آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

مسجد یکی از فرهنگی ترین جاهای ایران

چند وقتی هست یک خانومی با کالسکه بچه اش میاد روی قالی های مسجد. بعد یک ردی از خاک طوری رو قالی ها میندازه که بقیه پشت سرش راحت تر جرات کنند با کفش راه برند.

ما ایرانی ها اینطوریم. بعضیا خیلی راحت برای خودشون امتیاز قایلند. یکی هم نیست (مثلا همین خادم مسجد) که بهش بگه یعنی چی که تو با کالسکه صاف صاف سرتو میندازی پایینو همینطوری راه افتاده ای هرچند وقت یک بار قالی رو به گند کشیده ای؟

این بار اصلا پایش رو فراتر گذاشته بودو با کالسکه بچه اش پشت بقیه نمازگذارا طوری اومده بود رو قالی ها که اصلا جزئی از نمازگزارها بود. اصلا به نظرم شوهرش مجبورش کرده بود بیاد مسجد نماز بخونه (!)

خلاصه دیگه الآن تکلیف این قالی ها دیگه روشن نیست. مال پا گذاشتن با کفش روشونه و با کالسکه بچه باید روشون رفت؟ و یا باید کفشاتو دربیاریو بعد وارد مسجد بشی

پ.ن: بعد اون وقت همین ماها، میاییم غر میزنیم، هایو هوی میکنیم که آی صدام، اون دشمن، با کفش رفت مسجد نماز خوند! همین ماها. همین جمهوری اسلامی ایرانمون با چادرای مشکیمون. همین ما از بهترونا. بازم بگم؟