آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

مرغم تصادف کرد مرد؛ راننده چشم نداشت ببیندش کشتش

همین امروز آورده بودیمش. ظرف یک دقیقه چاق ترین مرغمون جلو چشممون تلف شد! یک پیرمردی هم هی دوید ببینه میتونه کاری بکنه، ولی نشد. خدا لعنتشون کنه. ماشینه دیگه؛ ماشین از روی سگ رد میشه، از روی آدم رد میشه، از روی مرغ رد میشه. هی دنبال چاقو گشتیم مرغه هی پر پر نزنه. ولی نشد دیگه. آه، این هم از عاقبت رقابت مرغو ماشین. هر چی مرغ زرنگ تر، رقابت ماشین و راننده اش باهاش بیشتر! قطعا ماشینه از عمد زده بودتش. مثل همه چیزهای دیگه که هی باید بگیم از عمد این کارها رو میکنن! حالا این کنترل ماشین دست راننده پول میخواست من بهش بدم این کار رو نکنه!؟


بعد اضافه کرد: حالا شما فکر کنید این ها که ایل و عشایر هستن چه قدر بدبختن! طرف میاد کره اسبش رو ماشین ظرف یک دقیقه تلف میکنه. طرف میاد برای گاوه بوق میزنه، یا شایدم میگه عه عه عه، و بعد هم تموم شد مرد. چقدر راننده غیرانسان کنارش نشسته ایم که سگ جلومون کشتن! آمار تلفات حیوانات از ماشین ها رو دارین؟!


بعدا اضافه کرد: به مناسبت تصادف مرغم و این که میدونم راننده عمدی مرغمو کشته، لینکای وبلاگای خارجی رو اینجا اضافه میکنم. برنامه هم برای خارج رفتن دارم.

مرگ صاحبان رویا (3)

به تصویر زیر و این فیلم نگاه کنید:


اول که این عکس رو دیدم فکر کردم این دختر لباس سبزه خواهر این چند تا بچه است. ولی نه، این یک مادره! توی فیلم میبینید که چند تا از دندون هایش رو هم کنده اند. دوربین که جلوتر میره کمی رنج کشیده و مسن تر دیده میشه. ازش میپرسن آرزوت چیه؟ میگه زندگی خوب و دیگه اینکه شکست بد نداشته باشیم. تلاش فیلم نشون دادن سختی راه و همکاری زن و شوهر عشایری هست. ولی من که چیز خاصی بجز تعجب ندیده ام. این رو یک اروپایی ببینه چی میگه؟ میگه نگاه کنید مثل ماها موهاشون بور هست و حتی چشم ها سبز و آبی. ولی در خاک و خُل آرزوش اینه که شکست بد نداشته باشن. خیلی قشنگ بود این زنه. آدم خوبی بود و جزو معدود آدمایی بود که من تو تصویر بدم نمیومد. ولی دقت کنید که دندوناش رو کنده بودن. از جمله شانس هایش این بود که تونسته بود بزاید. کتاب سیاست های خیابانی تهی دستان رو چند دسته میکنه. یک دسته ش هم زنهای خانه داره. زندگی زن های عشایر هم که کلا مثل زندگی شترهاست. بخصوص این عشایر که الآن ما تو فیلم دیدیمو تعدادشون هم کم بود. خانواده ایرانی فاصله خیلی زیادی داره تا یک خانواده متوسط. مردهای ایرانی خانواده رو این طوری تعریف کرده اند که یکی من و دیگری بچه ام. دولت هم فقط نقش کاتالیزور رو در این زمینه داره. همینه که میری ورزشگاه میبینی مرده اومده بچه کوچکش رو هم آورده ولی زنه جزوی از خانواده نیست و نیومده. دیروز داشتم این ورزشگاه لیگ ملتهای والیبال 2018 رو میدیدم. دولت چند نفر زن آورده بود به عنوان ویدئو چک. دیگه کسی زنی به ندرت توش بود و تقریبا زنی درکار نبود.

ساختارهای خوب خانواده رو شاید چینی ها دارن. در اونها خاندان معنی داره و این خاندان یک شهر و چند نسل میتونه باشه که با رویایی که دارن همه یک کسب و کار واحد رو راه انداخته اند. ولی ایران حالا که اون ساختار رو ندارند حتی این ساختار غربی ها رو هم برات نگذاشته اند که اقلا خودت 14 سالگی مستقل بشی. شاید برا خودت بخوای تو این سن بری سفر. شاید بخوای بری دنبال دختر و شاید هم بخوای از نبوغی که از سنین پایین داشته ای استفاده کنی. ایتالیا هم شاید ساختار خانوادگیشون خوب باشه که اصلا کل دنیا با God Father میشناسندش. در عوض در اینجا ایران، ساختار خانواده رو طوری چیده اند که دختر در خانواده بشینه تا از بین بد و بدتر انتخاب کنه، و ظرف نهایتش 3 روز به اولین و نهایتش دومین پسری که به خواستگاری آمد بله بگه. از بین آن دو نفر اگر اشتباهی کسی رو انتخاب کردی که نمیتونستی باهاش بزایی تکلیف چی میشه؟ حتی چند سال هم قبل از ازدواج باهاش مثل خارجی ها زندگی نکرده ای که اقلا بدونی شاید به دلیل دیگه ای بشه کنار هم مستقل زندگی کنین. اما تو این شرایطی که ساختار خانواده ایرانی برات چیده چی؟ هیچ برنامه ای نه برای مستقل شدنت دارند و نه برنامه ای برای با خانواده بودنت. چون من نمی دونم کی این رو جا انداخته که دختر 9 سالگی هم نه، و بلکه از 7 سالگی تکلیفش روشنه که برای زاییدن به دنیا آمده. ولی غرب این طوری نیست. اگر نتونستی در خانواده به نتیجه ای از جهت رویاهات برسی اقلا این حق انتخاب رو داری که زندگی مستقلی داشته باشی؛ مستقل تنها و یا مستقل دو نفری. از همون اول برای بچه های نوجوانشون کمپ میذارن و سعی میکنن روی این موضوع استقلال که بچه ها از سنین نوجوانی بهش احساس نیاز پیدا میکنن جواب داده بشه. اما ایران چی؟ دوست خواهرم بهش زنگ زده میگه میخوام به تو شغلی رو معرفی کنم که باهاش میتونی دنیا رو متحول کنی. خواهرم میگه باشه باوجودی که سرم شلوغه ولی حاضرم وارد شغلی بشم که بتونم باهاش دنیا رو متحول کنم. بعد میره میبینه شبکه ای مجوزدار تشکیل داده اند که توش "پنبه ریز" میفروشن! اون شبکه ای که میتونست واقعا دنیا رو متحول کنه، به دانشجوها بعد از فارغ التحصیلیشون پیشنهاد هم میده که پنبه ریز بفروشن! پیشنهاد نمیده اصلا داره تشویق میکنه! به طرف میگن تو توی کدوم دسته ای؟ دسته خامنه ای؟ دسته روحانی؟ دسته ...، 5 دسته که بیشتر نیست!...

البته فقط این نیست. ما تقریبا هر ساله شاهد مرگ عجیب خیلی از نخبگان ایرانی (کسانی که میتونن ساختاری رو شکل بدن) داخل و خارج از کشور هستیم. همین چند وقت پیش سال 2012 یک استاد و دانشجوی فیزیک دانشگاه زنجان مقاله شاخی در زمینه رساناها میدن و سال 2014 یعنی دو سال بعد خبر فوت استاد 40 ساله پخش میشه. البته اگر به احتمال زیاد کشته باشندش بیخودی مرده. چون از سر دل خوشش یک نظری داده بود که غربی ها فکر کرده بودن خیلی باید نظرش شاخ میبوده ولی بعد از فوتش که خودشون قضیه رو میگیرن دستشون و با امکاناتشون پیاده سازیش میکنن میبینن که نظر صاحب رویای مرحوم ایرانی عملیاتی نبوده. خود من تو همین وبلاگ درباره فوت مریم میرزاخانی 40 ساله سال 2017 نوشتم. یک آقایی سال 2005 هم میشناختم که اختراع شاخی کرده بود و سال 2007 هم در حدود 30 سالگی براثر تصادف میمیره. رده سنی همه این ها نهایتش به چهل و چند سال میرسه. نخبگان سیاسی هم نیازی نیست که خیلی سن و سال داشته باشن. دیگه خودتون شاهدین یک بار پیگیر دلیل اصلی مرگ هاشمی رفسنجانی 60-70 ساله رئیس مجمع مصلحت نظام باید باشیم و یک بار هم عزرائیل میفته تو شورای نگهبان. معمولا هم برای اینکه اثبات کنن کسی/چیزی دلیل مرگشون بوده رد کسی رو پیدا نکرده ان. فقط، ما همین قدر میتونیم باور کنیم که شهریاری و یا مثلا اون استادای شیمی رو خیلی تابلو کشته اند. البته آمار دانشمندان کشته شده ما ایرانی ها فکر نکنم به تعداد کشته های عراقی ها برسه که یکباری پدیده ای به اسم داعش میفته توشونو 1000 تا 1000تا از دانشمنداش رو میکشه. با این وجود باز هم این دلیل نمیشه که نگیم: انسان با امید زنده است، امید همان دروغه ...

مطلب "انسان با امید زنده است، امید همان دروغه" ادامه همین موضوع امروز بود که از نظر زمانی زودتر تو وبلاگ آوردمش بالا.