، برای کرونا آمادگی داشته باشین، خواستین بگیرین، لباس مناسب بپوشین.
بعدا اضافه کرد 12: وقتی میگم اشتباهات زیادی اون موقع داشتم، از تعداد زیادی اشتباه حرف میزنم. از جلمه اونها این بود که بعد از مدتی خمیردندانی رو استفاده کردم که توش دی اکسید تیتانیوم بود. با خودم گفتم که یک روز درمیان که اشکالی نداره. بعد پماد زینک اکسیدی استفاده کرده بودم که خیلی وقت بود همینطوری رو زمین بود. میزدم به یکی از جوش هام که بره. دیگه، از اشتباهاتم استفاده از کرم مرطوب کننده ای بود که عطر غیرطبیعیش حتی بعد از اینکه حساسیتم نسبت به بوها رفته بود، بازم تا وقتی ظرفش رو نشسته بودم نمیرفت. یعنی بعد از اینکه ظرف کرم رو هم شستم بازم بوی عطرش آزار دهنده بود. این اشتباهات به اضافه یکسری اشتباهات زیاد دیگه، کار خدا، دقیقا تو آلودگی هوا و روزهای کوتاه و سرد سال، همراه بشن به یک پدیده اضافی دیگه، چی میشه؟ اثر تصاعدی یک اشتباه!، طوری که هربار برگردی عقب و بگی اگر اون کرم نبود، اگر اون روز این یک حرکتو نمیکردمو اینا
بعدا اضافه کرد 13: این روزا تصویر بچه هایی رو نشون میده که به مدرسه برگشته ان، و حالا یک ماسکی رو هم به صورتاشون زده ان. تقریبا میشه گفت که این کار فقط 10درصد شانس ابتلا یک بچه و حذف چرخه انتقال ویروس کووید-19 و هر ویروس دیگه ای رو کاهش میده. فکرشو بکنید، این بچه میخواد بره دستشویی، و بعد از دستشویی میخواد دستاشو بشوره. بالفرض اگر که مامور هم گذاشته باشن که بزرگو کوچکش رو بشوره، و اون مامور هم حواسش به بچه باشه که دستاش رو هم میشوره، فکرشو کردین که وقتی دستشو زد به شیر آب، چه تعداد ویروس از شیر آب به دستش منتقل میشه و چه تعداد ویروس خودش منتقل میکنه؟ منکه گاهی جای شیر آب بزرگسالان فهمیده میرم، فرداش این ویروس تبخالم عود میکنه. فقط مثلا کافیه حواسم نباشه و مثلا بخوام وضو بگیرم. در یک مرحله که خواستم بعد از آب زدن به دستم آب بزنم به صورتم، همینکه دستم به لبم بخوره، فرداش ویروس تبخال گرفته ام. البته، فقط این هم نیست. یادمه وقتی غذا با قاشق یکبار مصرف پلاستیکی، و یا ظرف یک بار مصرف پلاستیکی هم میخوردم همین اتفاق میفتاد. ویروس، ویروسه. از نظر انتقال رفتار یک ویروس مشابه دیگری هست. واقعا قابل تصور نیست، که چه تعداد قراره انتقال ویروس در جامعه و یا افزایش آمار مرگو میر داشته باشیم.
بعدا اضافه کرد 14: ویروسی که من گرفته ام، الآن از اول بهمن تا امروز که 16 اردیبهشته، در تنم مونده. حالا اینکه میگن کرونا-2019 تا 6 هفته بیشتر در بدن نمیمونه رو دیگه نمیدونم. البته، من نمونه شاهد خوبی نیستم. شاید ویروس دیگه ای گرفته باشم، ولی فکر میکنم ویروسی که دارم به بقیه لااقل از نظر تماس با وسایل شخصیم قابل انتقال باشه.
بعدا اضافه کرد 14 خرداد 1399: چقدر طول میکشه که اگر یک بار کرونا گرفته باشی، دوباره که در معرض ویروس قرار گرفتی بازم بروز کنه؟
دو روز پیش مجبور شدم به خاطر سهام عدالت برم بانک تا بگم هرچی دستم هست از اون 30% میفروشم. روز اول که کارمند بانک گفت سیستم کار نمیکنه فردا بیا و روز دوم هم که دیگه اگر نمیرفتم تا سیزدهم بیشتر وقت نداشتم. پس باید میرفتم. قبلا هم که دولت و کارگزاری رو امتحان کرده بودمو اعتباری بهشون نبود. کلا، خیلی مجهز با ماسکو عینکو دستکش رفتم بانک. روز اول، که خیلی چیزی بروز نکرد، ولی احساس میکردم هرلحظه ممکنه چیزی مثل تب خال تو تنم بروز کنه که نکرد. روز دوم، البته ترافیک خیلی بیشتر بود. دیروز هم ترافیک باز از اون روز دومی که من رفتم بیرون تو مشهد، بیشتر بود. خب قرار بود این چند روزه تعطیل باشه دیگه، ملت ریخته بودن تو ماشین هاشون و به مقصد احتمالا باغو ویلاشون همه جا رو گرفته بودن. دیگه، حسابی دلیل برای بروز علائم کرونا تو من بالا رفته بود. البته، من قبلا هم گفته بودم، بهترین علامت برای نشانه تو من همین بثورات جلدیه. قبلا یک بار تو پام خونمردگی دیدم. بعد یک بار قدر یک نشگون خونمردگی جای فک پایین. و این دفعه، یعنی دو روز پیش، قدر یک خراش خیلی کوچیک. از نظر علائم اطرافیان در بیرون هم، کسیکه کارمند بانک بود، چشماش قرمز شده بود. تقریبا میشه گفت که خیلی ها تو این دو روز اخیر من دیدم که چشماشون قرمز شده بود. آدم میگه التهاب گرفته طرف. حالا شما فکر میکنین من چقدر بیرون بودم؟ کمتر از یک ساعت. حتی مادرم هم که دیروز رفته بود پارچه بخره، در همین حد بیرون بود. ولی چشما همه قرمز. البته، امروز هم اعلام کردن که وضع کرونایی مشهد جدی شده، و اسمش کنار قزوین، و بوشهر و شهرهای قرمز رفته. دیگه شما خودتون حساب کنید. با این وضع، اگر کسی کرونا گرفته دوباره نمیگیره؟
اصلا این حرفا نیست. میگیره و تجمع ویروس کرونا در وجودش برحسب آنچه که بیرون تجمع کرده و میزان آلودگی هوا بالا میره. البته، میزان ایمنی بدن و رعایتو اینا هم در کمتر شدن احتمال دوباره ویروس گرفتن موثره.
چند روز قبل رفتیم یه دو تا نهال گذاشتیم تو باغچه بابام. دوستش هم بود. مثل زن ها غذا پخته بود. بادمجونا رو کباب کرده بود و با گوجه هایی که از قبل با نمک خشک کرده بود خورش بادمجون درست کرده بود. بعد هم قدقد برای اینکه حرفی بشنوه گفته بود، به خانومم گفتم چرا نمیایی؟ اونم گفت: شما سبزی کاشتین که ما بیاییم؟
دیگه قدقدو بفرمایینو جیغو اوا خواهر. تاحدی که ما دیگه نمیتونستیم کار مردونه بکنیم. فقط رفتیمو یه گوشه نشستیم. البته، بابام بدتر از دوستش. اونم انقدر فس فس تا دوستش بیادو کاری بکنه. وگرنه که نمیکنه. نه خودش و نه پسرش.
بعد دیگه دوستش گفت: بچه هام، حتی دستگیره در یخچالو هم ضدعفونی کرده اند. این باعث شد که بابام بره و یه شیشه بزرگ الکل بخره. از طرف دیگه هم من گفتم برا ما همین جا یه آپارتمان بگیر، من نمیام که تو باغچه ت از ما خرحمالی بگیری تا بعد پسر پسرت که بزرگ شد بشه مالک اونجا. هر کدوم از پسرات یه زن بگیرندو یه بچه بغل که من براشون کار کنم؟
دیگه این شد که یاد نوه اش افتادو رفت براش چندتا ماسک کودک خرید. ماسک خریدو نمیدونم به چه دلیل منصرف شد که بره خونه پسرش. فقط چیزی که ما دیدیم این بود که میگفت نریم خونه پسرم که نوه ام ازمون کرونا نگیره.
خلاصه، ماجرا به اینجا ختم نشدو این ماجرا چند روزه است. یه چند روز بود که اون مرغ کوچیکه مریض بود. این خروسه بزرگ شده و من یه ترس ذاتی از این بدبخت زبون بسته دارم. براهمین مرغای تو حیاطو تقریبا ول کرده ام. خواهرم هم همین طور. دیگه این بدبخت، گفتیم باباهه سرشو ببره. ولی این کارو نکرد. به سبک تفکر قدیمی ها گفت: نشنیدی میگن ولش کن به حال خودش بمیره؟ این الآن وضعیتش اینطوریه.
منم دیگه بلد نبودم سرشو ببرم که راحت بشه. گذاشتیمش به حال خودش. مرغ قبلیو از باغ آورده بود و ما نمیدونستیم سرشو تو دستشویی ذبح کرده. دیگه وقتی دیدیم اینطوری فکر کردیم کار غریبه است. آخه بابای من تمیزه، برای همین انداختیمش سطل آشغال. بدبخت سالم بود. دیگه این مرغ مریضو گفتیم دست نمیذاریم خودشون هرکاری کردن، کردن.
حالا دیشب مرغ مریض به حال خودش مرد، بیچاره. بعد، بابام رفت تو حیاط. هی ما چشم میذاشتیم، ببینیم کی دیگه به جز ما ممکنه بخواد مرغ مریضو جمع کنه؟ هیچ کس تا حالا.
باباهه هم که رفت تو حیاط، نمیدونم یه چیزیو میشست.
دیروز، روز پدر بود. مامانم به این مناسبت شیرینی ساق عروس با عسل پخته بود. اول من شش تا از اونا خوردم. قبلش ماستو کاهو خورده بودم. بعد یه کلوچه سوغات اهواز رو خوردم. بعد هم بابام داشت میرفت باغچه اش. مامانمو خواهر دیگه هم رفتن باهاش. اومد از ما بپرسه که نمیایین؟ خواهرم گفت: من پس فردا میام.
ما همه اش فکر میکردیم این روز تعطیل اینا چی میخورن؟ حتما حداقل یه ماستی دیگه.
نگو فقط بیسکوییت خورده بودن، به دلیل کرونا. نباید چیز دیگه ای میخوردن که ممکن بود کرونا بگیرن. بعد آتیش درست کرده بودن. چون بابام به رسم قدیمی ها باید فکر کنه.
دیگه اینکه رفته بودن اون اتاقه رو پر از کثافت کرده ان. مامانه دو تا پتوها رو بلند کرد که بشوره. و کلی جمع کردنو سرما و اینا، با فقط دو تا بیسکوییت.
از اونطرف ما اینجا سمنو پختیم. من فکر میکردم که مثل پارسال میتونم هرقدر دلم خواست سمنو بخورم. ولی نگو برام بد بود. از چشمم کلی خون اومد.
مامانم هم که اومد گفت ما هم به جز بیسکوییت هیچ نخوردیم. و دیگه دود بود که خوردیم.
نه، تمومی نداره. چون امروز هم بود. امروز مامانم رفت که دو تا پتوها رو باهم بشوره. باباهه داد و بیداد که ننه سگ، من نمیخواستم زنی مثل تو رو بخرم؟ قشنگ کلمه خرید رو استفاده کرد. فقط داشتم تحملش میکردم. خواهر میگفت میخواد بره، اگر بری چیزی بگی دادی دستش. میخواستم بگم برو طلاق بگیر، تحملت میکنیم.
دیگه هی داد که منکه مردیم (شما فرض کنید داره میگه اواه که منکه زنیم) زورم نمیرسه دو تا پتو رو اینطوری با هم بندازم تو یه آب. چرا باهم گذاشتی؟
حالا هیچ جای دیگه اینطور نیست. همه پتوها رو میدن خشکشویی. عوض دستت دردنکنشه. نه نمیخواستم. این چه وضعشه؟ و از این حرفا. گفتیم چشمش دنبال این بوده که ماها رو هم اونطوری ببره تو باغچه. تازه، یه چیز دیگه هم گفت: گفت این کاشی های حموم رو تو اینطوری میشکنی! حموم خونه 120 ساله! منظورش این بود که من براتون اون باغچه گوهیو کاشی کنم؟ برای چی؟ شماها لیاقت ندارین.
گفتم بنویسم.
باید مینوشتم. جواب بعضیا.
بعدا اضافه کرد: یه چند بار این، وایتکس خرید ما ریختیم تو سوراخ. حالا کوتاهی کردیم، این زن بازی درآورده. از اون زنای تو باغچه اش یاد گرفته.
حالا اگر مامانه هیچ کار نمیکرد، این هیچ نمیگفت. روزی سرصدا میکنه که از همیشه بیشتر کار کنه. یه خورش درست کرده مثل سوپ. سرصدا که واتری سوپ بلد نیستی. تو زن نیستی، من زنم! زن تو باغچه ام، آقای کاتب، یه مدتیه زنش اومده دیگه یه واتری سوپ هم گیرم نمیاد!