کودک باشی، نهایتش فکرت و نگرانیت برای مادر و اطرافیانت میشه. بزرگتر که میشی و نوجوان شاید گناهانی بکنی که وقتی بزرگ میشی میگی کاش بتونم جبران کنم و کاش کسی بهم گفته بود. دیگه جوون که بشی، و همینطور بگذرونی میگی واااای بر اونها که به من نگفته بودن. البته، خدا جای حق نشسته. اونم همین وای بر دشمنان راه حق رو میگه و حق جوونی که بعد از ایمان کافر میشه رو میستاند. بزرگتر که میشی، کم کم، کم کم، سنت بالاتر میره و ضعف بدنی خودش رو بیشتر نشون میده. اطرافیانت هم، پدر و مادر، دیگه اون جوون سابق نیستن. مسیره دیگه باید طی کنی.
اینا رو برای خودم گفتم. امروز، البته، تسلیت برای شیخ از دنیا رفته دارم میگم. چون بالاخره، دوره ای ما داشتیم و دوره ای اونها با ما. خدا رفتگان همه رو بیامرزه. شیخی بود، و قصدش هدایت جوانان بود. آیا همه جوانان شیعه زاده اند؟ نه، همه شیعه نیستن. چه بسیار جوانانی که فقط با یک بیان این شیخ در اسلام بودن و شیعه شدند. چه بسیار جوانانی که هنوز ضعف بدنی بر قدرت زندگی و جوانی آنها مسلط نشده بود و توسط همین شیخ و با بیان همین شیخ هدایت شدند، و از این هدایت به گریه افتادند. این غم، نه برای ماست، و بلکه بیشتر شاید برای کسانیست که با رفتن این شیخ ممکن است هدایت نشوند.
امروز، مکه در چه وضعیتی است؟ کرونا بیداد میکنه. شیخ از میان رفته کرونا گرفته بود و بعد فوت کرد؟ در حین دفاع از حق اسلام و شیعه به بیماری مبتلا شد؟ اونم در این وضعیت؟
اصلا چند نفر ممکنه که بتونن بیانی شیوا مثل حاج شیخ محمد تقی مصباح یزدی داشته باشن؟ اونا چند سالشونه؟ تسلیت، بابت فقدان کسی که بیانش هدایت میکرد. تسلیت.