آدما دو دسته ان؛ یا به باطن افراد ایمان دارن و یا ندارن. ولی هنگام عمل هرکسی برحسب آنچه که یاد گرفته عمل میکنه. از این میان دو دسته رو انتخاب میکنم: یکی هست که مثلا به باطن خوب طرف مقابلش پی میبره و از او میخواد که خواسته اش رو برآورده کنه، و یکی هم هست که باطن خوب افراد رو تشخیص میده، ولی خواسته اش رو از یک فرد خاص نمیخواد و اون رو از خدا طلب میکنه.
من دسته دوم رو بیشتر ترجیح میدم. هرچند خودم هم از آدمای اطراف خواسته داشته ام تا حالا. کتابی میخوندم که توش نوشته بود آرزوهات رو لیست کن و اونا رو روی کاغذ بنویس. حتی اگر اونا رو توی کارتن گذاشته باشی و دیگه از دیدت خارج شده باشن، به مرور خواهی دید که برآورده میشن. من خیلی وقت پیش این کار رو کردم و دارم میبینم که با وجود دور بودن و بعید بودن آرزوهام در اون زمان الآن در سمت و سوی برآورده شدنشون هستم. شاید این دلیلش این باشه که برای باطنم و سایر کائنات تکلیف روشن کرده ام. گفتم من این ها رو میخوام.
یکی هست باطنش خوبه. تو هم تشخیص میدی. یک روز هم مثلا فهمیدی که امروز این فرد خوش طینت در راستای برآورده کردن هدفت قرار میگیره؛ یعنی توانایی بالقوه برآورده کردن خواسته تو رو داره. حالا با این تشخیص، آیا میتونی خواسته ات رو از اون بخوای؟ این اشتباه رو حتی خود من هم زیاد کرده ام. باطن همه افراد نزد خدا که آرزوها رو برآورده میکنه محفوظه. خیل خوب، تو تشخیص دادی که فلانی باطن خوبی داره. ضمنا این فرد، بلکه بخواد خواسته تو رو برآورده کنه. اول نیت میکنی و بعد به هر طریق ممکن چه معنوی و چه فیزیکی با او ارتباط برقرار میکنی. نتیجه چی میشه؟ اگر قبلا پاسخهای رفتاری او رو مرور کرده بودی شاید نمیرفتی طرفش. مثلا به تجربه، این شخص با وجود باطن خوبش همیشه یک جواب نه برای تو داره. نتیجه چی میشه؟ جز اینکه تو باید از قبل فکرش رو میکردی که از اون نخوای؟ از قبل مرور میکردی که اگرچه این فرد باطن خوبی داره، ولی مثلا داره لهش میکنه. او هربار خواسته این چنینی تو رو هم قبلا زیر پا له میکرده. اصلا چه بسا، نقطه کور زندگی تو همین باشه که هربار خواسته ای داشته ای رفتی تو سوراخ همین فرد که تنها به او دسترسی داشته ای. تو شدی سنگ محک آن فرد. حضرت ابراهیم دعا کرد و گفت خدایا منو سنگ محک دیگران نکن.
چند وقت پیش برنامه زندگی پس از زندگی رو میدیدم. یکی میگفت من بعد از کما وقتی نزدیک عید داشتم شفا میدیدم امام رضا اومد بهم گفت انقدر منو اذیت نکن، بلند شو وضو بگیر میخوام به خانواده ات عیدی بدم.
این جمله هیچ بعید نیست. سوالی که پیش میاد اینه که امام آیا به فرد شفا دیده گفته انقدر منو اذیت نکن، و یا قصدش گفتن این جمله به مادرش بوده؟
آیا واقعا هرکسی باطن خوبی داره، لزوما باید بشینه هر خواسته بی نهایت ماها رو برآورده کنه؟ گاهی من فکر میکنم این خودخواهیه ماهاست که از امام هامون انقدر خواسته بزرگ و کوچک داریم. بندگان خدا، با مهربانی، جواب تک تک ماها رو هم باید بدن.
گاهی ماها متوجه نیستیم میگیم خدای مهربان به ما اینو بده به ما اونو بده. گریه میکنیم، خودمون رو به در دیوار میکوبیم و هر طور هست عجیب خدای مهربون هرچی میخوایم رو بهمون میده. من خودم گاهی به این شک میکنم. میگم اصلا لزوما کی گفته که من هرچی الآن بدست آوردم آنچه بوده که خواست باطنی و قلبی من و خدا بوده. گاهی بد نیست که شک کنیم. کی گفته که لزوما خدا هرچه به ماها هی میبخشه همه آنها نیاز ما بوده؟
امروز نیاز پیدا کردی قدر گنج قارون خدا به تو ببخشه، آیا همین گنج باید تا ابد در اختیار تو بمونه؟ وقتی خدا میگه در مال خود برنامه ریزی کنید، و از مال خود انفاق کنید، آیا معنیش همین نیست که من میگم؟ اینکه امروز انقدر داری، واقعا نیاز هر روزت نبوده که داریش.
از کجا میفهمیم باطن یه فرد خوبه؟
بعضیا حس میکنن ، از روی اعمال خوب نسبی فرد هم میشه فهمید. مثلا شنیدی میگن فلانی دستش خوبه؟ بعضیا به خوبی معروف میشن دیگه تو فامیل و اینا