آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد
آه

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

جوجه های وابسته

یکی از مرغ های حسودمون کرُُُچ شد. ما هم اصلا محلش نمیذاشتیمو تخما رو از زیرش برمیداشتیم. اصلا نمیخواستیم نون خور دیگه ای اضافه کنیم. تا این که یک روز مامانه کارتون برداشتو مرغ رو گذاشت توش با 10-20 تا تخم. طبق اصل قبلیمون تخم ها رو هم از تو کارتون برداشتیمو کلی فحش مادره دادیمو مرغ رو کردیم بیرون. چند روز بعد دیدیم خبری از مرغه نیست. مرغه رو مادره داده بود همسایه.

یک روز بعد از حدود 22 روز مادرم گفت امروز دیگه وقتشه، من مرغ رو داده بودم دوستم تا اون ازش نگهداری کنه. یک 12-13 تایی هم تخم نطفه دار از اون یکی همسایه گرفته بود  تا جوجه شون کنه. یک باری خونه مون صاحب 13 تا جوجه شد. بعد از مدتی همسایه اومدو 6 تا از جوجه ها رو برد. فقط 5 تا جوجه دستمون موند.

مادرم منتظر بود این جوجه ها لااقل نصفشون مرغ باشن. ولی خواهرم که ازشون تست گرفت، معلوم شد احتمال زیاد فقط یکیشون مرغ باشه. اینجا مادرم وا رفت. دیگه به جوجه ها رسیدگی نمیکردو ازشون خسته شد. اتفاقا من هم داشتم بار و بنه ام رو میبستم که از این کشور برم. برای همین برام فرقی نمیکرد که دو روز بیشتر به جوجه هاش توجه کنم. این شد که مخصوصا چشم یکی از جوجه ها که احتمال بیشتری میدادیم خروس باشه، باکتری گرفت. فرداش همه جوجه ها رهسپار اتاق من شدندو در حالی که من پشتم بهشون بود و دراز کشیده بودم هی اومدن به نوک زدن. این روزها مرغ مادر از بس بهش خوش گذشته همه اش هی میخواد 2 روزه لااقل صاحب یک دو تا جوجه دیگه بشه و بهشون اصلا رسیدگی نمیکنه دیگه. خلاصه، وابستگی جوجه ها به من بیشتر شده. اومدن نوک زدندو مخصوصا اون جوجه مریض بیشتر. منم البته بلند شدمو بهشون غذا دادم. ولی فرداش اون جوجهه مرد.

این روزا البته، سر راه جوجه ها مانع گذاشته ایم تا بالا نیایند. ولی میدونن اگر فقط بتون یکی از موانع رو رد کنن، میتونن خودشون رو به اتاق برسونندو هم کمی بیشتر خنک بشندو حتما یک غذایی چیزی هم گیرشون بیاد.