آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

چادر کثیف، صورت کثیف؛ دزد

این بار تو نماز کنار پیرزنی نشستم که رو صندلی نماز میخوند. اصلا برام مهم نبود که کی بود. موقع نماز احساس کردم به طور ویژه چادرش رو مخصوصا وقتی میره سجده برمیداره میذاره رو کیفش که باز اون هم زیر یک چادر مشکیه. با خودم احتمال دادم فرض کرده ما دزدیم. البته شک چیز خوبی نیست. خلاصه خوندیمو اینا. حالا که نماز تموم شده پیرزنه چسبید به چادرم: "چادرت خیلی کثیفه، چادرت خیلی کثیفه. نمازت درست نیست!" چادرمو کشیدمو شکم به یقین تبدیل شد. گفتم نماز خودت درست نیستو بلند شدم. حالا چی؟ من این چادر رو منحصرا کنار گذاشته ام برا مسجد. بعد از اون طرف پیرزنه چشماش سبز هم بود. لابد صورت سبزه ما رو که دیده هم مطمئن شده که صورتم هم کثیفه. با اون همه استنتاجو دلیل در نهایت به این نتیجه رسیده که چادر کثیف، صورت کثیف دزد هم از آب درمیاد!

گفت نمازت درست نیست. یعنی من نجسم. مخصوصا خیلی مشهدی ها رو دیده ام که به نجس بودنم یقیق پیدا کرده اند همین طوری به همین راحتی.