آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

نماز جماعت خوندن ما خارجی ها

رفته م مسجد نماز بخونم، میبینم آخر نماز اول خانومه که اتفاقا میشناختمش هم اومده با کیفش نماز بخونه. با کیفش که میگم منظورم اینه که رفت مسجد طوری ایستاد که معلوم بشه به یک قصدی رفته وسط نماز بخونه. بعد که نماز تموم شد، یک لحظه احساس کرد سر من رفت طرفش پس کیفش رو مخصوصا به خودش نزدیک تر کرد؛ شاید من توانایی دزدی از فاصله سه متری با نگاه رو داشته باشم. من، مخصوصا این جور جاها تو صفی که اون خانوما هستن نماز نمی خونم، و مخصوصا یک صف میرم عقب تر. طرف بفهمه همچین هم علاقه نداشته م که کنارش نماز بخونم. برگشتم سمت راستم رو نگاه کردم دیدم خدایا یک نفر که بیشتر این طرف ننشسته. با این وجود باز هم رفتم پشت سرش به نماز ایستادن. اتفاقا خانوم سمت راستیم هم کمی ناراحت شد که شاید مشکلی داشته سعی کرده م ازش دور بشم. البته اون هم کمی توهین آمیز تهش یک نگاه چپی بهم انداخت. من رفتم عقب و پشت سر بقیه مشغول شدم. اون خانومه هم که حالا مثلا میخواست نماز جماعت بخونه رفت جلوتر و مخصوصا با کیفش طوری نشست که هنوز وسط مسجد نشسته باشه. اتفاقا یک خانوم دیگه هم اومد کنار متکا نشست. کلا شده بود، نماز خوندن ما خارجی ها؛ یک وضعی

نظرات 1 + ارسال نظر
دیوانه دوشنبه 1 آبان 1396 ساعت 08:05 http://www.delirium.blogsky.com/

به اون خانومی که کیف داشت یواش می گفتی تو کیفت چیه ؟
بعد اخم می کردی می گفتی من مامورم نکنه بمب بیارن تو مسجد !

فک کنم خودشو خیس می کرد

ایده خوبی بود. ولی من یک قالب گرفته م که این منم. دارم تمرین میکنم کمی از حالت فسیل خارج بشمو کمی قالب عوض کنم.
بعلاوه فک هم نکنم اینا در قالب من تغییر کرده بگنجن. چون دوست ندارم کسی از دستم ناراحت بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد