تا حدی خوشحالم از اینکه تدریس نمیکنم دوباره؛ آخر کلاس با اضطراب از کلاس بیرون نمیرم؛ و هر بار که تدریس میکنم، با خوشحالی بگم این یکی هم به خوبی از سر گذروندم. نه اینکه دانشجوها رو دوست نداشته باشم، نه. شـــــــــــاید یکی از دلایل مهمش این باشه که من برای استادی ساخته نشده م. من از خودم خیــــــــــــلی مایه میذارم. ولی اساتیدی که در دانشگاه ها تدریس میکنن، هیچ چی بارشون نیست و در عوض خیـــــــــــــــــــلی بی رحمانه از دانشجو میخوان آرزوهاشونو برآورده کنن. من استاد مهربونی بوده م، تا حالا. الآن که دانشجو گاهی طرفم میشه، انقدر ناراحت میشم. میزنه زیر گریه تا یکی براش کاراش رو راه بندازه. خب، من هم که نمی تونم قبول کنم. تو دانشجوی کامپیوتری، اون هم دانشجوی ارشد. چطوریه که یک اجرا نمی تونی بزنی و یا اصلا نمی خوای اجرا کنی. فقط یاد گرفته ای بشینی بقیه برات کارهات رو بکنن. مفت خوری تا چه حد؟ گریه رو هم آدمی میکنه که احساس میکنه بهش ظلم شده. من، چه ظلمی کردم به تو؟! استادت بوده م که ازت این پروژه رو خواسته م؟ همیشه یکی باید باشه که فحش بخوره، کارش رو برات درست انجام نداده تو راحت بشی؟! کاری که از من خواسته ای رو اصلا بلد بودی تعریف کنی که حالا برایم میزنی زیر گریه؟!
واقعا، دنیای کثیفیه.
محمد علی فروغی ذکاالملک میگه : اینکه ایرانی ها دنبال تحصیل و کسب علم نمی رن و زحمت نمیکشن بخاطر کم هوشی نیست بلکه از متوسط هم باهوش ترن اینها دیدن با زحمت کشیدن به جایی نمی رسن
تو این کشور فقط باید خر کریم رو نعل کنی و با چاپلوسی و دریوزگی در زندگی به درجات عالی برسی
اگر این ساختارها اصلاح بشه می بینید که ایرانی ها هم مثل بقیه کشور ها تلاش خواهند کرد و دنبال علم خواهند رفت
واقعا. من خودم بارها و بارها به نفهمی و خنگی خودم اعتراف کرده م. امیدوارم روزی آموزش ها کار بیفته و من هم آدم بشم