آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

نواقص العقول، نسل‌های مفقودالاثر ایرانیان

تخصصم کامپیوتره. در دوران دبیرستان یک کتاب تاریخ از رشته های نظری کمتر خوانده ام. و مثل رشته های انسانی هم تعداد زیادی کتاب تاریخ و جامعه شناسی نخوانده ام. ولی اگر یادتون باشه با قضیه ناقص العقل تا حالا چند جا به مساله نسلهای مفقودالاثر ایران به عنوان عاملی مشکل زا در جامعه پرداخته ام. امروز روی این مساله میخوام از دید و بعد تاریخی بپردازم و به این سوال برسم که اگر امروز من این مساله رو مطرح میکنم چرا تا حالا جامعه شناسان و دیرینه شناسان ما اون رو پر رنگ نکرده بوده اند و چطور هست که امروز من باید باز برگردم به این مساله؟ اون ها که تخصصشون این هست چرا به مفقودالاثر نسل های ما ایرانی ها نمیپردازن و من فقط میبینم یکسره این ها عوض تربیت نسل از حقوق کم معلم ها صحبت میکنن؟! یا همه اش نگران تعداد فرزندانی میشن که زن ها میزایند؟! چرا یک نسل به عنوان دهه شصتی مفقودالاثر میشه در حالی که هنوز زنده است؟! و بدتر از اون نسل قبل از انقلابه که انقلاب نکرده باید یک جورایی مفقود میشده بدتر از دهه شصتی ها؟!

کتابی خیلی قدیمی پیدا کرده ام با عنوان «تبریز و پیرامون» ببینید صفحه 175ش چقد جالب قضیه شایع ناقص عقل ما رو از دید یک غربی مینویسه:

مادام دولفن که به سال 1906 (1324 ه.ق) یعنی آغاز مشروطیت، از ایران دیدن کرده، در سفرنامه اش به نام «ایرانیان در گذشته وحال» از مکتب خانه ها و مدارس ایران چنین نوشته است:

«... کودک تا هشت سالگی تحت نظر و سرپرستی مادر، در اندرون تربیت می‌شود. بعد معلم سرخانه آورده، مدتی نیز در بیرون به تحصیل می‌پردازد. از این وقت، کودک با اندرون خانه، اختلاف نظر پیدا می‌کند و خودش را مرد کامل می‌شمارد و اهل اندرون را که تا چند روز پیش تحت سرپرستی آن‌ها قرار داشت، ناقص العقل و ضعیف می‌پندارد. پس از چندی که به این منوال گذشت، از تحصیل سرخانه منصرف شده، داخل مکتب می‌شود...