آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

با جریان های گردبادی باران تولید میکنند؟

این روزها خبرهای زیادی از وقوع سیل میشنویم که میگن مثلا ظرف مدت چند ساعت باران 5 هفته و بیشتر در کشورهای پیشرفته تامین شده. آیا این رقابته؟

خیلی محتمله. چین، ژاپن، آلمان، روسیه و انگلیس این روزا خوشگل سیل دارن. بعد اون وقت ما تشنه یک قطره آب ناشی از محاسبات اونها.

یک مدتی خیلی روتین شده بود که میگفتیم با برمید نقره و یک هواپیما میرن بالا ابرها رو بارور میکنن. یک کار دیگه هم میشه کرد، و اون هم درست کردن جریان گردبادیه. اخیرا در اخبار شنیدیم که جاییکه آتش سوزی بود، جریان گردبادی از آتش درست شد. امروز هم گفتن در شمال چین جریان گردبادی ایجاد شده. این احتمال این تشخیص رو بالاتر میبره. با جریان گردبادی داشته ان فشار منطقه رو کم میکردن. با کاهش فشار سرما برمنطقه حاکم میشه و  ابرها در منطقه شروع به بارش میکنن. قانون ساده و کاملا اجرائیه که احتمالا دارن ازش استفاده میکنن.

ما همه چیز رو دیرتر تو کشورمون اجرا میکنن. با فاصله چند ساله. مثلا اولین بار که مشهد ابرها رو بارور کردن، درست هم اجرا نکردن، غرب افغانستان سیل اومد. بعد هم انگار براشون گرون دراومد دیگه حاضر نشدن ابرها رو بارور کنن. الآن این تکنولوژی جدید هم که برمبنای کاهش فشاره، معلوم نیست کی به ما برسه.

این تکنولوژی از بارورسازی بهینه تره. چون بارورسازی ابر باید خودش اومده باشه، بعد سرمای نقره برمید رو بهش اضافه کنن. اما کاهش فشار از طریق ایجاد جریان گردبادی، خودش ابر رو به سمت منطقه میکشونه. احتمالا اگر میخواستن برمبنای جریانهای اقیانوسی که از جنوب شرقی در ایران حرکت میکنه عمل کنن کار ساده تر بود. ولی چون تهران در جنوب شرقی قرار نگرفته و اونجا سیستان بلوچستان قرار گرفته، کسی براش مهم نیست که اونجا این هزینه رو بکنه. اگر فقط ذره ای هزینه میکردن با جریانهای باد 120 روزه اقیانوسی سیستان بلوچستان باید الآن سبزتر و پرباران تر میبود. اگر شمال چسبیده به تهران نبود احتمالا اون رو هم الآن خشک میکردن. منطقه سیستان در ایران باستان از شدت باران بسیار معروف بوده. در سیستان الآن کوتاهی میکنن. در سیستان الآن درخت مثل نخل بکارن، که از جریان های اقیانوسی منفعت ببره، کلی سبز میشه. چطور در خط مرزی پاکستان تا وارد اون کشور میشیم سبز میشه؟ برای اینه که درخت کاشته ان. این جریان ها امروز برای سیستان هم کافی نیست چه برسه به این که به خراسان برسه.

در ایران تا سال های پیش اصل باران از طریق هوای سرد و ابر جریان مدیترانه ای و سیبری داشت تامین میشد. حالا که سیبری و اروپا تصمیم گرفته ان این جریان ها رو کامل دست خودشون بگیرن، ما کم باران و یا بدون بارش شده ایم.

سفر به گلستان

دیروز گرگان بودم؛ شهر 72 ملت و رنگو وارنگ. برای رسیدن به گرگان از جاده هایی رد شدیم که از میان درختان میگذشتن. کوههایی رو رد کردیم که پوشیده از درخت بودن. و بعد به شهر شرجی و ابری گرگان رسیدیم. شاید هم باران آمد. همه چیز گرگان خوب بود جز زنهاش. اونجا زنها در تنوع رنگ و ملیت بودن. برای همین همه جور آدمی پیدا میشد کرد. گرگان شهریه که مونده همدانو بافت قدیمی مشهد بمونه و یا اینکه تبریز بشه. شهری نزدیک مرز هست و زنان ترکمن اونجا هستن. شهرهای مرزی معمولا سنی بیشتری نسبت به سایر شهرهای ایران دارن. کلا شهر مناسبی برای توریست نبود. 11هزارتومن بدون خرید پیاده شدم. 1000 تومان برای سرویس بهداشتی ترمینال و 10000 هزار تومن هم برای زنی ترکمن که بهش نمیخورد در راه مانده باشه. ولی من بهش دادم. البته ازش خواستم مثل من آدمو محترم بشمره و 5تومنشو بهم برگردونه. ولی باشه باشه یک بی ادب که یاد گرفته بگه چشم رو گفتو رفت تا نشون بده اصلا از آدمایی که میتونن به کسی کمک کنن خوشش نمیاد. اما موضوع من سوگ زنی بود که نمیشد به او گفت بانو. نمیخواستم بهش کمک مالی بکنم چون حدس میزدم پول تریاکش میشد. به گرگان شلوغ و در عوض راحت از جنبه پذیرش قومیت های مختلف اقوام سیستانی و زابلی زیاد مهاجرت کرده اند. زنی که مد نظرم هست هم به هوای خواهر ازدواج کرده اش از زابلس آمده بود. وقتی برای اولین بار دیدمش پشتش به من بود و لای بوته ای درخت داشت چیزی قایم میکرد. ولی به نظر من که عجیب فقط پشتش به مردم بود. شاید مردی شیشه ای مترصد بود که کی این زن رو برای تعرض دست بیندازد.

رفتم سمتش و با هم مشغول صحبت شدیم. دختری از جنس رستم زابلی بود و هیکلش بزرگتر از من. ولی اغلب دندون هاش ریخته بود و متولد 62. بعد از ازدواجو بچه طلاق گرفته بود. شاید پدرش کشاورز بود. ولی موقعی که این دختر به گلستان آمده بود در اثر زخم معده فوت کرده بود. وقتی ازش پرسیدم بچه هم داری؟ جزو رازهاش سکوت کرد. میگفت مادربزرگش گفته که تریاک چیز خوبیه. خودش هم وقتی بدنش کرم کرده بود تریاک به دادش رسیده بود. لحظه ای چشماش برق زدو چهره زن جوانی رو برام نمودار کرد. شاید میتونست از نظر هوشو زیبایی به مشاور امنیت ترامپ برسه. ولی هر دو زیبایی برباد رفته ای داشتن. اون یکی به دلیل قوه قهریه و روگردانی از خدا و این یکی شاید به خاطر بی توجهی و شایدم کم توجهی جامعه بهش. بعد از کمی صحبت رفت تا کمی دست و روی کبره زده اش رو بتونه بشوره. ولی هرکار میکرد تمیز نمیشد، چون دستاش شاید جوش های انگلی زده بود. ضایعات بخش اندکی از محل درآمدش بود. چون برای خودش کار نمیکردو باید میداد به کسی تا بخشی از درآمدش رو کسب کنه. در ایران مردها فقط به خاطر جمع آوری ضایعات پول جمع میکنن. در ایران شیخ ها هر بار چوبی به اسم محرم و نامحرمی درمیارن تا با آن بکوبن بر سر زنان. زن باید بشینه سر جاش. ولی این زن با وجودی که این روزها بیشتر به مرگ فکر میکنه حاضر نیست برگرده به خونه اش تا بشینه سرجاش. دلیلش اینه که از اون زندگی که به اسم خونواده و محارم براش درست کرده اند، از آن جهنم الآن فرار کرده و برا خودش زندگی جدیدی درست کرده. زندگی ای که با قیمت جانش و با اندکی میراث تریاک برای خودش الآن درست کرده رو ترجیح میده به زندگی گذشته اش که دیروز بهم نگفت ماحصلش چند فرزند بوده و دلیل طلاق و گسستنش دقیقا چه میتونسته باشه...

مقایسه آب و هوای ایران با سایر کشورها

امروز مشهد بی نهایت آلوده است. تولد فرزند امام هست و مردم از همه نقاط خودشون رو ظرف چند ساعت با همه امکانات نقلیه و از همه مهم تر هواپیما رسونده ان اینجا تا حسابی ما سرمون از آلودگی هوا گیج بره. ما وقتی مشهد زواری میشه و هر سال بدتر از پارسال در حال گیج خوردن هستیم.

ایران و عربستان هر دو خشک و بیابانی هستند. عربستان واقعا همه ش بیابانه، ایران با اون همه کوهو دریا اطرافش خشک شده.

میگن اون بخش از ایران که به خط استوا نزدیک تره پس گرمو خشکه. ولی هند رو نگاه کنید که وضع اقتصادی و فناوریش از ما بهتره و کلی سبزتره. اصلا تو این نقشه کشورهای قدرتمند از نظر سبزی با کشورهای ضعیفی مثل ایران قابل قیاس نیستن (!)، چین، هند و روسیه بسیار سبزترند.

به این نقشه نگاه کنید. اصلا سیستان از نظر آب و هوا به ایران ربطی نداره. از بم که رد بشیم تا مرز پاکستان خشکه (!) این خشکی و جهنم رو به این استان تحمیل کرده اند. وگرنه سیستان و بلوچستان قطب کشاورزی ایران بوده مثل خوزستان. همین حالاش هم بیشتر تولیدات گندم ما محصول همین استانه

پاکستان را ببینید. تعداد رودها و سبزیش چقدر زیاده (!) اصلا ما یک بندر مشترک داریم با پاکستان که اختیار کاملش رو داده ایم دست پاکستانی ها و صداش رو هم در نمیاریم. این را نباید دست کم بگیریم که پاکستان از نظر مدیریت منابع آبی از سمت سازمان‌های جهانی مورد حمایت هست.

فقر کشورمون رو میتونیم در خشکی عجیبش پیدا کنیم. کشور ما مثل عراق، ترکمنستان و افغانستان خشکه. خشکی ای حاکم بر این منطقه شده که به محض ورود به مرزهای سیاسی سایر کشورها تغییر میکنه (!)

الآن که دارم این مطلب رو می‌نویسم بینیم از آلودگی هوای طبیعی مشهد اذیته. مثل پارسال و سال های قبل بهار که اومد بینیمون شروع کرد به اذیت شدن و فشارمون هم رفت به سمت پایین. حالا دیگه کم کم باید برامون طبیعی بشه که هنوز بهار نیومده هی عطسه کنیمو آبریزش بینی داشته باشیم. البته پارسال رو اگر یادتون باشه نه زلزله‌هاش طبیعی بود و آلودگیش. ولی خب همینه که هست. کاریش هم نمیشه کرد. کشور ما این طوریه و کلا زندگی یک جورایی توش قدغنه. مثل چین و هند نیست که پول و تصمیم‌گیری های مالیشون رو به گرمی زمین ربط بدن و بگن مثلا ما فلان سخت‌افزار رو نمی خریم چون mine کردن اون ها باعث افزایش گرمی کشورمون داره میشه.