آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

ش

الآن اخبار نشون داد «شرکت دانش بنیان»، جزو چند کشور برتر تولید کننده توربین هایی شده که شبیه موتور جت طراحی میشه. بعد، گفت که تولید کننده اش شرکت دانش بنیانه. قیافه کسی هم که مصاحبه میکرد شبیه همین ستاری معاول علمی-فناوری رئیس جمهوری بود. اصلا به نظر من ادامه بعد از حرف ش هم اضافی بود.

دیگه کاملا مشخصه که شرکت دانش بنیان یعنی شرکت دولتی. فقط دولتی ها هستن که دوست دارن اسمشون کنار اسم جایی دیگه نیاد. مثل اون یعقوبی که تاکید میکرد اسمشو کنار اسمم نیارم. برعکس ما که اگر یک مکعب بسازیم حتما هر چهار طرفشو اسم برندمون میذاریم. هر جا میرسیم، میگیم برند فلان! فقط دولتی ها هستن که دوست ندارن اسمشون جایی بیاد.

سیری در تاریخ

بیشتر از اینکه دلم یک شرکت سبز بخواد دلم میخواست یک خونه سبز میداشتیم. این روزا خیلی دوباره کاری افتاد رو سرم. همه اش هم به خاطر سرورمونه. رفتمو یکی از این کامپیوترهای قدیمی رو در آوردمو گفتم میخوام این سرورمون باشه. ایده ام خوب بودو رئیس همراهی کرد. ولی بعد افتاد مشکل ها. از آخرین باری که روی اون کامپیوتر کار کرده بودیم بیشتر از 5 سال میگذره. همون موقعش هم کلی باهاش کلنجار رفته بودیم. دیگه امروز رئیس دلش برام سوختو اومد یک سری کارها رو راه انداخت، تا اون جا که بالاخره دیدیم بعله آخرین Login مربوط به سیستم عامل مربوط به سال 2013 میشد؛ تابستون 2013. برای این راه اندازی کلی کار کردیم. حتی رئیس رفتو یک سری از کاغذهامو که ثبت کرده بودم درآورد ببینه پسورد ورودیش چی بود اصلا. همون جا خوشبختانه یک سری پسوردهای فراموش شده دیگه مون هم پیدا کردیم. بعد از 5 سال دوباره برگشتیم سر خونه اول. حالا نمیدونم چی میشه. این سرور هم که شده دردسر و کلی آه برامون درست کرده. فعلا هم تو این فکرم که بگم دیگه نمیشه و باید یک کار دیگه اش بکنیم. از طرف دیگه هم کلی سخت افزارهای مختلف افتاده دستمونو هر کدوم رو از یک گاز زده ایم نصف نیمه ول کرده ایم. البته حق هم داریم ها! یکی رفته سخت افزار خاص منظوره اش رو برای خودش درست کرده و حالا یک پولی هم از من گرفته و داده دستم. نگفته هم چی به چیه خب. برای همین کلا هربار ما گیر این سخت افزاره میافتیم کلی وقتو انرژیمون میره هیچ، کاری هم تقریبا پیش نمیبریم. اون وقت کلی احساس رضایت میکنیم از بقیه کارهامون که کلا در زمینه کامپیوتر انجامشون نداده بودیم.

موضوع انشا: اسم شرکت

رفته م اداره مالیات، طرف میپرسه اسم شرکتت چیه؟

میگم: برپا برجا با مسلسل ها به سمت دشمن به قلب آمریکا

میگه چه اسم طولانی ای داره :)

میگم: از اول که این طوری نبود. هی ایراد گرفتن تا آخرش اسم شرکت به اینجا رسید. تازه فامیلم رو هم که به شما گفتم، خلاصه ش رو گفتم.

راست میگفت طرف. نفر بعد از من اومد ازش پرسیدن اسم شرکتت چیه یک کلمه گفت. حتی با خودم فکر کردم که خلاصه ش کرده و یا شایدم برندشو گفته.

ولی خارج اینطوری نیست. یک کلمه برپا میگن تموم میشه میره. مثل ما نیستن که یک انشا بگن به جا اسم شرکت


شرکت

شرکت در معنی ایرانیش چیز بدیه. ولی وقتی به تحقیقات کشورهای دیگه نگاه میکنی که حمایت خیلی از تحقیقاتشون به بیش از 20 سال قبل  توسط شرکتی به اسم میکروسافت برمیگرده و ساختاری تحقیقاتی درست کرده اند، معنی شرکت خارجی رو میفهمی. وقتی مثلا میری تحقیقاتی رو ریشه یابی میکنی میبینی این شرکت بد مثلا میکروسافت، اون اینتل و اون آی بی ام که یک شاخه هم در جایی به اسم اسرائیل برا خودشون زده ن، از چه ساختار علمی ای به صورت ریشه ای حمایت کرده ن. امروز، من دانشگاهی از دانشگاهم تحقیقات ارائه میدم بر پایه کار اون کسایی که اون شرکت حمایتشون کرده.

بعد دیگه تو نمی گی این شرکت داره یک محصول ارائه میده. باید باخودت بگی این شرکت سالهاست که داره یک روش هم ارائه میده، اگر تو بفهمی.

بعد تو ناراحتی که حالا زعفرونات رو برده ن تکثیر کرده ن؟! همه ش همین؟!

وقتی رئیس شرکت قدر مدیرش رو نمیدونه

بعد از کلاه برداری های مظفری، در حالی که الآن سود شرکت باید تبدیل به سرمایه غیرمنقول می شد، این سرمایه بر باد رفت و رئیس شرکت حسابی زیر پایم رو با توهین هایش کرد. توهین، توهین و تکرار تکرار که سرمایه شرکت رو دائما در حال برباد دادن هستی؛ ولغدر رو تو رفتی خریدی، ثنوسا رو تو رفتی خریدی، پیش مظفری تو رفتی و پول های ما را دادی. تو، تو باید برای هر غلطی که میکردی از من امضا میگرفتی. حالا ...


انقدر گفت و گفت. به صورتهای مختلف گفت. امروز بهش گفتم حرف آخرته دیگه. باشه، تمومش میکنم. سرمایه ت رو به تومن بهت برمیگردونم باید بری از صفر شروع کنی. هرقدر هم که من بد بوده م تو هم بد بوده ای. در دلار 3000 پول رو به تومن تبدیل کرده ای و الآن 5000 هست. و اگر هم من بخواهم به جای تو رفتار کنم و هر روز عوض پولها و سرمایه هایی که از دست میدهی بهت غر بزنم شباهت کار من در زشتی کار تو هویدا میشد.

هر چه هم میگفتم، ده تا روش میذاشت با توهینو بددهنی جوابم رو میداد. شماها نمیدونین مدیر یک شرکت بدون همکاری رئیس یعنی چی. هنوز هم اون کلمه توحفه ش رو که هی میکوبوند تو سرم یادمه.

هیچ وقت یادم نمیره. اون سال که داشتیم شناور میساختیم. واقعا کار من نیاز به اون وسواسی که سرش بخوان اون طوری بهم بتوپن نداشت. از طرفی دیگه وجود من، همون وجود ناقص من ممتد کننده مسیر و راه انداز مغز اعضا بود. ولی نمیدونم چرا قدر من رو در وجودم نمی دانند. و نمی دونم چرا باید انقدر بدبخت باشم که هر کسی انقدر راحت هم حقم رو بخورد و هم بهم توهین کند.


کاش راه در رویی داشتم. و شاید بهتر بود بگم کاش ارزش کارهایم دیده میشد. من عضو طلایی و ضروری تیم نبودم. ولی نبودم به معنی استارت نخوردن خیلی کارها بود.