آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد
آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

همه چیز عادیه

تا زمانیکه سعی کنی دایره ت رو مشخص کنی. اینو خیلی آدما که سنشون بالاتر میره بیشتر میفهمن. البته، خوب هرچی سنت هم بیشتر میشه، بیشتر دوست داری دایره ت رو کوچکتر کنی. شایدم دیگران بیشتر اینو میخوان!

ناراحت میشم، وقتی میبینم یک مشت آدم عقب افتاده که ظاهرا معلولیتی در جسم و جانشون نیست، بخوان برای دیگران و مخصوصا معلولین تصمیم بگیرن. بعد برنامه هم راجع به این کار زشتشون میذارن. آدمایی که نمیدونن چی میخوان و حتی سر چی تعصب دارن! یکی از برنامه هاشون هم همین برنامه دیروز بود. دیروز یک مشت چادریو پسر ریشو و اغلب عینکی از یک طیف خاص آورده بودن که راجع به کراهت بی چادری در مسجد صحبت کنن. جدا حوصله نداشتم که حتی نگاه کنم اسم برنامه چیه. یعنی انقدر مسخره بود برام. برای کسی مثل منکه از اینها گذشته و دیگه حتی بهشون فکر نمیکنه، دیدنشون هم مسخره است. حالا، کمی نگاه کردمو کمی هم شنیدم. الآن هم کمی، در حدی که امیدوارم مطلب رسونده بشه، در روزهایی که تلاقی داره با روز معلولین این مطلب رو مینویسم.

من، سالهاست مانتویی هستم. هیچ کس از اطرافیان هم با این مشکلی نداره و نداشته. همه کسایی که منو میشناسن، قبلا همون طوری دیده بودنم که الآنم میبینن. مسجد هم زیاد میرم، و همون خاطره ای در ذهن آدمای اطراف با دیدنم براشون زنده میشه که شاید 9-10 سال پیش. اینه که اصلا هیچ کدوممون به این موضوع اصلا اهمیتی نمیدیم.

اما، در مورد حرم فرق میکنه. میری حرم و باید حتما چادر بپوشی! باید حتما حوری باشی که چادر هم بتونی بپوشی! دلم اصلا برای اینا که این روزا با گرونی نرخ ارز چادر سیاه میخوان بخرن میسوزه. کی میره چادر 400 هزار تومنی که قیمت معمولش هست بخره؟ (جدای از اون یک لایه چادر 200 هزارتومنی که تلویزیون تبلیغ میکنه، الآن معمول قیمت چادر 400 هزار تومنه با منتو سنت)

نمیخرن لابد. لابد، اگر هم بخرن، فقط همون چادر روش رو میخرند و زیرش همون قبلیه، و این هم که تو در و همسایه افت داره یکی ببینه لباسی تو پوشیده ای که از شش ماه بیشتر تنت بوده!

از سوالاتی که زن داییم در آزمونش پرسید، یکیش تا اونجا که یادمه با این شروع میشد: از وقتی مانتویی شدی! این تغییر حرکت من رو یکی مثل زن داییم در بخش عقیدتی-سیاسی میپرسه. اونم برای اینکه بپذیردتم، و یا اینکه ردم کنه! یکی که تو رو ندیده هیچ وقت! و یا شایدم نمیخواد ببیندت. تو حرم اینطوریه. تو حرم، زن های غیرچادری رو راه نمیدن. اصلا کلا قصدشون اینه که کسیو راه ندن. اون از آلودگی شدید اطرافش، و اون هم از درهاش که دربون هایی داره که تمام تلاششون رو از اول میکنن تو رو راه ندن و بهت بد بگذره تا آخر. همین چند وقت پیش خواهرم تعریف میکنه که دو نفر معلول که یکیشون ویلچری بود اومدن و نشستن. به واسطه معلولیت، یکیشون تا اومد پاهاش رو پهن کرد. شد، یک چیز خمیری شکل که پهن شده. بعد، همون موقع چشماش رو هم بست. در واقع هر دو همین کار رو کردن. خواهر میگه به صدم ثانیه ای نکشید یک حوری بهشتی اومدو زد بهشون که خانوما اینجا جای خواب نیست! نذاشتشون حتی بشینن!

معلومه که حرم دیگه جای معلولین نیست! میان، هی برنامه پخش میکنن که به معلول ها فلان جایگاه رو دادیم، بهمان جایگاه رو دادیم! ولی، ما که چیز دیگه ای دیده ایم، تا حالا!

حالا خواهرم میگه حوری میخوای ببینی باید بری حرم. بعضی از این خادمای حرم رو طوری انتخاب کرده ان که با قد بلندشون، چشمای سبزشون و صورت زیباشون عین حوری بهشتی میمونن. بعد، شما فکر کنید یکی از اینا بیادو بهتون تذکر بده. مردی باشینو دهنتون از زیبایی زن سه متر همین طوری باز بشه که بشقاب بکنن توش. چادر سرت میکنندو براش هم مناسب پیدا میکنن. یک حوری خوبه بره تو اون چادر؟ بله، همون هم به هرکی و حتی معلولی برسه، باید تذکر بده، چون به جاست.