مامانم میگه چرا یک چند باره دارم نگات میکنم بهم قلوچ نگاه میکنی؟ بهش نگاه میکنم میگم اینطوری قلوچم؟ میزنه زیر خنده میگه آره، قلوچی!
بعد هم میگه این لپ تابمو خاموش کنم برم یک کار دیگه بکنم که قلوچ شده ام! همینطور تو فکر رفته ام و یاد شمخانی میفتم که چاق شده و چشماش عینکیه و انگار قلوچه!
فشارم هم پایینه. شاید به خاطر همون حرفاش سرم گیج هم میره. حالا گوشیش رو آورده هی میخواد عکسمو بگیره، تا خواستگارام ببینندو بگن چقدر قشنگه و حالا چی کارش کنیم.