کتاب
سفر به ایران و ارمنستان یک فرانسوی رو داشتم میخوندم که در زمان فتحعلی شاه قاجار
به ایران و ارمنستان سفر کرده بود تا از نظر بازاریابی و بسیاری پارامترهای حساس
دیگه این کشورها رو بررسی کنه. کسی که کتاب رو نوشته بود به مهم ترین زبان های روز
دنیا در زمان خودش کاملا آشنا بود، از جمله فارسی، عبری، و ترکی. انتهای کتاب یک
نقشه هم داشت. کتاب رو که میخونی به این نتیجه میرسی که چه دقت و ذکاوتی داشته این
فرانسوی. چه زیرکانه درختان ایران رو شمرده و در جاهایی هم چه بررسی های دقیقی برای
سنجش بازار ایران داشته. جدا، تاریخ آن زمان ایران رو باید از زبان یک فرانسوی
خواند. همان زمان ها هم بوده که افغانستان رو انگلیسی ها از ایران جدا کرده اند با
دقت.
در یک
جای کتاب اشاره میکنه به این که ایرانی ها برعکس ترک ها مناصب مهمشون از جمله
دارایی و دادگستری رو به خارجی نمیدادند. در عوض یک عده خارجی در آن ها نفوذ بسیار
داشته اند و آن هم کنیزانی بوده اند که از سمت شمال غرب دریای خزر برایشان می
آوردند. این دخترها خوشگلتر و عشق سوزان تر از زنان ایرانی بوده اند. برای همین
ممکن بود ببینی کنیزی که تا دیروز تُف هم کسی بهش نگاه نمیکرد، فردا زن یکی از این
صاحب منصبان ایرانی شود و باید تملقش را میکردی. مردان ایران این زن ها رو به
همسری میگرفتند به این امید که نسل زیباتری داشته باشند.
در یک
جای دیگه کتاب اشاره میکنه به آرایش زن ها که باید شهوت برانگیز میبوده. برای همین
زنهای دوره قاجار بعد از خروج از حمام عمومی سرمه میکشیدن و ابروهای خود را کمانی،
مشکی و متصل میکرده اند. و همه از دم لاک قرمز و زرد میزدند. در صورتی که این کار
رو نمیکردند ادب و نزاکت را رعایت نکرده بودند. البته الآن زن ها اگر موهای زائد
خودشون رو نزنن نزاکت رو رعایت نکرده اند وگرنه خیلی فرقی نکرده اند.
در
مقایسه شاه ایران با اسکندر که از نظر غربی ها هر دو ظالم بودند، شاه ایران به
مراتب بدتر و سفاک تر به نظر میرسیده. نظرش رو با مثال بیان میکنه. یک جای دیگه
درباره ایرانی ها مینویسه که مثلی دارند که میگوید اگر نمی توانی سر کسی رو ببری
آن رو ببوس و دورویی و خیانت رو جرم محسوب نمیکنند. جدا الآن هم همین طوره. بسیار
رُک کتابی برای یک فرانسوی نوشته شده که تاریخ ما ایرانیان رو در آن سفرش با
جزئیات علمی بیان میکنه. چیزی که کمبودش رو لازم نیست حس کنیم چون پرش کرده اند.
حال
این سوال برای من پیش آمده فرانسه با این همه دقتش در ارزیابی کشورها چطور الآن
خودش مهاجرپذیر هست؟
موضوع
بعدی اینه که مثلا یک عده میگن هنوز هم ما آدم خوب داریم، چرا یک ایرانی باید دو
تابعیتی بشه؟! چرا نشه. من جدا خیلی دوست داشتم تابعیت یک کشور دیگه به جز ایران
رو داشته باشم. مخصوصا که هرکی دور و اطرافم و در سفرهایم میبینم با اون چیزی که
اون فرانسوی تشبیه کرده شباهت داره. تاریخم رو هم که از تو کتابای خودمون نمیتونم
پیدا کنم. تصویرسازی آینده رو هم که کسی بهم نداده. در عوض شبها که خواستم بخوابم
هی دود جگرکی رفته تو گوشم. گوش هام هی عفونت کرده اند و یک دو سالی هست در خانه
ای زندگی میکنم که بهرامی ضدمن کردتم توش تا این دودهای عجیبشو بکنه تو حلقم. اینا
بجز تمام ماجراهای دیگه ای هست که من با جامعه یک دست بی افتخار کشورم داشته ام.
من هیچ لزومی نمیبینم که الکی خودم رو به خاطر کسایی که در گذشته شهید شده اند،
گول بزنم. همین دایی شهیدم. کلی فکر کردیم که اگر زن میگرفت، ضد زن میشد. هیچ
دلیلی وجود نداره من بخوام حتی برای اینکه بوی بهتری خارج از این فضا رو حس کنم که
برام به اسم زن ساخته اند، نخوام به خارج برم. قطعا هم دوست داشتم چند تا تابعیت
داشته باشم.
من اگر زنده بمونم از این دشمنی های مردم خائن کشورم، باید بتونم راهی برای زنده موندن بیشتر درست کنم. یکی از راه هایم قطعا داشتن تابعیت دیگه هست. گزینه دیگرمه، و اصلا قصد ندارم ستون پنجم یک مشت دشمن خائن باشم که به اسم اسلام کردنم تو قوطی که هرشب بهم دود گازوئیل بدن همراه با عجیب ترین بوهای جگرسوخته دماغمو میسوزونه.