آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

یا زهرا

حضرت زهرا (سلام الله علیها) با پنهان کردن قبرشان امید شیعیانشان پس از خود به ویژه زنان شدند.

گاهی ما شیعه ها میخوایم لعنت بفرستیم. قبل از اون، در آموزه های اسلامی، ما رو از این کار نهی کرده ان، ولی یک جا حسابی لعنت میکنیم و اون هم در زیارت عاشوراست. آن هم پس از کلی آموزه های معرفت شناسی هست. تا زمانی که ندانی نباید حتی موجودی را لعنت کنی.

طرف در اومده، لباس روحانیت برتن کرده و به راحتی به خودش اجازه میده که حرف از فیزیک معصومین و... بزنه. چه کسی این اجازه رو میده که در بیان تجاوزگونه عمل کند؟

این بیان نادرست و هتاکانه که هنگام بیان دین و اندیشه اسلامی به ما داده میشه، تا جایی که من یادم هست بسیااااار نهادینه شده در اطراف ما. خیلی هم دور نیست. نگاه میکنی طرف نماز میخونه و اصلا می آید به تو نماز خواندن و روزه گرفتن یاد میده. اصلا میشه دبیر دبیرستان، ولی معرفت لازم برای بیان احکام اسلامی رو هم پیدا نکرده.

طرف میاد میشه دبیر دبیرستان. با چه سطحی؟ سطح بالای مطالعه دروس حوزوی. هیچ رنگی بالاتر از سیاهی نیست. قشنگ میاد و اونجایی مینشینه که بچه های سران و مسئولین هم می نشینن. اونجا براشون توضییح میده که ما دو تا دوربین به اسم چشم داریم و حضرت زهرا بچه اش از رانش در آمد و این شد سبب پاکی او!

یادمه سر کلاس اینها رو گفت و هیچ کدوممون هم هیچ نگفتیم. گفتیم درس میخونیم که مدرک بگیریم. چی کار داریم که چه کسی برای بیان دین و اندیشه جلومون گذاشته ان، اما امروز برای من فرق داره. هرجا هر کس اینطوری حرف زد، هم خودم دوست دارم از صفحه روزگار محوش کنم و هم دوست دارم که بیان کنم نه، اینطوری انقدر جریان ائمه مسخره نبوده که تو بنای تجاوز به شیعیان اون رو در بیانت بگذاری.

شیعه امام علی در بیان تجاوز نمیکنه، حتی در بیان احکام اسلامی. تا اونجا که من میدونم قرآن روشن کننده و مبین امر اسلام هست و ائمه از آن جدا نیستند. در قرآن یک جا آمده که دعای ائمه را دست کم نگیرید و این دعا خاص هست. در جای دیگری آمده که همان خداوند، و فرشتگان بر پیامبر و اهل بیت او صلوات میفرستند و شما هم صلوات بفرستید.

به طور ویژه از آیت الله بهجت که کرامات خاصی هم داشتند وقتی پرسیدن که چه کنیم که برتری بیابیم، به جز نماز اول وقت و ذکر چیز دیگری نگفتن.

ذکر برتری به جز صلوات (اللهم صل علی محمد و آل محمد) هم شاید پیدا نشده باشد. واقعا فرشتگانی هستند که صف در صف مشغوول فرستادن صلوات بر پیامبر و اهل بیت ایشان هستن. ذکر روز جمعه ما شیعیان همین صلوات هست. به ما توصیه شده به هنگام مشکلات و هر وقت صلوات بفرستیم و زیاد هم صلوات بفرستیم. چرا تا زمانیکه همین یک صلوات فیزیکی ترین کاریست که بارها و بارها در دنیا و دو عالم، توسط برترین موجودات و مخلوقات او رخ میدهد، ما نیاز پیدا کنیم که نظر  درباره جسم و فیزیک معصومین،  بیان کنیم؟

هرگز چنین نیست. این نوع بیان هتاکانه است. این نوع بیان، صهیونیستی است و هرجا بیان شد، بدانید تحریف هست و از جمله پست ترین کارهاست.

فلسفه اصلی مخفی بودن قبر حضرت زهرا(س) مربوط می شود به وقایع و جسارت هایی که از طرف خلفای وقت و اطرافیان خلفا، به آن بزرگوار وارد شده بود. امروز هم این جسارت و بلکه اهانت در زندگی روزمره بارها و بارهاست که دیده میشود، پس دلیلی بر پیدا شدن مقبره ایشان نمیماند. حتی زمانی وهابی ها گفتن که این قبر پیدا شده، و ما شیعیان آن را رد کرده ایم. از علل مخفی بودن قبر بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، عداوت و دشمنی حکام با اهل بیت هست. این عداوت رو من در مدرسه با نام مزین به امام حسین علیه السلام دیدم. الآن هم میبینم طرف با لباس روحانیت از خودش عکس گرفته و از این مبطلات میگه. نه، هر طور نگاه کنی، عداوت با ما شیعیان هم داره.

حکمت خداست که ما زنان شیعه یک حضرت زهرایی داریم که هنگام هتاکی و ظلم خاصی که بهمون میشه با گفتن «یا زهرا» به او متوسل میشیم و همین این ما رو بس هست. اگرچه، اگر دعای امام زمان نبود، ماها بارها توسط موجوداتی بدتر از حیوانات به اسم انسان خورده میشدیم.

پیام تسلیت بابت وفات حاج شیخ محمد تقی مصباح یزدی

کودک باشی، نهایتش فکرت و نگرانیت برای مادر و اطرافیانت میشه. بزرگتر که میشی و نوجوان شاید گناهانی بکنی که وقتی بزرگ میشی میگی کاش بتونم جبران کنم و کاش کسی بهم گفته بود. دیگه جوون که بشی، و همینطور بگذرونی میگی واااای بر اونها که به من نگفته بودن. البته، خدا جای حق نشسته. اونم همین وای بر دشمنان راه حق رو میگه و حق جوونی که بعد از ایمان کافر میشه رو میستاند. بزرگتر که میشی، کم کم، کم کم، سنت بالاتر میره و ضعف بدنی خودش رو بیشتر نشون میده. اطرافیانت هم، پدر و مادر، دیگه اون جوون سابق نیستن. مسیره دیگه باید طی کنی.

اینا رو برای خودم گفتم. امروز، البته، تسلیت برای شیخ از دنیا رفته دارم میگم. چون بالاخره، دوره ای ما داشتیم و دوره ای اونها با ما. خدا رفتگان همه رو بیامرزه. شیخی بود، و قصدش هدایت جوانان بود. آیا همه جوانان شیعه زاده اند؟ نه، همه شیعه نیستن. چه بسیار جوانانی که فقط با یک بیان این شیخ در اسلام بودن و شیعه شدند. چه بسیار جوانانی که هنوز ضعف بدنی بر قدرت زندگی و جوانی آنها مسلط نشده بود و توسط همین شیخ و با بیان همین شیخ هدایت شدند، و از این هدایت به گریه افتادند. این غم، نه برای ماست، و بلکه بیشتر شاید برای کسانیست که با رفتن این شیخ ممکن است هدایت نشوند.

امروز، مکه در چه وضعیتی است؟ کرونا بیداد میکنه. شیخ از میان رفته کرونا گرفته بود و بعد فوت کرد؟ در حین دفاع از حق اسلام و شیعه به بیماری مبتلا شد؟ اونم در این وضعیت؟

اصلا چند نفر ممکنه که بتونن بیانی شیوا مثل حاج شیخ محمد تقی مصباح یزدی داشته باشن؟ اونا چند سالشونه؟ تسلیت، بابت فقدان کسی که بیانش هدایت میکرد. تسلیت.

بدعت یهود در نسل بعد شیعیان

خیلی حرف هست بین نسل امروز و دیروز. من به عنوان فقط یک دهه قبلتر از دهه هفتادی‌ها بی ارتباط با اینها نیستم. یک زمانی، انقدر به این تمیزی ذهنم درگیر بود که فکر میکردم با دست تمیز کردن زمین خیلی بهتره. این خواهرام رو میگرفتم با هم بادست رو زمین بکشیم تمیزش کنیم. حالا خواهر میگه این اشکال تو نبوده، تربیتت این شکلی بوده. چون خودش بعدا تو مدرسه همین رو ازش خواسته‌ان. اونا هم نگاه کرده ان بعضی بچه ها ناراحت شدن، بعضی هم از خطکش برای تمیز کردن استفاده کردندو اینجاها کلی چیز یاد گرفتن.

یک جای دیگه تو تربیت من، اسراف نکردن بقدری با اهمیت بود که مثلا میگرفتم تکه آینه شکسته رو برمیداشتم خوشگلش میکردم و براش کاربرد جدیدی تعریف میکردم. باز این خواهر فکر میکرد، این یک کاریه، میرفت آینه میشکست برای تکرار همون کار من. یاد میگرفتن دیگه. خبر هم نداشتن که من هدفم جمع کردن اون تیکه آینه شکسته بوده. الآن هم من همینطورم، آینه شکسته جمع میکنم. نگاه هم میکنم این یک هنریه، هنر آینه‌کاری. میگن این آینه‌ها قدیم خیلی گرون‌تر بودن، شیعه‌ها هم که صرفه‌جو براش کار تعریف میکردندو مثلا تمام دیوارهای حرم رو با این آینه‌ها تزئین میکردن، هم یک هنری بود و هم تکه آینه‌های شکسته رو دور نریخته بودن.

یکی از کارهای جدی یهود بدعت در ادیانه. میرن سراغ اصل مثلا صرفه‌جویی و عملکرد شیعه رو از این  نظر مورد سوال قرار میدن. حتی خودش یک بدعتی رو از این جهت برای نسل بعد، شروع میکنن، جایزه میدن، تشویق میکنن و دنبال میکنن، تا نسل بعدی رو که ممکنه بی خبر از یک سری کارها و اهداف دین خودشون هستن رو منحرف کنن. از آخرین کارهایی هم که کردن و خیلی در دنیا صدا کرد، چون مهم بود، همون انتشار کاریکاتور موهن نشریه فرانسوی شارلی هبدو ((Hebdu) یک جورایی مثل عبد عربیه، و احتمالا ریشه عبری داره کلمه اش) هست. این شارلی هبدو وظیفه داره اقلا اینترنت رو پر از کاریکاتورهای ائمه کنه. ما تو اینترنت جستجو میکنیم پیامبر، یک نفری میاد که تصویر چهره اش برامون معلوم نیست. میپسندیم، چون برای نشان دادن چهره نورانی پیامبر مخصوصا به عنوان شیعه محدودیت برا خودمون قائل شدیم، چون اینطور تربیت شدیم. پیامبر و ائمه پیش بینی این روزا رو پیش بینی میکردن، و برای این روز ما هم برنامه داشته ان.

اما، حالا جدای از ناراحت کننده بودن انتشار چنین توهینهایی، چرا مثلا یکی مثل من به طور خاص یک متن از پستهام رو اختصاص میدم؟ به دلیل بدعت در دین.

این کار طبق یک برنامه در حال انجامه. امروز من خودم رو از این کار ناراحت نشون ندم، پس فردا یک وقت دیدی به عنوان شیعه رفتم بتی رو پرستیدم. تا این حد، یهودی ها قصد بدعتگذاری در دین اسلام دارن. یک وقت دیدین رفتم جای امام زاده و به جای پنجره فولاد با بتی مثل بتهای بودا مواجه شدم! یا شاید به جای پنجره نقره بالای پای حضرت رفتیم بالای تپه ای از نقره!

این ها امکان داره و انجام میدن. مثالم مسجدی هست که یکی از همین جوانان اخیر تهرانی تو تهران درست کرد. هلندی ها و یک چند نفر دیگه که خدا میدونه چقدر یهودی بودن تشویق کردن و جایزه دادن، به عنوان معماری نوین ایرانی!

که درست نبود، و کار خوبی هم کردن که اون معماری تپه مانند اون پسر رو از نام مسجد به نام مجتمع فرهنگی تغییر نام دادن. حالا حرف از تپه، زدم و اینکه اصلا ما چرا میگیم معماری تپه، برای مسجد اشکال داره؟ دلیل اولش کاربردشه. شیعه، با توجه به فرهنگ صرفه‌جویی که براش تعریف کردن نباید معماری بسازه که کاربرد صرف تزئینی و فقط دیدنی داشته باشه. اون تپه، خیلی هم اشکال داشت از این نظر. چون مثلا اگر میخواستیم بریم بالاش بنشینیم، سر میخوردیم میرفتیم پایین. حالا فکر کنید هم معماری رو به عنوان ضریح ائمه میذاشتیم. اشکالش چی بود که اگر تپه ای از طلا و نقره، پر از هنر حکاکی باشه؟ از نظر زیبایی شناسی امکان پذیر بود، ولی از نظر آموزه‌های دینی از این کار حتی نهی شده ایم. ما شیعیان با اینهمه اهمیت کارمون در استفاده بهینه، آخرش از نظر مثلا سنی ها بت‌پرست مطرح میشیم! سنی‌ها که مقبره مثلا چهار امام حسن مجتبی (ع) تا امام صادق (ع) (قبرستان بقیع) رو تخریب کرده اند، در حد یک خاک الک شده! حرفشون اینه که شیعه‌ها زیادی گنده‌اش کرده اند. این از نظر من شیعه اشکال داره. من شیعه اعتقاد دارم که این‌ها در راس وارثان زمین هستند. خدا در قرآن بر مستضعفین منت گذاشته که آن‌ها را ائمه و وارثان زمین میکنه. شیعه به برگشت امامان، به زنده بودنشون به عنوان شهید اعتقاد دارن. ما معتقدیم که امامان  زنده هستن و کارهایی همین الآن در اصلاح دین دارن. خود امام دوازدهم که اصلا از نظر اعتقادی ما شیعیان هنوز شهید نشده، و هزار سال است که زنده است.

طبق این اعتقاد، وقتی بالای سرقبر این‌ها میریم هم ما کار داریم. ما نمیریم مثلا در مورد رشد و تولیدمثل یک آثار باستانی به اسم امام‌زاده تحقیق و تفحص کنیم، همانطور که الآن درباره مومیایی‌های فراعنه تحقیق میکنن. ما با این امامزاده کار داریم که بالای سر قبرش توصیه شده و میریم. وقتی میریم بالای سر مزار ائمه، روی تپه فلزی نمیشینیم، یک هرم بالای سر مزار امام‌ها نگذاشته‌ایم. یک چیزی پنجره مانند گذاشته‌ایم. این رو گذاشته ایم برای آینده و همین الآن. فرهنگ وقف ما چیزیه که به این پنجره متصله. این پنجره حالتی داره که اگر امام آن پشت بود، ما از آن جلوی پنجره سلام بدیم. و اگر پولی به دستمون رسیده و میخوایم برای توسعه مملکت اسلامی مستقیم به خود امام بدیم، این امکان برامون وجود داشته باشه. نگاه کنید، پشت این پنجره، آینده نگری هست.

حالا یهود، اینو میدونه. کاربرد این پنجره رو به جز توسل و گریه‌زاری میدونه. اون دنبال اینه که امتیازات ما را از تاریخمون با چیزهای دیگه بگیره و بین ما و امامانمون فاصله بیشتری بندازه. البته، اگر ما اینطور هم پیش بریم هیچ بعید نیست که پسفردا مثل بودا، بتی از امامزاده ها داشته باشیم، و به جای ضریح بالای سر حضرت یک تپه‌ای از طلا و نقره!

بعد از رفتن او

راستشو بخواین برای حضرت زهرا خیلی یادم نمیاد که غصه خورده باشم. الآن هرچی فکر میکنم میبینم برای مصیبت مثلا امام حسین مطلب زیاد بوده، ولی برای حضرت زهرا که شهید هم هست، نه. جوان هم بوده دیگه. ضمنا اینطور هم نبوده که مثلا شهادتش جلوی چشم کلی آدم باشه، و یا مثلا کلی آدم درگیر قضیه بشن. در مورد بعضی شهادت ها، به نظر من باید بگیم، وای نوه اش؟ یکی از اونا سردار سلیمانی بود. در مورد حضرت زهرا هم باید بگی نسل های بعد از اون؟ حق اونا!

ذکر مصیبتی هست که در اون اشاره میکنه به گریه امام زمان برای مادر، زهرا:

علامه بحر العلوم از علمای بزرگی که سابقه تشرف به محضر امام حسن عسگری (ع) رو زیاد داشتن، روزی در شهادت حضرت زهرا میرن سامرا. میبینن روز شهادته، و دریغ از نصب یک پارچه که اقلا نشون بده در فقدان کسی غم زده ای هست. با خودش میگه یک سر هم برم سرداب مقدسو بعد برم خانه. اونجا با خودش فکر میکنه که مرجع تقلید شیعیانی که باش، ولی یه امشبو ذکر مصیبت مادر امام زمان بکنو روضه بخوان.

این علامه مثل من بوده، فوقش یک سلامی با تمام وجود به حضرت زهرا میکنه: السلام علیک ایتها صدیقه شهیده ...

این سلامو با تمام وجودش میگه و یک دفعه با گوش سر صدایی از سرداب میشنوه:

"وا اماه وا اماه" حزینی در فضای سرداب طنین انداز شد. نگاه کردم و دیدم مولایم امام زمان (ع) عمامه از سربرداشته و سر را برهنه کرده است. بر سر و سینه میزند، در حالی که ناله میزند: مادر جوانم زهرا! مادر جوانم زهرا!

وقتی حضرت از عزاداری فارغ شدند، به نام علامه را صدا زدند و گفتند: سید بحرالعلوم سلام من رو به شیعیانم برسان و از قول من به آنها بگو هرجا که روضه مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها باشد، اولین گریه کن آن محفل من هستم.


بعدا اضافه کرد: نوشتم "ام" (مادر)، یاد آیه قرآن افتادم که میگه: فامه هاویه1. در روزی که قیامت و محشر میشه. بعضیا که کفه ترازوی اعمالشون سبکه، مادرشون قعر جهنمه. البته، مشخصه که اونی که کفه ترازوی اعمال نیکش سنگینه ساکن بهشته. آدم میگه وای برکسیکه مادرش هاویه است. مادرش آتش سخت سوزنده است. این البته، کاملا جدای از قضیه انسان هاست. موضوع اینه که بعضیا آدم نیستن؛ هیزم جهنمن.


_________________________________

1- سوره قارعه آیه 9

خواجه نصیر الدین طوسی

زمانی قائم مقام فراهانی در نامه هاش نوشت که از اسلام نامی مانده، همانطور که از سیمرغ و کیمیا. نمیدونم چندم اسفند رو بارها به خودمون به عنوان روز مهندس تبریک گفتیم. روزی که نمیدانستیم به خاطر فیلسوف حکیم خواجه نصیر این روز نام نهاده شده. کسیکه در طوس زاده شد، در جاییکه فردوسی و بارگاه امام رضا رو دربر میگیره، و در کاظمین در جوار امام موسی کاظم دفن شد، به وصیت خودش.

اما، حرف بسیار است. مخصوصا درباره امام موسی کاظم (ع).

پاهایش را میان کند کردند. زنجیر به گردنش انداختند. چه کسی؟ حضرت موسی بن جعفر، امام هفتم (امام موسی کاظم). با چند دانه رطب زهرآلود مسمومش کردند. یک خانه نو و تمیزی نزدیک زندان بود. آقا را از میان زندان بیرون آوردند. کند را از پاهایش برداشتند و زنجیر را از گردنش باز کردند. یک بستر تمیز در اتاق پهن کردند و آقا را در بستر خواباندند. بعد، فرستادند سراغ یک عده رجال برجسته شیعه بغداد. آن ها را آوردند. زندان بان سندی بن شاهک یهودی است. سندی بن شاهک گفت: آقایان! شما رجال برجسته شیعه هستید. ما برای حفظ بعضی مصالح مملکتی مجبور شدیم چند روزی از آقایتان اینجا نگهداری کنیم. پشت سر ما می‌گویند کند به پایش بستند و زنجیر به گردنش انداختند. در زندان مرطوب جایش داده‌اند، ببینید آقایان کند به پایش است؟ ببینید زنجیر به گردنش است؟ ببینید، آیا این اتاق، اتاق مرطوبی است؟ آقا مریض شده است، می‌ترسیم فردا بمیرد، باز شما بیایید بگویید: آقایمان را کشتید! ببینید، آقا حالش خوب نیست. گفتم، شماها بیایید این جا، زنده ببینیدش، بعد هم یک نامه‌ای بنویسید. همه شهادت دهدی که رفتیم، آقا را دیدیم، جایش خوب بود، ولی مریض بود. اگر مرد، خودش مرده.

یک وقت، آقا از بستر سرش را بلند کرد، صدا زد: آی شیعه‌ها! ننویسید. آی شیعه‌ها! امضا نکنید. به خدا به من زهر داده‌اند. به خدا جگرم را پاره پاره کردند. آی شیعه‌ها! تازه کند از پایم برداشته‌اند. آی شیعه‌ها! تازه زنجیر از گردنم برداشته‌اند. آی شیعه‌ها! امضا نکنید. صدای ناله و گریه شیعه‌ها بلند شد. سندی بن شاهک لامذهب، با دست خودش، خودش و هارون را رسوا کرد. شیعه‌ها بلند شدند، قهر کردند و گریه کنان بیرون رفتند. سندی بن شاهک از پشت سر شیعه‌ها بیرون آمد.

بس است؟

نه، بس نیست. امروز ما نمیدونیم قبر هارون الرشید کجاست. قبر کسی که به عنوان اولین موسس مدارس در اسناد ذکر شده، من مشهدی که سال هاست مشهد زندگی میکنم و میگن که قبرش اینجاست، نمیدونم کجاست. یک جا، سمت طوس هارونیه داریم، و یک جا میگن امام رضا (ع) رو در کنار اون دفن کنن. من شیعه، بهترین مترجمین کتاب های غربی که تسلطی بر علوم فیزیک ندارن، وقتی ترجمه میکنن در کتاب نوشته الکل، آلکالی (قلیایی) و غیره رو با هارون الرشید بشناسید! برین کتاب سرگذشت فیزیک ترجمه جورج گاموف رو بخونید. کتابی که بهترین مترجم ما ترجمه کرد، بدون تلخیص و اضافات. بنده خدا تسلطی در فیزیک از خودش نمیدونست که بخواد خودش تاریخ سرگذشت فیزیک رو بگه. تازه، در همون زمینه هم کوتاهی کرده اند، میگن عرب ها (و نه مسلمانان) خیلی دنبال کیمیا گری و شیمی بود، و اونقدری هم از فیزیک نخواستن سردربیارن! در اونجا سند به نام هارون الرشید زده اند. قبل از اون امام صادق که فرصتی کرد جهان رو گرد علم خودش جمع کند، کسی ازش نامی نمیبره. نام، بله نام. همون که ازش چیزی مثل سیمرغ و کیمیا الآن بین حتی ما شیعیان جا مونده! چه ارزشی، چه بهایی؟ هیچ، هیچ. یک جا، اسم خواجه نصیر رو استاد دانشگاهی ما میاره، سر کلاس به جهت اینکه بگه طلایی دارم که شاید خواستم یک روز دیگه تون هم با نشون دادنش بهتون تلف کنم، و یک جا هم دانشگاهی تاسیس میکنن، که از اسم بلند خواجه نصیر اسم خودشون رو برای تسلط و قدرت بالا بیارن. چه چیزی از خواجه نصیر برای ما مونده؟ به جز نامی؟ بگن خواجه نصیر که بعد معلوم بشه گفته من رو در کنار امام موسی کاظم دفن کنید؟ معلوم بشه که خیلی هم مسلمان بود، و خود را همچون سگی در کنار غار اصحاب کهف میدانست؟

این نام برود، هم چون نام امام موسی بن جعفر؟ بله، کیه که نیخواد؟

سال ها، کتاب های فرهنگ لغت ما، خصوصا از فارسی به انگلیسی توسط نشر یهودی حییم منتشر شد. هنوز کتاباش هست، چاپ اون موقع. مثل نشر فرانکلین، اون زمان نشر حییم رو هم داشتیم. سال ها، یهودی تبلیغ کرد. ویکیپدیا رو یک یهودی گرفت. یک یهودی اینستاگرام رو گرفت، و یک یهودی برندگان جایزه نوبل رو از بین بهترین یهودی ها انتخاب کرد. بعد، یک یهودی شروع کرد به فیلمو داستان درست کردن برای ما. یک یهودی مغازه نان سنگک ما رو خرید، و به جاش مهدکودک گذاشتن. البته، مهد، اون پشت رفت و هنوز جای خالی مغازه نان سنگکی ما ماند. اما، روی دیوار مهدکودک عکس باب اسفنجی رو گذاشتن، و البته عکس مینیون ها. مثل ما اسم انتخاب میکنن؟ نه، مینیون (Mignon1) به معنی وطن از دست رفته. برین ببینی، هی کتاب نقاشی رنگ آمیزی، کتاب داستان، فیلم، داستان و برنامه کودک برای ما درس میکنن، با بهترین امکانات، دست به یکی، که یک چیز، بگن اسلام چیزی نبود، و یهودی غالب بود. تمدن رو اون هی زیرزمینی و با مرام میآورد. اونایی هم که شیعه بودن، و طرف اسلام رفتن، فراموش شدن، همانطور که ما فراموششان کردیم.





1- Mignon، نام دخترک زیبا و طنازی در رمان «سالهای کارآموزی و یلهلم مایستر» اثر گوته، 1796. مینیون، شعر معروفی را در حسرت وطن از دست رفته‌اش به آواز می‌خواند.