آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد
آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

سالی که نکوست

الآن داشتم مطلب یک وبلاگ نویس بیست وچند ساله رو میخوندم. شروعش با جمله این دنیا قطعی نیست بود. بیست و چند سالم بود یادم نمیاد انقدر این دنیا اون دنیا کرده باشم. الآن هم با توجه به اینکه کمی دیرآموزم هنوز دارم یاد میگیرم بعضی خوبی های اون دنیا رو بپذیرم و اگر خدا بخواد بیشتر بگم اون دنیا بهتره.

میخواستم امروز پیش بینی های سال جدید رو بگذارم. شرایط مطلوب تری پیش رو نداریم. دو سه ساله که شکوفه های درختان زودتر از بهار در میان، و درست بیست و نه فروردین یک سرما زدگی ناگهانی همه میوه ها رو خراب میکنن. پس حداقل اوضاع از این جهت که بهتر نمیشه.

چند بار، هر بار زلزله ساختگی میشد من اینجا زود به عنوان خبر فوری اعلام میکردم، دیدم زیاد شد دیگه بیخیالش شدم. این زلزله ها که ساعت، روز و حتی ثانیه هاشون هم دقیقن هم که هم چنان پابرجا هستن.

از نظر استقرار حکومت، در دوره انتقال قدرت هستیم. هشت سال پیش اون زمان که خوندن این روزنامه های نوستالژیک1 مرسوم بود، وقتی داشتم روزنامه میخوندم گفتم کشمکش انتقال قدرت هست. اون زمان نمیدونستم که این کشمکش بیشتر به نفع یک عده میشه که سرش دعوا دارن و قرار نیست برای مردم کاری بکنن. الآن بیشتر بهش اعتقاد پیدا کرده ام. میان، از پله های این حکومت بالا میرن و وقتی به بالای پشت بوم رسیدن اگر کسی جلوشون رو بگیره زود کل نظام رو میبرن زیر سوال. اگر هم که نه در دعوا برد داشته باشن که زحمت خودشون بوده. الآن من این سوال رو دارم کشاورزی ما خوبه؟

چقدر تو همین وبلاگ از این روغن های تراریخته که به خوردمون دادن نوشتم. هر روز نمیشنویم که میگن میوه از باغدار ارزون میخرن، 4-5 برابر گرون تر توسط دلال میفروشن؟

الآن هم همینه. کشاورز تنگ دسته، و کسی که حکومت رو دستش میگیره به آینده حکومتش اعتماد نداره. از تاریخ هم که عبرت نمیگیرن، نتیجه اینه که کشاورز تنگ دسته و قرار نیست وضعش خوب بشه.

یک باری اومدن ازم پرسیدن خانوم شما جاسوس هستین؟! من چی جواب میدادم؟ جایی برای جواب نمونده بود. چند وقت بعد تو تلویزیون مستندی درباره شهید مهدی عراقی همراه امام خمینی گذاشت، تقریبا به جز یک صدا از خودش و چند خط نوشته حرفی برای گفتن پیدا نکرده بود. مستندساز رفت با کسی که مامور بررسی زندگی روزانه اش بود(مامور ساواک منظورمه) صحبت کند تا بلکه او چیزی بگه. اون هم هیچ نگفت. برام ناز کلامش بود: خاطراتم مال خودمه. با ناز تهرانی هم بگه اذیتم نکنید؟ هیچ نگفت. خاطراتش به عنوان تنها کسیکه میتونست مطلب مفیدی به اون چند خط اضافه کنه داره باهاش به گور میره، حق داره این طوری با ناز و دلاز جوابمون رو هم بده!

بعد اون وقت اونطوری سر من داد بکشن، دستم رو بگیرن، اونطوری بهم بگن بیا اینجا بیا اونجا که ازم بپرسن خانوم شما جاسوسین؟!

این به جز امید به تغییر نظام نیست؟ کشمکش سر یک هشت سال قدرت یک طرف، امید داشتن به اینکه دوباره پهلوی و اون ساختار خائن بیان سرکار یک طرف.

اینا رو گفتم یاد این آلودگی هوای چند روز پیش افتادم. اصلا کی هوا تمیزه؟ ولی این سری خیلی آلوده تر بود. اصلا یک صداهایی هم از بیرون میومد. اتفاقا سایت ها هم یک چیزایی مینوشتن. همین پنج شنبه آخر سال یک سری چیزها روشن شد. اون روز که یک سایتی من باز کردم یک زمانی فکر میکردم شیخ ها پرش میکنن، حالا میبینم انگار منافق داره پرش میکنه. البته منافق همینه، تا وقتی حق سر کار ساکته، ولی باطل که بانگ زد اونم شروع میکنه به داد و بیداد.

حالا این پنج شنبه کذایی. این پنج شنبه یکی خبر نوشت که بازدید از جانباز فتنه 88 سیاسی نبوده. البته، بقیه داغ تر مینوشتن. همون جا که هی صدای آژیر آمبولانس و پلیس اومد گفتیم درگیری شده. یک ماشینی همین جای خونه مون رد شد و خودش رو به در و دیوار کوبوند و یکی و شاید هم چند تا رو زیر گرفت و چه قدر خلط تو گلومون جمع شد. گفتم بخوابیم خواب زمستانی که حسابی هوا رو هم آلوده کرده ان. معلوم نشد قضیه چی بود. مگر کسی چیزی میگه.

آره، یک چند تا کار هنوز انجام نشده. یکی این تخریب کنندگان جنگل، اونایی که جنگل ها رو میسوزونن هنوز دستگیر نشده ان، و یکی هم این کسایی که یه مدت راه انداخته بودن تانکر سوخت میسوزوندن. فقط درگیری که نیستش، دارن گونه ها و نسل ها رو منقرض میکنن.



1- همون روزنامه هایی که یارانه و پول بیت المال میگیرن و میگرفتن تا نصف صفحه رو تور خارج از کشور تبلیغ کنن