آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

یاد شهدای سپاه

یه زمانی میرفتیم سالگرد این شهدا. خانواده ها هم برحسب تواناییشون، یه عکس و فقط یه عکس میذاشتن جلو و همین از دست خانواده پیر بر میومد. دیگه حالا، اونجاش رو سانسور میکنم که این دخترای فامیل شهید، خصوصا مشهدی، هم در درآوردن دایره، مربع و به اضافه در اون لباس های سیاهشون از پوست روشنو سفیدشون، در اون مراسم سالگرد، هیچ دریغ و کوتاهی نمیکردن، خداییش!

حالا، یکی یکی این خانواده ها دارن میرن، و من دارم نگاه میکنم، این سپاه چه آرشیو ضعیفی از نشون دادن حتی اسم این خانواده ها داره. اسم محله، تنها اسمی مونده که به این شهدا اختصاص داده اند! و همین اسم هم که یه اسمه دیگه، روز دیگر پاک شود!

این ها کی بودن؟ 5 کلمه حرف؟ هیچ چی؟ یادمه یه زمانی بعضیا مثلا روز گرامی داشت هشت سال دفاع از میهن در برابر تهاجم ائتلافی به سرکردگی صدام حسین، این بچه مچه ها هی وصیت نامه باز میکردن بکوبن تو سر ما! حالا اونا چی شدن؟ چون سپاه از مردم بود، همونطور که مردم دوست دارن هی نو بشن، نو شدو آرشیوش هم گم شد؟

اون شهدا ارزش یه 4 خط پر کردن درست یه سایت رو نداشتن؟

منکه دایی شهیدم، بدبختو خوشگل بود. خیلی خوشگل. رتبه یک هم بودو اسمش قبل از اینکه شهید بشه خوب بالا بود. رفته سپاهی شهید شده، و حالا دارم میبینم که هرچی خانواده برای پاسداشت اسمش کردن، کردن. هرچی هم رزماش برا یادش کردن، کردن. وگرنه، اون سپاه ساختاریافته که هیچ! خونواده اش هم که ساده بود و الآن شاید 3-4 عکسی فقط از یه جاهایی برامون ازش مونده. اونم شاید به خاطر اینکه خودش خیلی عکسای آخرشو کپی کرد داد به ما!

البته، آرشیو ارتش بهتره! همین خود من، هیچ وقت که از یه بسیجی ساده بالاتر نرفتم، ولی همون جا هم هی باید خودمو معرفی میکردمو میگفتم سلام، این عکسمو بگیرین لطفا. دیگه گم نکنید! این جدای از این بود که کسی رسما بیاد و گولم بزنه و من براش جاسوس بشمو چمیدونم باعث درز اطلاعات بشمو، بیفتن دنبالم که تو جاسوسیو این حرفا. بعد میگن چرا، هی از بسیجو سپاه بد میگی! نگم چی بگم؟ هی خوب بگیرم، همه اش هی نگاه کنم، اونی که هیچ سال، هیچ کار نکرده، با سابقه 12 سال بسیجی اسمش رفته باشه بالا؟ بعد بگن اون بسیجی بوده؟ بعد به من که برسن بگن لطفا جاسوس نباشو همون قدرم که ما در یک اتاق شما رو راه دادیم جمع بشین از سرتون هم زیادیه؟ خانوما ماها سلسله مراتب داریم، اتاق بسیج اتاق شخصی شماها نیست! خانوما! خوااااااااااهر!

این شعر قدیمی، متانسب با حال این روزای من دهه شصتی حداقل تقدیم شما:

متن آهنگ پرنده از مانی رهنما

پرنده هم قفس هم خونه ی من زمستون رفت و شد فصل پریدن

همین دیروز تو از این خونه رفتی ولی از اومدن چیزی نگفتی

تو را در حنجره یک دشت آواز تو را در سر هوای خوب پرواز

تو را در حنجره یک دشت آواز تو را در سر هوای خوب پرواز

من اینجا خسته و غمگین و تنها نمیدونم که می مونم تا فردا

چی میشد اون هوای برفی و سرد تو رو راهی این خونه نمیکرد

بهار کاغذین خونه ی من تو رو راضی نکرد آخر به موندن

من عادت می کنم با درد تازه جدایی شاید از من، من بسازه

Man adat mikonam baa darde taze jodaei shayad az man man besaze

دلم تنگه دلم تنگه برایت نگاهم با نگاهت داشت عادت

Delam tange delam tange barayat ba negahat dasht adat

ترانه آهنگ پرنده از مانی رهنما

تو اونجا با گلای رنگارنگی من اینجا پشت دیوارای سنگی

تو با جنگل تو با دریا تو با کوه من و اندازه ی یک فصل اندوه

من عادت می کنم با درد تازه جدایی شاید از من، من بسازه

Man adat mikonam baa darde taze jodaei shayad az man man besaze

دلم تنگه دلم تنگه برایت نگاهم با نگاهت داشت عادت

Delam tange delam tange barayat ba negahat dasht adat

پرنده هم قفس هم خونه ی من زمستون رفت و شد فصل پریدن

همین دیروز تو از این خونه رفتی ولی از اومدن چیزی نگفتی

تو را در حنجره یک دشت آواز تو را در سر هوای خوب پرواز

تو را در حنجره یک دشت آواز تو را در سر هوای خوب پرواز

من اینجا خسته و غمگین و تنها نمیدونم که میمونم تا فردا

من عادت می کنم با درد تازه جدایی شاید از من، من بسازه

Man adat mikonam baa darde taze jodaei shayad az man man besaze

دلم تنگه دلم تنگه برایت نگاهم با نگاهت داشت عادت

Delam tange delam tange barayat ba negahat dasht adat

دانلود آهنگ از اینجا.

آشوب های اخیر، کار مشترک دولت و آشوبگران

چقدر در این مدت حرفای جری کننده از سمت دولت و رئیسش شنیدیم؟ هربار هم گفتیم الآنه که مردم بریزن تو خیابون! اون رئیس بانک مرکزی، وقتی رفته بود صرافی برای بررسی حضوری نرخ ارز، دیدین چطوری تق زد کمر اون یارو؟ کی به ماها این طوری یاد دادن؟!

اول بهمون کرنش یاد دادن و بعد هم دیگه راهمون ندادن. هیچ جا! کاملا مستقل شدیم. حالا این جریان پول هایی که از 50 هزار تومن شروع میشه تا 205 هزار تومن چیه؟! مگر اول سال 96 نگفت همین دولت که این طور پول دادن ها به مردم کار پوپولیستیه و از نوع احمدی نژادیشه؟! کاش هم حالا به یک کسی مثل مثلا ماها میدادن که هی از جیب میذاریم تو این سایتا مطلب میذاریم. خودشون اینترانت دارن، بعد اون وقت سایتای ماها رو با وجودی که پولشونو دادیم میبندن! به چه بهانه؟ به بهانه اینکه سرورهای ما خارج از کشور بنا نهاده شده! البته، اون روزی که من اینترنت ارزان خریدم (با دامنه .ir)، نمیدونستم سرورم رو داخل گذاشته اند! یا خارج!

در این مدت شرکت من ضرر کرد.

حالا، تحلیل من اینه که احتمالا با این کارشون، هم جری کردنشون و هم این نحوه پول دادنشون، قصدشون جدا کردن خط مردم از غیرمردمه! لابد با خودشون گفته اند، مردم دو دسته اند! یا احمدی نژادیی! یا روحانیی! به اونا که میخوان سرصدا کنندو در دسته روحانی نیستن پول میدیم. جمعیت روحانیی هم که تو دسته خودمونن. فقط میمونه باقیشون که تو این دو دسته نیستن و در دسته دشمن محسوب میشن. ماها هم از روز اول تو همون دسته دیگر (یعنی دسته دشمن) قرار گرفته‌ایم!

این روزا هم که هی تبلیغو دلتون بسوزه و دلتون بسوزه! ما اینترانت داریم! به من چه؟! البته، میدونم با هم دشمنیم. مشخصه، یعنی که این ساختار یهودیه! وگرنه، دستشون رو از ما بر میداشتن و میذاشتن که ماها بریم، الآن.

کوتاهی دولت در قبال ملت

رئیس دولت خودشو مسخره کرده که یک کتاب چاپ کرده به اسم منشور حقوق شهروندی. این ملتی که من دیده ام هر قدر بیشتر قانون میدونن بیشتر ضدقانون عمل میکنن. نمونه ش هم همین بهرامی همسایه جدا در جد رذل محله قبلی مون که بارها در این وبلاگ ذکر خیرشون رفت.

در کشور کانادا تف انداختن روی زمین جرمه، و جریمه ش توسط خود مردم صورت میگیره. در کشورهای اروپایی نگذاشتن چراغ برای دوچرخه جرمه و جریمه ش توسط خود مردم صورت میگیره. در رستوران هاشون غذای اضافی گرفتن و اسراف جرمه و جریمه ش توسط خود مردم صورت میگیره. در ایران رد شدن ماشین از خط عابر پیاده اون هم نه خط عابر پیاده کنار جاده همه ش 20هزار تومنه و جریمه کردنش هم فقط و فقط توسط یک نفر اون هم مامور نیروی انتظامی باید صورت بگیره. اینه حقوق شهروندی

در ایران هر قدر مدرکت بالا بره هی اجرو قربت کمتر میشه، چون حرف اول و آخر رو زور میزنه. زور بهرامی هم که ماشالله، نسل اندر نسل صاحب خونه ای بودند که دوربین هاشون توی خونه ای بود که ما مستاجرش بودیم و این اولین قدرتشون بود. بعد هم که هر روز آشغال در خونه میگذاشتندو هی ما باید دنبالشون میکردیم. آخرش هم که بابای من به عنوان قاضی مملکت گفت من چقدر بدبختمو ما رو برد توی یک خونه مستاجری آشغال دیگه، تا به همه ثابت کنه این زور و کثافته که حرف اول رو میزنه در این مملکت

در ایران هر قدر هم که بیشتر کتاب قانون بخونی بیشتر سیخت میکنن، چون بهونه میدی دستشون رویت پررو بشن. چون اجرای قانون دست تو نیست که. کل ایران یک وکیل باید داشته باشه و اون هم روحانیه که اون رو هم یک عده بخصوص با تبلیغاتشون از قبل خیلی وقت بوده جاشونو مشخص کرده اند الآن هی تئوری میریزن چطوری باز هم جاشون محکم تر بشه. (دیکتاتوریه دیگه)

در کشورهای دیگه جریمه به دست مردمه. مردم حق اجرای قانون دارند. ولی در ایران هر روز باید شاهد بسته شدن درهای بیشتری به منظور تفتیش شدن هستی. هی هر جا میری باید آماده باشی برای مالیده شدن. در ایران آدم یک حق مردن هم به زور داره. اینه کوتاهی دولت در قبال ملت.