برداشته شدن خرید و فروش پایان نامه خوب است اما، ...
این که پایان نامه فروختن را ممنوع می کنند کار خوبیه. مخصوصا برای کسایی که سنی ندارند و عناوین مختلفی دارند (استاد راهنما، استاد مشاور، مهندس ناظر و غیره). این ها منسب هایی را گرفته و از کیسه بیت المال مبالغی را ردو بدل می کنند، و خیلی ها موافق به این جابجایی پول ها هستند. به خاطر عدم پشتوانه قانونی از مالکیت معنوی شخصی که قرار است بعدا سرباز معرفی شود حتی معلوم نیست این پروژه را که این مهندس ناظر دست سرباز سپرده کی انجام داده.
در اصل پایان نامه است که باید برداشته شود. نه خرید و فروش پایان نامه، که حالا یکی بیاید این وسط بگوید که نه آقا ما فقط در ازای انجام پایان نامه مدرک می دهیم و یا نه کمی بیشتر تحت عنوان کسر خدمت سربازی پولی می دهیم.
مثل داستان خودم نشود که چند سال پیش خود من پایان نامه ای را برای وزارت دفاع انجام دادم. خیلی هم برای آن زحمت کشیدم. حتی یک سال تمدید پایان نامه زدم. در تمام مدت انجام پروژه مجبور بودم فقط از طریق تلفن و گاهی جلساتی که یکی هم سن من مدیریتشان می کرد گزارش روند پیشرفتم را ارائه دهم. نه یک راهنمایی، نه یک مشاوره و نه یک کار. کاملا من را رها کرده بود، و برعکس کارهایم را به عنوان یک پیش کار به دانشجویی دکتری می داد. من منتظر عقد قراردادی بودم که یک طرفه باید توسط پژوهشکده وابسته به وزارت دفاع انجام می شد. بعدها با گرفتن اسکن امضایم رضایت دادند که قرار داد من بسته فرض شود. بعد معلوم شد که قراردادی هم نخواهد بود. اکنون می فهمم آن ها قرارداد نبستند تا هر کار که بعد می خواستند انجام دهند. پس از آن با ندادن بخشی از حقم به طرز توهین آمیزی ارتباط خودشان را با من قطع کردند. توهین در حد اتهام به جاسوسی. آن ها به من نگفتند که چه اتهاماتی و چه فکرهایی در ذهنشان پرورانده اند. به من گفتند که اگر حقی از تو را ندادیم دلیلش این است که پژوهشکده پولی ندارد و ما به مشکل مالی برخورده ایم.
در حالی که علت رفتارهایشان را متوجه نمی شدم و پیش بینی رفتارهای بعدی شان را نمی کردم پیگیر علاقه مندی های خودم شدم. در مسابقه ای شرکت کردم که به همان زمینه پایان نامه ام مربوط می شد. آن پژوهشکده با برقراری ارتباط با اعضای تیمم و با دخالت از تیمی که خودم تشکیل داده بودم من را بیرون انداخت و پس از آن معلوم شد که آن موقع که ادعای فقر و بی پولی می کردند، به همان تیمی که من را از آن بیرون انداخته بودند مبلغی بالغ بر 4 میلیون کمک کرده اند. درحالی که هنوز 200 هزار تومن باقیمانده پایان نامه من را نداده بودند.
وقایع بدی که یکی پس از دیگری برای من اتفاق می افتاد فقط این نبود. من بعدها پروژه را کامل کردم ولی مهندس ناظر که حالا دانشجوی دکتریش کرده بودند مدعی شده بود پروژه من کامل نیست. این درحالی بود که من هیچ حقی نداشتم جز یک ارتباط تلفنی. در کمتر از یک هفته پس از تماس های تلفنی مکرر و عدم پاسخگویی مهندس، رئیس، بازرس و غیره به اسم مزاحم شدن، حکم قضایی برایم صادر کردند و من را به دادگاه احضار کردند.
من به دادگاه احضار شده بودم و تا سال بعد از احضار، حکم جریمه ام را از دادگاه گرفتم. به من تهمت های مختلفی زده بودند که به دلیل نداشتن وکیل مناسب و عدم ضبط مکالمات توانایی دنبال کردن آن ها را به صورت قضایی نداشتم.
ماجرا به این جا ختم نمی شو.د پژوهشکده وابسته به وزارت دفاع و پس از آن حفاظت اطلاعات وزارت دفاع طی شکایتی مجوزهای بعدی من را هنوز پس از گذشت 5 سال از انجام پایان نامه و پس از گذشت 3 سال از جلسه دادگاه با مشکل مواجه کرد. این هنوز ختم ماجرا نیست. اکنون من به هر کار جدیدی که میخواهم دست بزنم برای گرفتن هر مجوزی به واسطه رفتار آن پژوهشکده و اعلام شکایتی که هنوز از جانب آن ها تمامی ندارد دچار مشکل شده ام.
این نتیجه انجام پایان نامه بود. تازه این یکی از مدلهای خوبش است. البته شاید مورد من خیلی خوب هم نباشد. چون به ازای پایان نامه قرار بود مبلغی هم بدهند. اما آن مبلغ را هنوز ندادهاند. دوما همچنان مبتلا به شکایات، آزارها، و تهمتهای آنها هستم. مدل دیگری از پایان نامه که مرسوم تر است، همانکه دانشجو کار را انجام میدهد و استاد در ازایش نمره میدهد. در هر دو مدل آن کسی که خودش پایان نامه را انجام دهد سود چندانی نمیبرد. در مثال من که هر روز آرزو میکنم کاش هیچ پایاننامه ای انجام نمیدادم که هم سختی انجام پایان نامه را متحمل نشوم و هم متحمل آزار آن ها نمیشدم. در مدل دوم دانشجو فقط سختی انجام پایان نامه را ببیند و در ازای آن فقط نمرهای و معدلی. انقدر که این هر دو فرآیند در هردو مدل عبث، بیهوده و ناجوانمردانه است، جدیدا خیلی باب شده که دانشجوها پایان نامه هایشان را به بیرون میسپارند و در ازای مبلغی از زحمت بیهوده آن صرف نظر میکنند.
درستش این است که اولا که این بساط جمع شود؛ یعنی چه که پایان نامه ای تحت عنوان کسر خدمتی وجود داشته باشد، با آن شرایطی که من دیدم؛ استاد راهنمای زیر سی سال مسئول پیگیریش باشد که نه علمش را دارد و نه شعورش؟ یعنی چه که پایاننامه ای باشد که به واسط بافتههای آن مدارج و مدارک بالاتری به افراد بیصلاحیت اعطا شود؟ یعنی چه که استادی در دفترش بنشیند و هیچ کاری نکند؟
درستش این است که دوما پایان نامه به گزارشی از روندی عملی که به طور مشترک توسط دانشجو و استاد راهنما طی شده باشد، تبدیل شود؛ خوردن مال حرام خوب نیست. آن آقا که مسئول استاد راهنمایی من در پایاننامه ام بود به واسطه ندادن حقم و به واسطه مزاحمت ها و آزارها و شکایاتی که برایم ایجاد کرد خوب است بداند که خوردن مال حرام خوب نیست. آن استادی که اسم راهنمایی را میگیرد و به خاطر این اسم کاری نمیکند، خوب است این را بداند که خورد مال حرام خوب نیست.
حال این وسط به جای حل این معضل مجلس به این نتیجه رسیده که آن دانشجو کار حرامی کرده یا آن فروشنده کار حرامی کرده است. این فرع ماجراست. حرام اصلی سالهاست و هنوز است که دارد اتفاق میافتند. من میخواستم روند پایاننامه ام روندی سالم باشد، که تلاش کردم تا حد ممکن بر اساس واقعیات و نه بافته های تخیلی، آن را جلو ببرم. اگر هم با پژوهشکده مذکور علیه خواستم کاری بکنم علتش کاری بکنم علتش صرفا همین بود که پایاننامه ام واقعی و کاربردی شود. حق مرا که خوب کف دستم گذاشتند. تلاش من برای این کار به تلاش من به نفوذم در آن پایان نامه برداشت شد.